رامین یوسفی
رامین یوسفی
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

عجب حلوای قندی تو!... «آفت همه‌چیز‌دانی و همه‌فن‌حریفی»

حتما شما هم در محیط کار یا زندگی و جمع دوستان، همکاران یا آشنایان با افرادی مواجه شدید که ادعای تخصص و بلد کار بودن در حوزه‌ای را دارند اما پس از مدتی می‌فهمید که داشته آنها در مورد آن حوزه با گفته‌هایشان تطابق ندارد.

  • همسایه‌ای که ادعا می‌کند گچ‌کاری بلد است و آوردن بنا برای تعمیر دیوار را هدر دادن پول می‌داند اما وقتی دست به‌کار می‌شود آرزو می‌کنید کاش دیواربه همان وضعیت خراب قبلی بازمی‌گشت!
  • دوستی که با گفته‌هایش برای شما شکی نمی‌گذارد که به اندازه یک مربی بدنسازی از این ورزش سر در می‌آورد و به شما تمرین می‌دهد، اما در نهایت با آسیب به بدن شما باعث می‌شود مدتی خانه‌نشین شوید.
  • همکار و هم‌تیمی که در جلسه با کارفرما جوگیر شده و قولی را می‌دهد که می‌دانید اجرای آن بسیار سخت خواهد بود و سرانجام باعث توقف پروژه و خراب شدن رابطه با مشتری می‌شود.
  • مدیری که ادعا میکند در همه زمینه‌های تخصصی از اساتید دانشگاه نیز بهتر موضوعات را بلد بوده و حتی بهتر از آنها درس می‌دهد! پس نیازی به استفاده از مشاور،مربی یا حتی نظر کارکنان زیردست نمی‌بیند.

همه این موارد ریشه در ذهنیت «همه‌چیز‌دانی» و «همه‌فن‌حریفی» ما ایرانیان دارد. البته اعتماد به نفس خصیصه‌ی خوبی است اما در جایی که دانش، تجربه یا فهم ما به اندازه‌ی اعتماد به نفس‌مان باشد و این یعنی خودباوری.

در جمع‌ها و جلسات‌مان هم همین است، موضوع هرچه باشد افراد همه‌چیز‌دان سعی دارند همیشه بحث را در دست گرفته و نظر خود را به بقیه تحمیل کنند. حال مهم نیست که بسیار اندک از آن موضوع اطلاعات دارند!

احتمالا حکایت فیل مولانا که گاه از آن با عنوان فیل و کوران نام برده می‌شود را شنیده‌اید، جهت طرح نکته‌هایی مرتبط با بحث، قسمتی از آن را مرور میکنیم:

فیلی در اتاقی تاریک قرار داشته و مردم شهر که فیل ندیده بودند به آن اتاق رفته و از آن بازدید می‌کردند

فیلی اندرخانه‌ی تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود (هندیان)
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی شد هر کسی

به علت تاریکی اتاق، مردم مجبور بودند از حس لامسه استفاده کنند.

دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکی‌اش کف می‌بسود (لمس می‌کرد)
آن یکی کف را به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن (بادبزن) شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود…
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بُدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی

به عنوان مثال کسی که بر روی خرطومش دست می کشید فیل را به شکل یک لوله تصور کرد. کسی که بر گوش فیل دست می کشید و او را مانند یک بادبزن مجسم کرد. فردی که دست به پای فیل، او را مانند یک ستون محکم تجسم کرد. فردی دیگری که دست بر کمر فیل کشید و فیل را مانند تخت تصور کرد.

نتیجه‌ی اخلاقی مولوی این است که حواس انسان محدودیت دارند و ما در مواجهه با موضوعات مختلف در جهان، مانند آن افرادی هستیم که در تاریکی با فیل مواجه شده‌اند؛ بی‌آنکه هیچ نوع تجربه‌ی قبلی از این موجود داشته باشند:

چشم حس همچون کف دست است و بس
نیست کف را بر همهی او دسترس
چشمِ دریا دیگر است و کف دگر
کف بِهِل؛ وز دیده‌ی دریا نگر
جنبش کف‌ها ز دریا روز و شب
کف همی بینی و دریا نه؟ عجب!

مولوی پس از نقد چشم حسی نتیجه می‌گیرد که بسیاری از آنچه ما در جهان می‌بینیم، صرفاً قشر و پوسته است. درست همانگونه که کف را میبینیم و دریا را که آن کف را به وجود و جنبش آورده نمی‌بینیم:

هوش را بگذار و وانگه هوش دار
گوش را بَربَند و آنگه گوش دار

روایت‌های مختلفی از داستان فیل مولانا شده است، اما نکته کلی این است که حوزه تخصص‌ها و دانش انسان نیز مانند حواس او محدود بوده و یک نفر به تنهایی نمی‌تواند جامع الاطراف (همه چیزدان، همه فن حریف) باشد. البته همیشه استثنائاتی در بین انسان‌ها پیدا می‌شود اما بهتر است خودمان این فکر را در مورد خود نکنیم!

رهیافت:

دنیای امروز دنیای تخصص است. متخصص بودن در این دوره بهتر از جامع الاطراف بودن است و برای خود افراد موفقیت بیشتری حاصل می‌کند. در حالی که افراد به اصطلاح «آچار فرانسه» همیشه در حال راضی نگهداشتن بقیه هستند.

دایره شایستگی خود را بشناسید، آنچه می‌دانید؛ یعنی توانایی‌های شما در یک حوزه یا به قولی مهارت‌هایی که دیوانه‌وار آن ها را انجام می‌دهید و از انجام آن کار خسته نمی‌شوید و آنچه فکر میکنید که می‌دانید؛ که فقط بخشی از آن را می دانید یا اصلا در مورد آن چیزی نمی دانید.

شعار وارن بافت در زندگی این است: «دایره شایستگی خود را بشناسید و همیشه در محدوده آن بمانید اندازه این دایره مهم نیست اما دانستن مزرهای آن ضروری است.»

زمانی با مشکلات همه‌چیز‌دانی و همه‌فن‌حریفی روبه‌رو می‌شویم که از محدوده” آنچه میدانیم” به سمت « آنچه فکر میکنیم میدانیم» می‌رویم. و همین باعث می شود ما به فرد حرفه ای تبدیل نشویم. حتی اگر تحصیلات بالایی داشته باشید بازهم به بخش بسیار کوچکی از حوزه کاری خود مسلط هستید.

با این حال همان بخش بسیار کوچک خیلی مهم است و می تواند سکوی پرتاپی برای شما در مسیر رسیدن به رویاهای بلندپروازانه‌تان باشد اگر چنین سکوی پرتاپی نداشته باشید هرگز نمی‌توانید از زمین بلند شوید.

در نهایت اگر خواستید در هر کاری ادعای بزرگی نمایید، یک قانون ساده را برای خود در نظر داشته باشید:

قانون 3*3*3: شما نهایتا می‌توانید در 3 حوزه متخصص باشید، در هر یک از این 3 حوزه باید حداقل 3 نمونه کار موفق و قابل اتکا داشته باشید که حداقل 3 نفر خبره آن حوزه نتیجه کار شما را تایید کرده باشند.

اگر سه شرط فوق را گذراندید، با خودباوری ادعای خود را مطرح و دست به کار شوید. موفق باشید!

مدیریتبهره وریتخصصمهارت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید