چی شد که برای پیدا کردن سوژه ارائه ام به موضوع "اُمید" رسیدم!؟
خوب قضیه اَزونجایی شروع شد که دنبال مطلبی برای ارائه به زبان انگلیسی بودم، تا تو کلاس زبان برای بچهها در موردش صحبت کنم. چند ساعتی فکرم درگیر این شد که چه موضوعی رو انتخاب کنم که لازم به استفاده از کلمات خیلی تخصصی نباشه، که هم خودم بتونم خوب ارائه بدم و هم در سطح کلاس باشه که بچه های کلاس راحتتر متوجه متن بشن.
قدم اول: تصمیم گرفتم بعد از اینکه موضوع رو پیدا کردم، با زبون خودم و با مقدار زبان انگلیسی که بلدم یه چیزایی بنویسم.
قدم دوم: برای پیدا کردن موضوع به چیزهایی که بهشون علاقه دارم فکر کردم، خوب یکی از این موارد قطعاً فیلمه. بعد فیلمهایی که دیدم و بیشتر از بقیه بهشون علاقه دارم رو تو ذهنم مرور کردم. یکی از این فیلمها The Shawshank Redemption یا به تعبیری رستگاری در شائوشنگ هستش که خیلی حال میکنم باهاش.(بعدا حتماً درباره این فیلم می نویسم)
قدم سوم: فیلم رو تو ذهنم مرور کردم و موضوعی که تو این فیلم خیلی مشخص هستش و در موردش صحبت میشه چیزی نیست جز "امید". موضوعی که خودم خیلی دوستش دارم و بهش کاملاً معتقدم.
خوب موضوع ارائم پیدا شد بعدش چیکار کردم؟ : )
قدم چهارم: یه جستجو کردم تو یوتیوب (یکی از سرویسهای مورد علاقم که دوست دارم راجع به اینم بنویسم) که چند تا از صحنههای مهم فیلم و دوباره ببینم تا هم برام یه یادآوری بشه و هم بتونم دیالوگایی که درباره امید هست رو پیدا کنم. ازونجایی که این فیلم و بیشتر از انگشتای دست و پام دیدم میدونستم دنبال کدوم تیکههاش باشم، واسه همین خیلی وقتم و نگرفت.
Get busy living, or get busy dying.
قدم پنجم: متن دیالوگای فیلم و نوشتم و برای جذابتر شدن ارائه تصمیم گرفتم اون قسمتها رو دانلود کنم و تو کلاس برای بچهها بزارم.
قدم ششم: متن ارائه تکمیل شد و فقط کافی بود چند باری تکرار و تکرارش کنم که بهش مسلط بشم. هیچوقت رابطه خوبی با حفظیات نداشتم ولی ازونجایی که متنش رو خودم آماده کرده بودم اینکار برام راحتتر بود.
و در آخر: ارائه رو انجام دادم، خدا رو شکر نتیجه خوبی داشت و بچه ها تعریف کردند، خودم و استاد هم که دیگه راضی! دیگه چی میخوام؟
همیشه تو زندگیم سعی کردم امید داشته باشم، یه بار دیگه هم بهش رسیدم.