دوست ندارم درباره هر فیلمی که میبینم بنویسم. فکر میکنم هرکسی هرآنچه که باید از فیلم ها درک بکنه رو درک میکنه و نیازی به نوشتن(و حتی حرف زدن) درباره خیلی از فیلمها نیست. ولی این دفعه فرق میکنه. چون فیلمی دیدم که شاید خیلی معروف نباشه، بشدت ساده است و انقدر مولفه های جالب داره که نمیشه دربارهی زیبایی هاش ننوشت. (ساعت سه صبحه و دو روز از دیدن این فیلم میگذره و من تسلیم این نیاز به نوشتن شدم..)
فیلم " علی: ترس روح رو میخوره" اثریه مالِ سال 1974 ساختهی راینر ورنر فاسبیندر، کارگردان نوین آلمانی. کارگردانش فقط 37 سال عمر کرد اما تو این 37 سال انقدر فیلم ساخته که از خیلی از پیرمردهای سینما از نظر تعدادِ فیلمِ قابل قبول به بالا جلوتر باشه. داستان فیلم درباره رابطه یک زنِبیوهی حدودا 60 سالهی آلمانیه به نام اِمی که تنها زندگی میکنه، خدمتکاره و چندتایی بچه داره که رفتن سراغ خونه زندگیشون. از اون طرف هم یه علی داریم، یه مرد 35 سالهی سیاهِ قوی هیکلِ مراکشی که تو آلمان زندگی میکنه، تو کار ماشین های غراضه است و آلمانیش هم بد نیست. هردوشون خیلی تنهان و تو جامعهشون با اینکه طرد نشدن اما درک نمیشن و با ملاقات باهم تو یه کافه یواش یواش میبینن حرف همدیگه رو میفهمن و این آغاز رابطهی عجیب این دونفر میشه. رابطهای که هرچقدر که اونا توش احساس خوشبختی میکنن آدمای اطراف چنین حسی ندارن و این حس های بد موجب شروع اتفاقاییه که واسه رابطشون میوفته و اینکه آیا واقعا اونا خوشبختن؟ در واقع این فیلم، روایت یک عشق غیرمعموله. عشقی از سرِ تنهایی،از سرِ کسی رو کنارخود یافتن، نیاز به درک و شنیده شدن.
چیزی که تو این فیلم من رو جذب کرد چندتا مولفه ایه که شاید در نگاه اول مهم نباشن ولی وقتی فیلم تموم میشه احساس میکنی فیلم با همینا بوده که سرپا مونده:
نمره: %100:IMDB: 8/10 Rotten Tomatoes
قطعا حرف های زیادی هست که میشه درباره این فیلم، بازیگراش، فاسبیندر و ... زد ولی اگه فیلم رو ندیدین نگفتنِ اون حرف ها بهتر از گفتنشونه. اگه از فیلم خوشتون بیاد نیازی به حرف های اضافه نیست، اگه از فیلم خوشتون نیاد هم همینطور!