کتاب شازده کوچولو شاهکار نویسنده و خلبان معروف فرانسوی آنتوان دوسنت اگزوپری است. این کتاب تا کنون حدود 200 میلیون نسخه فروش داشته و برنده جایزههای بسیار از قبیل کتاب سال فرانسه (2007) و کتاب قرن فرانسه ( قرن 19 ) شده است. همچنین به بیش از 30 گویش و زبان مختلف ترجمه شده و از این جهت پر ترجمهترین کتاب فرانسوی است.
داستان کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو روایتی است از مواجهه یک انسان با پرسشهای کودک درون خود که میخواهد ارزشهای اصلی زندگی را جستجو کند. کتاب شازده کوچولو پراست از استعاره. این کتاب داستانی زیبا و خیالانگیز است. در این کتاب علایق مادی انسان تحت نام "آدم بزرگها" به چالش کشیده میشوند.
داستان اینگونه شروع میشود که خلبان (راوی داستان) هنگام پرواز بر فراز صحرایی در آفریقا دچار سانحه شده و هواپیمایش در این صحرا سقوط میکند. خلبان بعد از این سقوط با شخصیت اصلی داستان، پسربچه ای به نام شازده کوچولو ( مسافری از سیارهی B612) آشنا میشود. روایت کتاب شازده کوچولو پیرامون پرسش های خلبان از شازده کوچولو میگردد و شازده کوچولو خاطراتش را برای خلبان تعریف میکند:
شروع داستان شازده کوچولو
شازده کوچولو در سیاره خودش گلی دارد که بسیار آن را دوست دارد. شازده کوچولو این گل را ضعیف و بسیار مغرور میداند. روزی از دست این گل خسته میشود و تصمیم به خروج از سیاره دوست داشتنیاش میگیرد. مکالمه شازده کوچولو با گلش هنگامی که تصمیم به ترک سیاره میکند بسیار جذاب و گیراست:
به گل گفت : - خدا نگه دار
اما او جوابی نداد.
دوباره گفت : خدا نگهدار
گل سرفه کرد ، گیرم این سرفه اثر چاییدن نبود. بالاخره به زبان آمد و گفت:
من سبک مغز بودم. ازت عذر میخواهم. سعی کن خوشبخت باشی.
از اینکه به سکوت و سرزنشهای همیشگی اش برنخورد حیرت کرد و حباب به دست هاج و واج ماند. از این محبت آرام سر در نمیآورد.
گل بهش گفت: - خب دیگر دوستت دارم . اینکه تو روحت هم از این موضوع خبر دار نشد تقصیر من است. باشد، زیاد مهم نیست.اما تو هم مثل من بی عقل بودی... سعی کن خوشبخت بشوی... این حباب را هم بگذار کنار، دیگر به دردم نمیخورد.
- آخه باد...
-آنقدر ها هم سرمائو نیستم.. هوای خنک شب برای سلامتیم خوب است. خدانکرده گلم آخر.
-آخه حیوانات...
-اگر خواسته باشم با پروانه ها آشنا بشوم جز اینکه دو سه تا کرم حشره را تحمل کنم چارهای ندارم پروانه باید خیلی قشنگ باشد. جز آن کی به دیدن میآید؟ تو که میروی به آن دور دورها. از بابت درنده ها هم هیچ ککم نمیگزد: من هم برای خود چنگ و پنجه ای دارم.
و با سادگی تمام چهارتا خارش را نشان داد. بعد گفت :
-دست دست نکن دیگر! این کارت خلق آدم را تنگ میکند. حالا که تصمیم گرفتهای بروی برو دیگر...
و این را گفت چون که نمیخواست شازده کوچولو گریهاش را ببیند : گلی بود تا این حد خودپسند....
شازده کوچولو عازم سفر به سیارکهای دیگر میشود و در هرکدام از این سیارکها با شخصی برخورد میکند که در اصل هرکدام از این اشخاص نمادی بر یکی از خصوصیات "آدم بزرگها" میباشد. نویسنده این کتاب علایق مادی و نفسانی انسان را با مخاطب قرار دادن آنها به نام "آدم بزرگها" به چالش میکشد
سفر شازده کوچولو به سیارک اول:
داستان ملاقات با پادشاهی است که به دنبال رعیت می گردد و تا شازده کوچولو را میبیند فکر می کند رعیت است. در این قسمت از داستان شازده کوچولو، نویسنده میخواهد سلطه جویی انسان را به چالش بکشد و این سیاره نماد انسانهایی است که میخواهند بر همه چیز سلطه داشته باشند. بخش بسیار جذاب این ملاقات و آشنایی وقتی است که شازده کوچولو میخواهد سیاره را ترک کند اما پادشاه به او پیشنهاد میدهد که او را وزیر دادگستری میکند و پادشاه در جواب شازده کوچولو که میپرسد در این سیارک کسی نیست، چه کسی را محاکمه کنم که پادشاه میگوید:
- خب پس خودت را محاکمه کن. این کار مشکل تر هم هست. محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکل تر است. اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درستی بکنی معلوم میشود که یک فرزانه تمام عیاری"
در سیارک دوم شازده کوچولو با انسان خود پسند و مغروری روبه رو می شود که جز خودش و کلاهش چیز دیگری در سیارهاش نیست با این حال این انسان خود را خوش قیافه ترین و خوشپوشترین و ثروتمند ترین و باهوش ترین مرد اخترک میدانست و از شازده کوچولو میخواست که او را ستایش کند و شازده کوچولو در جواب به او میگوید:
- آخر روی این اخترک خودت هستی و کلاهت!
- با این وجود ستایشم کن. این لطف را در حق من بکن!
شازده کوچولو نیمچه شانه ای بالا انداخت و گفت: خب ستایشت کردم. اما آخر واقعا چی این برایت جالب است؟
در سیاره سوم شازده کوچولو با میخواره ای رو به رو میشود که نماد انسان های بیهدف است. روایت داستان در این قسمت بسیار جذاب و گیراست و عمق حزن و اندوه یک انسان از بیهدفی را نشان میدهد.
شازده کوچولو پرسید: چه کار داری می کنی؟
میخاره جواب داد: می میزنم.
می میزنی که چه؟
میخواره جواب داد: که فراموش کنم.
شازده کوچولو که حالا دلش برای او میسوخت پرسید:
-که چی را فراموش کنی؟
میخواره همانطور که سرش پایین بود گفت :
سر شکستگی ام را.
شازده کوچولو که میخواست دردی از او دوا کند پرسید: سرشکستگی از چی ؟
-میخواره پاسخ داد : سرشکستگی از میخواره بودنم را.
در ادامه سفر شازده کوچولو در سیاره چهارم شازده کوچولو با تاجری رو به رو میشود که نمادی از انسانهای پول پرست است که همه چیز را میشمارند و بدون اینکه از دارایی خود استفاده کنند آن را در کشویی نگه داری میکنند. در این قسمت از داستان شازده کوچولو به تاجر که همه چیز را در شمارش میبیند میگوید:
- من یک گل دارم که هر روز آبش می دهم. سه تا هم آتش فشان دارم که هفته ای یک بار پاک و دوده گیری شان می کنم. آخر آتش فشان خاموش را هم پاک می کنم. آدم کف دستش را که بو نکرده! رو این حساب، هم برای آتش فشان ها و هم برای گل این که من صاحب شان باشم فایده دارد. تو چه فایده ای به حال ستاره ها داری؟
سیارک پنجم محل سکونت فانوسبانی است که نماد ایثار و فداکاری میباشد. این فانوسبان موظف است که هر شب یک بار فانوس را روشن کند و از آنجا که در این سیاره هر یک دقیقه یک بار دور خودش می چرخد فانوسبان مدام در حال خاموش و روشن کردن فانوس است . او بیان میکند که این یک دستور در قدیم بوده است و او باید به این دستور پایبند باشد.درقدیم سرعت گردش سیاره اینقدر نبوده است و او فرصت استراحت داشته اما الان که سیاره انقدر سریع میچرخد او فرصت استراحت ندارد و در حسرت یک چرت خواب است.
سیاره ششم محل سکونت جغرافی دانی است که در حال نوشتن کتاب های کت و کلفت است. این سیاره نماد افرادی است که از نظر آنها عشق ارزشی ندارد. جغرافی دان از اینکه می فهمد شازده کوچولو از سیاره ای دیگر آمده شگفت زده میشود و از او سوال هایی در خصوص محل سکونت و سیارکش می پرسد. شازده کوچولو سیارهاش را برایش توصیف میکند از کوههای آتشفشانش میگوید و از گلش میگوید اما جغرافی دان حاضر به ثبت گلِ شازده کوچولو در کتب جغرافیایی نیست چون از نگاه او گل فانی است و چیزی که فانیست نباید در تاریخ ثبت شود
جمله ای که شازده کوچولو در این لحظه در دلش میگوید برای ثبت در تاریخ کافی است :
-گل من فانی است و جلوی دنیا برای دفاع از خودش جز چهار تا خار هیچی ندارد، و آن وقت مرا بگو که او را تو اخترکم تک و تنها رها کرده ام.
شازده کوچولو در نهایت با پیشنهاد جغرافیدان عازم زمین میشود جایی که در صحرایی در آفریقا با خلبان ما ملاقات میکند.
مواجهه شازده کوچولو با زمین بسیار خواندنی است. بخشی از این مواجهه خاطراتی است که شازده کوچولو از روباهی که دوستی را «اهلی شدن» و «اهلی کردن» مینامد و میگوید:
«اهلی کردن» چیز بسیار فراموش شدهای است. یعنی «علاقه ایجاد کردن». شازده کوچولو گفت: علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچهای بیش نیستی؛ مثل صدها هزار پسر بچهی دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود...
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می فهمم... گلی هست... و من گمان می کنم که آن گل مرا اهلی کرده است....
روباه مهمترین حقیقت زندگی را برای شازده کوچولو میگوید:
آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند؛ ولی تو نباید فراموش کنی. تو هرچه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود. تو مسئول گل خود هستی.
و قبل از رفتن، رازی را برای شازده کوچولو فاش میکند:
روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد تکرار کرد: آنچه اصل است از دیده پنهان است.
کتاب شازده کوچولو طبق نظرسنجی روزنامهٔ پاریزیین در سال 1999، محبوبترین کتاب قرن بیستم بوده و به همین دلیل «کتاب قرن» نامیده شده است. (کتاب وب)
1-کتاب شازده کوچولو: ترجمه احمد شاملو : رقعی: شمیز : چاپ چهل و یکم: انتشارات نگاه ،103 صفحه ، قیمت 8000 تومان
2-کتاب شازده کوچولو : ترجمه ابولحسن نجفی:رقعی: شمیز: چاپ یازدهم : انتشارت نیلوفر 117 صفحه ، قیمت 9500 تومان
3- کتاب شازده کوچولو: ترجمه احمد شاملو :جیبی: گالینگور:چاپ چهل و ششم :انتشارات نگاه 103 صفحه، قیمت 9500 تومان
4- کتاب شازده کوچولو: ترجمه احمد شاملو :جیبی: شمیز :چاپ سی و هشتم :انتشارات نگاه 162 صفحه، قیمت 9500 تومان
5-کتاب شازده کوچولو: ترجمه احمد شاملو : رقعی: گالینگور : چاپ سی و پنجم: انتشارات نگاه ،103 صفحه ، قیمت 15000 تومان
6- کتاب گویای شازده کوچولو: انتشارات نگاه به شکل خوانش کامل کتاب و اقتباس نمایشی با موسیقی و آواز