کتاب جز از کل، اولین رمان استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی، در سال 2008 منتشر شد. کتاب جز از کل رمانی کمدی است که روایتگر سه نسل از خانوادهی عجیب و غریب دین (Dean) و اطرافیان آنها در استرالیاست. کتاب جز از کل راوی واحدی ندارد و به شکل داستان در داستان روایت میشود. گاهی به گذشته برمیگردد و روایت را از منظر یکی از شخصیتها دنبال میکند و دوباره به زمان میآید و منظر قبلی را دنبال میکند.
داستان کتاب جز از کل را جاسپر از سلول زندان برای ما روایت میکند. بعد به گذشته میرویم؛ زمانی که او پنجساله است پدرش، مارتین، او را از مدرسه بیرون میکشد. مارتین ترجیح میدهد پسرش به مدرسه نرود و خودش به او درس زندگی بدهد. مارتین کودکیاش را با جزئیات تمام برای جاسپر روایت میکند و از مصیبتهای فراوانی که بر سرش رفته میگوید: رفتارهای مجرمانهٔ "تری" (برادر ناتنی کوچکش)، افسردگی خودش، چهار سالی که در کما بوده، و اینکه مادرش یک بار از ترس مردن به دلیل سرطان، به او زهر خورانده است. مارتین یک بار به دروغ چوغولی دو بچهی تخس را پیشِ تِری میگوید تا او را به کتک زدن آنها وادارد. تری با آنها درگیر میشود، چلاق میشود و تا آخر عمر نمیتواند بازی کند.
مارتین ابتکاری به خرج میدهد و جعبهای برای پیشنهادات و انتقادات در شهر نصب میکند تا همه بتوانند پیشنهاداتی برای بهبود وضعیت شهر ارائه کنند. در آغاز همهچیز خوب پیش میرود، ولی کار به جاهای باریک میکشد، چون همه شروع به بدگویی از همدیگر میکنند. همهی نقدها بینام است، بنابراین تمام کاسهکوزهها سر کسی میشکند که از اول پیشنهاد جعبهی انتقادات و و پیشنهادات را داده بود. البته هرگز لو نمیرود که نصب جعبه کار مارتین بوده است. یکی از جالبترین اتفاقات کتاب جز از کل این است که مارتین عشق زندگیاش، کارولین، را به تری میبازد. وقتی تری به زندان میافتد کارولین شهر را ترک میکند و گهگاه در زندان به دیدار او میرود. مادر مارتین سرطان میگیرد و چون مارتین قول داده که هرگز او را تنها نگذارد، مجبور میشود در شهری که از آن متنفر است، بماند. نهایتاً شهر در آتش میسوزد، مادر و ناپدری مارتین میمیرند و زندان نیز در کام آتش فرو میرود و مارتین ازخداخواسته شهر را برای همیشه ترک میکند.
مارتین به پاریس میرود چون گمان میکند شاید کارولین نیز آنجا باشد. بعد رد آدرس او از روی یکی از کارتپستالهایش میگیرد. ولی به محل زندگی او میرود، خبردار میشود از آنجا نیز رفته و کسی آدرس فعلی او را نمیداند.
مارتین در پاریس میماند و در آنجا با دو نفر آشنا میشود: ادی (اهل تایلند) که با مارتین بسیار صمیمی میشود و مدام از او عکس میگیرد. ادی از آن دست آدمها نیست که مارتین تحمل حضورشان را داشته باشد، ولی از قضا صمیمیترین و نزدیکترین دوست او میشود. همهجا هوای مارتین را دارد و در مواقع نیاز او را کمک میکند.
نفر دوم که لقب آسترید دارد (نامش را نمیدانیم) دختری است که مارتین در کافه با او آشنا میشود. مارتین از او خوشش میآید ولی گمان میکند این رابطه به همان شب اول ختم خواهد شد. در اینجا نیز مانند بسیاری از جاهای کتاب جز از کل، قضیه کاملاً برعکس از آب درمیآید و آن دو همخانه میشوند و آسترید ناخواسته باردار میشود. در دورهی بارداری دیوانه میشود و مدام تصویر چهرهای ترسناک را نقاشی میکند و سعی میکند با خدا حرف بزند. از دست خدا عصبانی میشود که چرا جوابش را نمیدهد، بنابراین مارتین در دستشویی پنهان میشود و به جای خدا جواب او را میدهد. طی این گفتگوهای به منویات درونی او پی میبرد و می فهمد که او قصد خودکشی دارد. آسترید پس از به دنیا آوردن جاسپر خودکشی میکند. این بخش یکی از فلسفیترین بخشهای کتاب جز از کل است.
در ادامهی کتاب جز از کل، ادی کمکهای مالی خود به خانوادهی دین را ادامه میدهد. خانواده با دختر دیگری به نام آنوک آشنا میشوند. هرچند اتفاق ناخوشایندی باعث این آشنایی است (آنوک سعی میکند به ماشین مارتین آسیب بزند)، ولی دوست خانوادگی آنها میشود و مارتین او را برای انجام امور خانه به کار میگیرد. اوضاع روانی مارتین به هم میریزد و او را در آسایشگاه روانی بستری میکنند. جاسپر را نیز بر خلاف میلش به نوانخانه میفرستند.
مارتین بعد از مرخص شدن از آسایشگاه، ملک درب و داغانی در ناکجاآباد میخرد و هزارتویی در آن درست میکند تا این بار دست هیچکس به او نرسد. جاسپر در دبیرستان با دختری به نام «بَلای عُظمیٰ» (اسم واقعیاش را نمیدانیم) دوست میشود. او اولین دوستدختر جاسپر است، ولی وقتی پی میبرد که هنوز با دوستپسر سابقش (برایانِ خبرچین) رابطه دارد، کار بیخ پیدا میکند. مارتین بالاخره به یاری آنوک به هدف غایی خود در زندگی پی میبرد: به زبان آوردن ایدههایش.
در اینجا ماجراجویانهترین بخش کتاب جز از کل شروع میشود: مارتین راهی شبیه لاتاری کشف میکند که با آن میتوان همهٔ مردم استرالیا را میلیونر کرد. او این روش خود را در اختیار آنوک قرار میدهد. او هم این روش را به ثروتمندترین مرد استرالیا و پسرش معرفی میکند که هر دو سلطان نشریات و روزنامههای زردند. نهایتاً آنوک با پسر مرد ثروتمند که اسکار نام دارد ازدواج میکند و عکس مارتین را همراه ایدهاش در نیمصفحهی اول تمام روزنامهها میزنند. مارتین به محبوبترین شخصیت کشور بدل میشود. ولی بدبختانه اینجا هم از زیر سایهی برادر ناتنیاش خلاصی ندارد: تمام ملت او را به اسم «برادرِ تری» میشناسند. مارتین این را اصلاً خوش ندارد، ولی همین که معروف شده راضی است.
وقتی بین اسامی مردم قرعهکشی میکنند، اسم کارولین، عشق دورهی نوجوانیاش، درمیآید. قبل از برگزاری مراسم اهدای جایزه، مارتین و کارولین و نیز اسکار و آنوک نامزد میکنند. مارتین حین خواندن اسامی برندگان، اعلام میکند که قصد دارد برای نخستوزیری در انتخابات شرکت کند. او به رغم سخنرانیهای مزخرف، به دلیل محبوبیش با اکثریت قریب به اتفاق آرا برندهی انتخابات میشود. ادی هم در انتخابات یاریگر اوست و او بابت هیچچیز نگرانی ندارد، ولی همهچیز به هم میریزد.
بعد از پیروزی در انتخابات، مارتین به همراه جاسپر و کارولین زندگی خوبی را پیش میگیرند. ولی کاشف به عمل میآید که ادی در انتخابات تقلب کرده است. با لو رفتن تقلب، مارتین منفورترین شخصیت استرالیا میشود و به ناچار کشور را ترک میکند.
ادی خانوادهی دین را به تایلند میبرد. جاسپر، کارولین و مارتین حتی به خواب هم نمیدیدند که در تمام این سالها کسی ادی را اجیر کرده باشد تا با آنها طرح دوستی بریزد، درحالیکه در تمام مدت از آنها متنفر بوده است. کاشف به عمل میآید که در تمام این سالها تری نمرده بوده، بلکه ادی را اجیر کرده که هوای خانواده را به لحاظ مالی داشته باشد و از آنها عکس بگیرد. جذابیت کتاب جز از کل این است که بسیاری از ژانرها در آن وجود دارد. مثلاً در جاهایی فلسفی یا عاشقانه است و در جاهای دیگر مثل اینجا به ژانر پلیسی و ژانرهای دیگر نزدیک میشود. تری حالا بسیار چاق شده و رئیس یک باند خلافکار است. او ماجرای عشق قدیم را از یاد برده و سه روسپی دارد که امور شبانهاش را با آنها رتق و فتق میکند.
بهزودی معلوم میشود که کارولین دوباره با تری وارد رابطه شده است. مارتین گرفتار سرطان شده، ادی کلاً دیوانه است، جاسپر دستوپا میزند که دوباره قوامی به خانواده بدهد. ادی برای شادی روح والدینش تصمیم میگیرد دوباره به شغل طبابت محلی بازگردد، ولی مردم از پزشک فعلیشان راضیاند و به سراغ او نمیآیند. او هم مردم را چیزخور میکند و وقتی ماجرا لو میرود، همه علیه او و خانوادهی دین میشورند. ادی و کارولین کشته میشوند. چیزی به مرگ مارتین نمانده و او تصمیم دارد در وطن بمیرد، بنابراین جاسپر تصمیم میگیرد او را همراهی کند.
ریتم کتاب جز از کل در هیچ جا کند نمیشود و با اینکه حجم کتاب زیاد است، به هیچ وجه حوصلهی خواننده سر نمیرود. تری ترتیبی میدهد تا جاسپر و مارتین را با قایقی قاچاقی به استرالیا برگردانند. برای اولین بار رابطهای حقیقی میان پدر و پسر شکل میگیرد و به درک متقابل میرسند و از همراهی همدیگر لذت میبرند. درست زمانی که خشکیهای استرالیا را از دور نمایان میشود، مارتین با لبخندی بر لب جان میدهد و طبق وصیتش جنازهاش را در دریا میاندازند. به محض رسیدن قایق به خشکی، پلیس جاسپر را به جرم مهاجرت غیرقانونی دستگیر میکند و حالا او در سلول زندانش در ماتم پدر است. در اینجا به نقطهای میرسیم که کتاب جز از کل با آن شروع شده بود.
جاسپر نهایتاً هویت خود را برای پلیس فاش میکند و آزاد میشود. مقامات او را به انباری میبرند که مایملک مارتین در آن نگهداری میشود. جاسپر میداند اینها مشتی خرت و پرت بیشتر نیست ولی در آن میان به دفتر خاطرات پدر برمیخورد. او داستان کتاب جز از کل را بر اساس همین یادداشتها برای ما و پلیس تعریف کرده است. برخی از نقاشیهای دورهی بارداری مادر نیز در میان آنهاست و احساس میکند چهرهی داخل نقاشیها را پیشتر جایی دیده است. او قسم میخورد که هرگز پا جای پای پدرش نگذارد، زیرا مادرش نیز بخشی از وجود اوست. با کمک آنوک که اکنون ثروتمندترین زن استرالیاست، راهی سفر اروپا میشود تا به گذشتهی مادرش پی ببرد.
کتاب جز از کل با ترجمهی روان و خواندنی پیمان خاکسار توسط انتشار چشمه منتشر شد و با استقبال پرشور خوانندگان مواجه شد.
منبع: کتاب وب