rana akhoondi
rana akhoondi
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

روز جمعه و خونه مادربزرگ

اون روز ناهار دعوت بودیم خونه مامان‌بزرگ. دایی کوچیکم از چند روز قبل بهم گفته بود که میخواد یه کمد جدید برای اتاقش بخره.

صبح پیام داده بود که: بالاخره خریدتش اما هنوز نرسیده و تا ما برسیم ، کمد هم میرسه.

رسیدیم خونه مامان بزرگ و دیدیم که بزرگترها! دارن طبق معمول نصیحت میکنن. موضوع نصیحت چی بود؟

-- پا میشدی میرفتی میدون حسن آباد از اونجا میخریدی دیگه. حتما کمد ارزون هم پیدا میکردی.

-- از یه غریبه تو اینترنت چه چوری میخوای خرید کنی؟

-- فلان همکارم یه دوست نجار داره، مدلشو میدادی میگفتم برات درست کنه.

و ...

یه ذره طول کشید تا کامل متوجه بشم داستان سر چیه.

قضیه این بوده که دایی برای خرید کمد توی گوگل سرچ کرده بوده و سایت دیوار و پیدا کرده بوده. بعد هم یه ذره گشته بود و از یه مدل خوشش اومده بود، زنگ زده به فروشنده و قرار گذاشتن.همین!

حالا تفکر سنتی خرید و فروش توی خانواده با کلیت داستان مشکلی ندارن اما با اینکه فروشنده و خریدار از تو اینترنت همو پیدا کردن مشکل دارن.

-- آدرس خونه رو دادی به یه غریبه؟

-- از کجا میدونی عکساش واقعی بوده؟

یه زمان خوبی بحث کردیم که بابا جان، چون فروشنده از تو اینترنت پیدا شده دلیل نمیشه کلاهبردار باشه. بعد اصلا آدرس خونه ما رو میخواد چیکار؟ بعد حالا اگه مشکلی هم باشه خب میشه پیگیری کرد.

خلاصه تا کمد سالم و سرحال! برسه خونه مادر بزرگ، من و دایی تو یه تیم و بقیه خانواده تو تیم مقابل داشتیم بحث میکردیم که خرید اینترنتی یا خرید اینترنتی با واسطه، چیز بدی نیست و خیلی جاهای دنیا داره ازش استفاده میشه.

کمد که رسید و سالم و شبیه عکسش تو اتاق دایی نشست، همه خیالشون راحت شد.

درسته که کمد دست دوم بود و رنگش هم یه ذره رفته بود اما دقیقا از همون مدلی بود که تو ذهن دایی بود و چون نمیخواست هزینه کنه تا یه دونه نو براش بسازن و خیلی سریع به اون کمد نیاز داشت الان کارش راه افتاده بود.

خداروشکر که کمد تا قبل ناهار رسید و این داستان نصیحت‌های بزرگترها و بحث ها به خوبی و خوشی تموم شد.

ما هم تونستیم ناهار که باقالی قاتق و قرمه سبزی بود و در یک ظهر تابستونی و زیر کولر با دوغ فراوان نوش جان کنیم.

منبع: Mehr NewSAGENCY
منبع: Mehr NewSAGENCY


چند روز بعد که رفتم خونه مامان‌بزرگ دیدم دایی به کمد، رنگ قهوه ای قشنگی زده و کل وسایلش و چیده داخلش.

یه نگاه به بزرگترها کردم و گفتم خب خداروشکر که این کمده هم قشنگ شد. نه؟

همون موقع بابا بزرگم از اتاقش اومد بیرون و گفت:‌ رعنا، تو زیر زمین یه سری وسیله قدیمی هست که خیلی جا گرفته، میتونی از اون مدلی که داییت کمدشو خرید، این وسیله های منم بفروشی؟ :)


ازدیواربگوخاطره
رعنام. همین کافیه :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید