جزئینگاری یکی از اصول مهم در یکبرنامهریزی موفق است. از ابتدای آغاز مقالات مربوط به بولتژورنال تاکید داشتیم اجازه ندهید کمالگرایی مانع از استمرار شما بشود. اما ثبت جزئی برنامهها با کمالگرایی متفاوت است.
وقتی ذهن ما در برابر یک موضوع سخت و پیچیده قرار میگیرد، عقبنشینی میکند. تعجب نکنید اگر تاکنون هزارمرتبه با خود تصمیمگرفتهاید یک رمان پنجاههزارکلمهای بنویسید و تا امروز بیشتر از سههزار کلمه هم پیش نرفتهاید. ذهن شما وظیفه دارد از شما در برابر خستگی کارهای طاقتفرسا محافظت کند! پس از او ناراحت نباشید که مدام بهانه میآورد و از خود گله نکنید که چرا اینهمه تنبل و اهمال کار هستید. شما نمیتوانید ساز و کار مغزتان را تغییر بدهید. بلکه تنها باید به برنامهریزی خود تأملی مجدد داشتهباشید.
از ابتدای آغاز کار، جزئیات آن برای ما مبهم است. پس انتظار نمیرود که از همان ابتدا همهچیز را به شکل روشن و واضحی ببینیم و بتوانیم جزئیات آن را هم ثبت کنیم. به همیندلیل همیشه یک شروع سریع و آنی توصیه میشود. وقتی کار را آغاز میکنیم، تازه متوجه نقایص کار شده و برای به کمال رساندن آن دست به اقدام میزنیم. گذشتن از چند مرحله به ما کمک میکند بفهمیم در چه زمینهای ضعیفیم و نقطه قوت ما کجاست؟
وقتی فهمیدیم صرف نوشتن واژه «مطالعه» ما را به آدمهای اهل خواندن تبدیل نمیکند، باید به سراغ نیازهایمان برویم. اولویتهای خود را شناسایی کنیم و برای هرکدام کتابی کنار بگذاریم. مثلا اگر در بازاریابی به قصهسرایی علاقه دارید، کتاب «هربرند یک قصه است» را تهیه کنید. و برای خواندن آن برنامه بریزید. (در قسمتهای بعد شما را با ردیاب مطالعه آشنا خواهیم کرد) یا اگر دانستهاید نوشتن پنجاههزار رمان مغزتان را به لاک دفاعی میبرد، از هزار کلمه در روز آغاز کنید.
سنگ بزرگ علامت نزدن است. برنامههای عظیم و پرطمطراق در هیچ چکلیستی تیک نمیخورند. ناکامیهای خود را با خرد کردن فعالیتها و ثبت جزئیات دقیق آنها تمام کنید و بر تجارب موفق خود بیفزایید. پس: