ویرگول
ورودثبت نام
رعنا پرنیان
رعنا پرنیان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

مشاور شما آریا

دیگر چیزی به تحویل دادن خانه نمانده‌است. کلیدهایش که در این سه سال و یازده ماه، هر روز قفل‌ها را نرم‌تر و آهنگین‌تر از روز قبل باز کرده‌اند، باید به کیف دستی حاجیه خانم، پیرزن شیرازی صاحبخانه، برگردند. حاجیه آزاری برای من و رضا نداشت. نه خودش نه خانه‌اش. اجاره را هر سال به سبک ملاکان کلاسیک خوب اضافه می‌کرد. نبض بازار آپارتمان‌های تهران و حومه توی دستش بود، اما بلد بود جوری بازی را پیش ببرد که ما را نپراند. سالی یک بار می‌دیدیمش. جلسه تمدید اجاره نامه با بدگویی پشت سر «بردیا» پسر آرتیستش شروع می شد و با خاطرات سگش «میشا» ادامه پیدا می‌کرد. غرولندهای استانداردش درباره‌ی گرانی گوشت، پنیر و کرایه ی اسنپ با تایید و سر به تاسف تکان دادن ما همراه بود تا بالاخره به اصل مطلب یعنی اجاره بهای سال جدید می‌رسیدیم. همیشه این جای مذاکره پای بنگاهی مورد اعتماد حاجیه خانم هم به ماجرا کشیده می‌شد. از این بنگاهی‌هایی بود که روی کارتشان با حالتی اساطیری می‌نویسند: «مشاور شما آریا»،‌ یا داریوش، ‌یا پرهام. بنگاهی قیمت‌های منطقه را با سی ـ چهل درصد چرب کردن به صاحبخانه‌ی عزیز ما می‌رساند. پاک کردن این درصد اضافی از ذهن حاجیه هم که به این راحتی‌ها نبود.

چک و چانه زدن با چنان صاحبخانه‌ی کارکشته‌ای آن‌قدر مردافکن بود که وقتی در را پشت سرش می‌بستیم هر کداممان مثل بوکسوری کهنه کار یک گوشه‌ی رینگ روی مبل می‌افتادیم. قطره‌های عرق را از پیشانیمان پاک می‌کردیم،‌کتک خورده اما پیروز به هم نگاهی می‌انداختیم که: «امسال هم از پس اجاره بر می‌آییم». آن وقت بود که من با لذت متن کوتاه دست‌نویس پشت اجاره نامه را دو سه بار توی دلم می‌خواندم. آن تکه کاغذ تا خورده‌ی لک‌دار سند یک سال دیگر آرام گرفتن ما توی این ۶۵ متر بود، که دیگر چیزی به تحویل دادنش نمانده‌است.

علاقه مند به پرندگان و دیگر جانداران. مصرف‌کننده‌ی حرفه‌ای شعر و داستان . ماجراجو و امیدوار.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید