می دونی..منم تا یه مدت فکر میکردم که جایزه گرفتن یعنی برنده شدن!
و تمام تفسیرم از جایزه اشیا فیزیکی،پول و لوح هایی بود که با امضا های متفاوت تزیین شدن!
همیشه فکر میکردم این عواملن که بعد از پیروزی هام باعث میشن که توی وجودم شادی بجوشه!
هر سال بعد از دریافت جایزه ها و نگاه های همراه با تحسین، با دوستام میرفتم بیرون و حسابی خوش میگذروندم!
پول رو هم میزاشتم بعد ها خرج میکردم و چیزایی که میخریدم میشدن مهر شادی روی روحم!
اما امسال نشد که بشه...جایزه رو گرفتم و رفتم..همین!
و اینبار برای اولین بار بود که فهمیدم شاید فهمم از جایزه و برنده شدن درست نبوده!
شاید هم میفهمیدم اما مغزم این فهمیدن رو ترشح نمیکرد!
خلاصه که فهمیدم تمام این جایزه ها اگه نتونن دلت رو شاد کنن از هیچ هم کمتر اهمیت دارن!
فقط اشغال میکنن!
دلت رو...همون جایی رو که باید میزاشتی برای خوشحالی هات رو میگیرن و هیچوقت هم رهاش نمیکنن!
مثل یه بار اضافه میمونن!باری که میدونی وجود داره و باید حملش کنی اما کاربردی نداره!
شاید یکم دیره اما بالاخره فهمیدم برنده شدن همون مفهومی نیست که ثانیه به ثانیه برامون تداعی میشه!
فهمیدم کل این دنیا یه سوال به اسم زندگی بیشتر نداره که جوابش شادی و رضایته!
پس حتی شده توی مسابقه ها بباز..اما برنده شو..
برنده شو و به همه نشون بده که ارزش اون چیزی که درون ماست از تمام اون کاغذ پاره ها و اعداد و ارقام بالاتره!
برنده شو و به همه نشون بده که برنده شدن به برنده شدن نیست...
منظورم رو فهمیدید؟?