خب..تا حالا شده که بخواید یه داستان یا رمان بنویسید و ندونید چطور باید این کار رو انجام بدید؟
خب ما اینجاییم تا کمکتونم کنیم!
اصلا بیاید با هم انجامش بدیم!
گذشته،سن،شرایط، ویژگی های شخصیتی و ...
کاراکتر های خودتون رو انتخاب کنید!
شخصیت :
اسم:
سن:
گذشته:
توانایی ها و ویژگی های شخصیتی:
و سایر اطلاعات!
خب حالا میریم سراغ اصل داستان و اتفاقات مهم و کلیدی که حدود سه تا ده خط طول میکشه!
به بیانی خلاصه چیزی هست که میخواید بنویسید!
بخش هایی که حتما باید توی داستانتون باشن!
حدود سه تا ده ها بخش کوتاه که قراره بعد ها بهشون بپردازید!
برای مثال در داستان شنگول و منگول و حبه انگور(واسه این گفتم که دیگه همه شنیده باشن-_-)
بخش هایی مثل نشان دادن دست ها از زیر در و یا پر کردن شکم گرگ از سنگ و در نتیجه افتادن او در آب از بخش های طلایی داستان محسوب میشن!
مثال کاربردی تر:برگرفته از نوشته ای که امکان اشاره به نویسنده وجود ندارد:/
نه!اون دیگه نمیشنید!صدای فریاد های کسی که پشت سرش بود و سعی داشت با دست های بی جونش کمی از افتادن اتفاقات ناگوار جلوگیری کنه رو نمیشنید!
تنها چیزی که میشنید صدای کلمه میکشمت بود که بار ها و بار ها مغزش رو میخراشید!
شکستن شیشه نوشابه(بله نوشابه-_-)با سرازیر شدن خون از صورت مردی که چشمان نیمه بازش حالا دیگر هیچ احساسی را منتقل نمیکرد در گذری کوتاه بر عقربه ثانیه شمار اتفاق افتاد!
دوباره و دوباره و دوباره...
فقط میفهمید که عامل تمام بدبختی هایی که اکنون دورش را احاطه کردند همین مرد بود و بس! فقط میفهمید که نابود کردنش به دستان خودش لذت دارد..یا حداقل راه نجاتیست برای رضایت ذهنی که حال لجن گرفته ترین ذهن دنیا بود!
نمیفهمید که شخصی که حالا دارد جان میدهد چه کسیست و نمیفهمید که مرگ بازگشت ندارد....
همون طور که میدونید مهم ترین چیزی که یک خواننده رو به داستان جذب میکنه اول داستانه!
و چیزی که باعث میشه راجع به کتاب تصمیم بگیره آخر داستانه!
نوشتن آغاز و پایان هم کمک زیادی به شما توی مدیریت و سازماندهی اتفاقات داستان میکنه!
مشخص کردن این نکته که ادبیات داستان شما تا چه حد پیچیده و کتابیه کمک خیلی شایانی در انسجام رمان میکنه!
ادبیات و حال و هوای متن شما در طول داستان باید به طوری باشه که با مقایسه تکه های متفاوت خواننده به یکی بودن داستان پی ببره!
بر فرض مثال شما نمیتونید داستانتون رو این طور شروع کنید:
زیر باران به خاک سرد نگاه میکرد!
سرمایی که تنها گرمای زندگی اش اکنون جزئی از آن شده بود!
یعنی آنجا تاریک بود؟
تاریک تر از قلب چرکین و آلوده ای که در سینه خودش میتپید؟
مهم نیست..هر دو در قعر سکوت فرو رفته بودند..یکی تنها سه روز و دیگری سالها...
و بعد در اواسط داستانتون با چنین لحنی بنویسید:
چیزی که داشت میدید مشمئز کننده بود!
نمیدونست بخنده یا گریه کنه!
به حال خودش و کسایی که میخواست باهاشون بره سیزده به در...
و در آخر با چنین گفتاری به پایان برسونید:
امید و امید و امید !
این تنها چیزی ست که شما در زندگی به آن نیاز دارید!
امید به آینده!
امید به حال!
امید به خدا!
و امید به خودتان!
پس بهتره از همین ابتدا نوشتن لحن و سبک گفتار رو مشخص کنیم!
اگر میخواهید برای کودکان زیر دوازده سال بنویسید به نوشته هایی شیرین و ساده نیاز دارید!
اگر برای نوجوان و جوان مینویسید باید فکر خواننده را درگیر کنید
و اگر هم برای بزرگسال مینویسید حواستان باشد نوشته ها با هدف و همچنین کاربردی باشن!
این بخش اونقدر ها هم ساده نیست!
بگردید و بگردید و بگردید تا بالاخره یک اسم متمایز انتخاب کنید!
اسمی کوتاه که در عین حال بتونه یک مفهوم کلی از نوشته شما به مخاطب القا کنه!
مثلاً من اسم یک داستان راجع به سر و سامون گرفتن زندگی چند نفر رو نمیذارم کابوس آبی
و همچنین اسم داستانی راجع به فلاکت های کسی که از کشورش فرار کرده رو هم نمیذارم شیره رز
جایی که شما نوشته خودتون رو در دسترس خواننده قرار میدید!
حالا این محل میتونه یه وبلاگ شخصی و یا یک شبکه اجتماعی مثل واتپد،ویرگول یا اینستاگرام باشه!
قراره روزی چقدر وقت بگذارید؟
از کدوم بخش شروع میکنید؟
پارت ها رو داخل پی دی اف قرار میدید یا نه؟
رمانشون عکس کاور ، کلیپ معرفی و.. داره یا نه؟
و...
شروع کنید و تسلیم نشید اطمینان داشته باشید که میتونید!
_________