?فرضیههای نژادی (Rassism) که مدعی برتری فکری و فرهنگی گروه خاصی از انسانها بر سایر گروههای انسانی، به علت داشتن مشخصات جسمانی و ظاهری و اقامت در منطقه جغرافیایی معین است و بر این اساس، جامعهی انسانی را به نژادهای برتر و پست تقسیم میکند، پرنفوذترین و در عین سست و مهمل بودن، مهلکترین نظریاتی است که به نام علم، مانع شکوفایی جامعهی مدنی در مستعمرات شده و میشود.
?تبلیغ و ترویج چنین فرضیههایی در درازمدت، و بطور وسیع و مداوم، موجب پیدایش و تثبیت «عقدهی حقارت اجتماعی» در جوامع مستعمراتی و رشد عقدهی «خودبزرگ دانستن» در جوامع کشورهای سرمایهداری اروپا و آمریکا و افزون بر آن، به علت تعمیم یافتن به بررسیهای اجتماعی و سیاسی و تاریخی و فرهنگی موجب بروز برخوردهای خشن و رفتاری ظالمانه میان گروههای انسانی در درون یک جامعهی مستعمراتی، و میان جوامع مستعمراتی شده است.
?تحریف تاریخ به سود طبقات استعمارگر، تجلیل از «کشورگشایان»، تحقیر اقوام و گروههای انسانی در طول تاریخ و القاء نوعی هویت ملّی جعلی به عامهی مردم و همچنین توجیه و مشروعیت دادن به اعمال و جنایات استعمار سرمایهداری و کلنیالیسم در مستعمرات، از زمینههای اجتماعی و سیاسی کاربرد فرضیههای نژادی محسوب میشود. طبقات حاکم در کشورهای سرمایهداری با استفاده از فرضیههای نژادی بعنوان فکر راهنما، غارتگری اقتصادی و کاربرد زور در مورد مردم مستعمرات را منطقی و مشروع و حتی لازم و ضروری دانسته و میدانند و برای خود حق تشخیص و قضاوت و اجرا قائلند.
?طبقات حاکم وابسته به استعمار در مستعمرات نیز از فرضیههای نژادی برای حفظ سلطهی خود بهرهبرداری میکنند، و در این جهت با کمک این فرضیهها نه فقط میکوشند وجود روابط استثماری را میان طبقات و در درون جامعهای که بدان وابستهاند انکار کنند و دشمن واقعی را از دید مردم محروم و زحمتکش پنهان نگهدارند، بلکه تلاش میکنند با ترویج و تبلیغ این فرضیهها چه در رابطه با ساختار اجتماعی درون جامعهی مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی، خصومت و نفاق و تفرقه میان طبقات و اقشار محروم و استثمار شده را ایجاد و تشدید نمایند و مانع شکوفایی فرهنگی و سیاسی جامعه و رهایی اقتصادی و سیاسی گردند.
?در تروج و تبلیغ فرضیههای نژادی که شکل و محتوای مشخص آن در هر منطقه و کشور بر حسب احتیاجات طبقهی حاکم محلی «داخلی» و استعمارگران «خارجی» تعیین میشود، استثمارگران داخلی و استعمارگران خارجی دارای منافع مشترک میباشند و در این زمینه صمیمانه با یکدیگر همکاری مینمایند. وابستگان فرهنگی طبقات حاکم در مستعمرات، آنچه را نظریهپردازان استعماری برای تخدیر و گمراهی روشنفکران و فریب و تحریک تودههای مردم مستعمرات ارائه میکنند، به نام «علم» به بازار فرهنگی عرضه نموده و با اشاعهی فرهنگ استعماری، به تثبیت و تحکیم زنجیر اسارت مردم مستعمرات میپردازند. در جوامع مستعمراتی، فرضیههای نژادپرستی در همهی زمینهها و با استفاده از همهی امکانات از اسباببازی و قصهی کودکان گرفته تا کتب به اصطلاح فلسفی و پژوهشهای تاریخی، و دایرةالمعارفها ترویج و تبلیغ شده و میشود.
هدف از همهی این تلاشها جلوگیری از انتقال قدرت و حاکمیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از طبقهی حاکم وابسته به استعمار و کشورهای سرمایهداری استعماری به مردم محروم مستعمرات است که صاحبان اصلی خانه و کاشانهی خود میباشند.
هدف آن است که جامعهی مدنی در یک جامعهی مستعمراتی موفق به انجام نفش تاریخیاش نگردد، و برخوردهای سیاسی، اجتماعی، قومی بر اثر فرضیههای نژادپرستی، چنان تودههای محروم را چه در درون یک جامعهی مستعمراتی و چه در رابطه میان جامع مستعمراتی مشغول کند و به جان هم بیندازد که فرصتی برای شناسایی دشمنان واقعی محرومان و ارائهی بدیل برای شیوهی تولید مستعمراتی و نظام اجتماعی استثماری حاکم به دست نیاید و نیروهای مترقی و مردمی نتوانند در راه آگاهی زحمتکشان تهیدست و وحدت آنان در برابر دشمن مشترک قدمی بردارند.
⚜️ @lotfi74