Rassin Ebrahimi
Rassin Ebrahimi
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان است...


بخش‌هایی از شعر «صبح...» به قلم خسرو گلسرخی (۱۳۵۲ ــ ۱۳۲۲):

دگر صبح است و پایان شب تار است
دگر صبح است و بیداری سزاوار است
دگر خورشید از پشت بلندی‌ها نمودار است
دگر صبح است...

دگر از سوز و سرمای شب تاریک، تن‌هامان نمی‌لرزد
دگر افسرده‌طفل پابرهنه، از زبان مادر شب‌ها نمی‌ترسد
دگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان است
دگر صبح است...

چُنان کاوه درفش کاویانی را به روی دوش اندازیم
جهان ظلم را از ریشه سوزانده، جهان دیگری سازیم
دگر صبح است...
دگر صبح است و مردم را کنون برخاستن شاید،
نهال دشمنان را تیغ‌ها باید
که از بن بشکند، نابودشان سازد...

اگر گرگی نظر دارد که میشی را بیازارد،
قوی‌چوپان بیاید نیش او بندد
اگر غفلت کند او خود گنه‌کار است
دگر صبح است...

دگر صبح است...
دگر روز تبه‌کاران به مثل نیمه‌شب تار است...

خسرو گلسرخیشعر
دانشجوی جامعه‌شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید