مسئول و مقصر اصلی حادثه طبس قطعاً سیستم حاکم و طرز تفکری است که تحریمها را نعمت میداند اما آیا میتوان اینگونه عنوان کرد که هر یک از ما نیز به سهم خود در مصائبی از این دست شریکیم؟ به دیگر سخن میتوان آن طور که محمود مقدسی در یادداشتی که در سوگ کارگران معدن طبس نوشته است، علاوه بر سیستم مایی که در فساد سیستم موجود شریکیم را نیز به نوعی شریک این قبیل حوادث دانست و یکی از راههای مقابله با وضع موجود را «کمتر فساد کردن» خودمان قلمداد کنیم؟
آبشخور این دیدگاه رمانتیک که هرکس در قبال وضعیت موجود، مسئول است، از این آبشخور میآید که «هرکس شمعی بیفروزد» و «هرکس خود مصلح باشد» زیرا که «تو یکی نهای، هزاری...». البته آرنت از «مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری» سخن میگوید اما بحث آرنت، بسیار متفاوت با موضوعی است که شرح آن رفت.
آنچه که در بحث «شمع بر افروختن» و «روزنهگشایی» فراموش شده، ساختار فربه دولت است. این ساختار فربه، عملاً فرد را میبلعد و اصولاً در چنین ساختاری، کارگزار به دلیل گستردگی دولت و اینکه جایی برای نقش آفرینی نیست، منقاد و مطیع سیستم است. البته که لازم است در چنین وضعیتی، فرد، فردیت خویش را ظهور و بروز دهد و حتی به بهای هزینه دادن، خود بودن خودش را به منصه ظهور بگذارد اما این موضوع ناظر به حیطه اجتماعی و کنشگری مدنی است. آنکه در سیستم قرار میگیرد، لاجرم فضایی برای کنشگری ندارد.
میتوان مصیبت طبس را، از همین منظر، آیینه تمام نمای این روزگار دانست. اگر زمانی، جانی بهای انتقادی بود و کنشگران عرصههای مختلف در معرض سختیهای کنشگری بودند، امروزه جان، بی بها شده و نه بها که به بهانه گرفته میشود. امروز در طبس مصیبت رخ میدهد، دیگر روز جانهای نازنینی در پلاسکو فنا میشود و روز دیگر در متروپل داستان زندگی انسانهایی به سر میرسد.
مهدی افروزمنش، در اینستاگرامش زیبا گفت که آمار جانباختگان را نمیتوان به «تن» داد. جفای بزرگیست که گفته شود، این تعداد «تن» جان باختند. واحد شمارش «تن» نیست بلکه «زندگی»ست. این زندگیهاست که قربانی گفتمان حاکم میشود. فرقی هم نمیکند که چه مرام و عقیدهای دارد. چه او که در سوریه به نام دفاع از حرم، جان میبازد، انسان بود و چه آنهایی که در هواپیما گرفتار «خطای انسانی» شده و با اصابت موشک، هزاران آمال و آرزو و هدفشان سقوط میکند و خاموش میشود.
واقعیت این است که اینجا همه چیز متنوع است، حتی مرگ. منتها اینجا تنوع زندگی کردن، ممنوع بلکه محکوم است اما آنچه مجاز است تنوع در مردن است. «هرگز از مرگ نهراسیدهام، هراس من باری از مردن در سرزمینی است که [تنوع زندگی حرام و تنوع مردن حلال] باشد.