چند ماهه که به کیف دوختن و فروختنش فکر میکنم، البته به پیشنهاد یه رفیق عزیز
امشب که رفته بودم لوازمش رو بخرم خواهرم گفت انقدر بند برات زیاد نیست؟ اگر فروش نرفت؟
و واقعا اون لحظه گفتم چرا؟ چرا هیچوقت حمایت نشدم؟
همیشه بهم میگه من اینجوری باهات حرف میزنم که تو جامعه اینطور باهات حرف زدن دلت نشکنه
ولی پس کِی من میتونم حمایت و مراقبت بشم؟
کِی و کی قراره ناز منو بکشه؟ خوشحالم کنه؟
چرا چند روزه این افکار دارن دیوونه ام میکنن؟