بعد از چند ماه بالاخره کتاب کتابخانه نیمه شب رو شروع به خوندن کردم و در حدود تقریبا 2 ساعت نصف اون رو خوندم.
هر چی بیشتر جلو میرفتم این کتاب منو یاد فیلم بازی مرگ مینداخت و کلی منو تو فرو برد که اگر من در کتابخانه نیمه شب باشم کدوم از حسرت هام رو زندگی میکردم؟
دقیقا وسط خوندن تااونجا که یادم اومد به تصمیمات حیاتی زندگیم فکر کردم
اولینش انتخاب رشته دبیرستان بود...یادمه اون سال مامان بخاطر نزدیکی هنرستان به خونمون پیشنهاد کرد که برم هنرستان و کامپیوتر بخونم... اما من عدم مهارتم تو زبان انگلیسی رو بهونه کردم و حرف معاونمم که اصرار به تجربی یا ریاضی رفتنم رو رد کردم و علوم انسانی رو انتخاب کردم...البته که 3 سال دبیرستان به عنوان دانش اموز ممتازی بودم و هیچ وقت از این انتخاب پشیمون نشدم... اما اینجا 4 مسیر برام باز شد...
هنرستان بودم و رشته ی کامپیوتر یا طراحی دوخت میفتم
دبیرستان بودم و رشته ی ریاضی یا تجربی میرفتم
مسلما انتخاب رشته ی تجربی یه شکست بزرگ برام محسوب میشد چون من اصلا شیمی زیست رو دوست نداشتم...نمیدونم شایدم موفق میشدم! اخه میگن اکثر چیزهایی که دوست نداری تو رو به رستگاری میرسون... به هرحال خوشحالم که انتخاب نکردم اما دلیلم نمیشه که وسوسه نشم ببینم اگر انتخاب میکردم چی میشد!
رشته ی ریاضی هم خب... من دو خواهر دارم که جفتشون توی ریاضی درس خوندن اما منم که فقط حفظیات بهتری دارم نمیگم موفق نمیشدم اما مثل علوم انسانی ادم موفقی نبودم ... جوری که هرموقع به یاد بیارم از خودم راضی باشم... چون در رشته ریاضی فکر نمیکنم درس علوم اجتماعی داشته باشن.. درسی که عاشقش بودم.
اما درمورد هنرستان و رشته ی کامپیوتر نظر بهتری نسبت به دو مورد قبلی دارم...نمی دونم چرا... شاید چون ازهمون بچگی به محض اینکه بابا گوشی جدیدی میخرید همه ی زیر و بم اونو درمیاردم یا با دیدن کار کردن خواهرم با کامپیوتر یاد گرفتمش... در کل نمیدونم اینده برام چه اتفاقی می افتاد
درمورد طراحی دوخت... چیزی که الان در حال یادگیریش هستم و رگه هایی از پشیمونی رو در خودم میبینم که چرا زودتر شرعش نکردم چون هم علاقه اشو دارم و هم خب تعریف از خود نباشه لباسای قشنگی میدوزم :)
اما نمیخوام از مفهوم کتاب دور بشم... در هر انتخاب و تصمیم ما ممکن بود چیزهایی روکه الان داریم نداشته باشیم...البته من از دوران دبیرستان خاطرات قشنگی ندارم جز شاگرد ممتاز شدنم و باقی موندن 3 تا دوست... اما اگر بخوام حسرت؟ حسرتی ندارم چون علاقه ام به طراحی دوخت بعد از تموم دانشگاهم متوجه اش شدم
ادامه دارد <: