خودشناسی واژهای بسیار آشنا در بین علاقمندان به رشد و توسعهی فردی است. شاید شما هم از آن دسته افرادی هستید که دوست دارید خودتان را بیشتر و بهتر بشناسید. حتما بارها شنیدهاید که میگویند اگر فردی به خودشناسی برسد، موفقیت بیشتری در انتخاب شغل و شریک زندگی خواهد داشت. درست است! خودشناسی مهمترین مسئلهی هستی است و شاید بتوان تلاش برای کشفِ خود و خودشکوفایی را تنها رسالت انسان دانست و به قول سقراط بزرگ : خودت را بشناس!
اما منظور از خودشناسی چیست؟ به عبارت دقیقتر، منظور از «خود» چیست؟ چرا تمام فرهنگها، ادیان و مکاتب فکری و روانشناسی، ما را به سمتِ کشفِ «خود» سوق میدهند؟ آیا اطلاعاتی که تا به امروز از «خودمان» داشتیم نادرست هستند؟ چطور میتوانیم در مسیر خودشناسیِ هر چه بهتر و بیشتر گام برداریم؟
در این مقاله تلاش کردهام که سوالات فوق را از منظری تازه، با نگاهی متفاوت و به دور از کلیشههای رایج بررسی کنم. با من همراه باشید.
در فرآیند خودشناسی، ما «تصورات و خیالاتِ اشتباهی را که راجع به خودمان داریم» کنار میگذاریم و «چیزی که واقعا هستیم» را کشف میکنیم. به عبارتی، از «منِ غیر واقعی» به سوی «منِ واقعی» حرکت میکنیم. اجازه دهید که این مفهوم را با ذکر مثالی ساده، روشن کنم.
فردی را در نظر بگیرید که تصور میکند در زمینهی آواز خواندن بیاستعداد است. او همیشه از آواز خواندن در جمعها و دورهمیها فرار میکند. اما در یک مهمانی، مجبور میشود قطعهای از یک آهنگ را با صدای بلند بخواند. توجه همه به صدای او جلب میشود، مهمانان از او تعریف میکنند و میپرسند : «چرا تا حالا نمیخوندی؟ چرا کلاس آواز نمیری؟»
این «تجربه» باعث میشود او بفهمد که چقدر در آواز خواندن استعداد دارد و تا به حال اشتباه فکر میکرده است. میتوانیم بگوییم که او حالا استعدادهای واقعیاش را بهتر میشناسد و یک قدم در راهِ شناخت خود و خودشناسی برداشته است.
همانطور که در مثال بالا مشخص شد، کلیدِ رسیدن به خودشناسی «تجربه» است. تجربه میتواند دریچهی ما به سوی خودشناسی باشد. البته به شرطی که یاد بگیریم از کنارِ تجربیاتمان ساده نگذریم. شاید وقت آن رسیده است که در تجربههای خود، با دقت بیشتری تامل کنیم و آنها را دقیق و عمیق مورد بررسی قرار دهیم.
یادتان باشد که بررسیِ عمیق، انتقادی و تحلیلیِ تجارب، نوعی مهارت است و مثلِ همهی مهارتها، با تمرین به دست میآید. میتوانید برای پرورش این مهارت، از یک رواندرمانگر (تراپیست) کمک بگیرید. او به شما یاد میدهد که در مورد تک تک اتفاقات زندگیتان حسابی فکر کنید و آنها را شخم بزنید. خودشناسی از دلِ همین شخم زدنها بیرون میآید.
میتوان گفت که تجربهها بیشتر از پرسشنامهها و تستهایخودشناسی، آیینهی ما هستند و میتوانند ما را به خودمان بشناسانند.
فردی را در نظر بگیرید که تصور میکند بسیار مهربان و حمایتگر است. اما تا به حال نتوانسته است رفاقت و رابطهی عمیق و پایداری را در زندگیِ واقعیاش تجربه کند. دوستان یا شریکهای عاطفیاش، بعد از مدتی از او خسته و بیزار میشوند و ترکش میکنند. او عقیده دارد که آنها نمک نشناس هستند و جواب خوبی را با بدی میدهند. اخیرا به این نتیجه رسیده که نباید به آدمها خوبی کرد و زمانهی بدی شده است!
نکتهی کلیدی در فرآیند خودشناسی این است که:
تکرار چند بارهی یک تجربه، زنگ خطر است!
اینجا جایی است که این فرد باید از خودش انتقاد کرده و خود را به چالش بکشد. نمیشود که همهی آدمها نمک نشناس باشند! نمیشود که همه بد باشند و فقط او خوب! اینجا جایی است که او باید از چرخهی معیوبِ زیستن خارج گردد و برای اولین بار بگوید :«شاید من این آدمی که تصور میکنم نیستم!»
رواندرمانگر ، مشاور یا تراپیست میتواند در مسیرخودشناسی همراه شما باشد. او به شما کمک میکند که با نگاهی تازه به دلِ تجربیاتتان سفر کنید و از زاویهی دیگری به آنها نگاه کنید.
فرض کنید که فردِ مثالِ بالا به تراپیست مراجعه میکند و با هدایت و کمکِ او، آخرین جملاتی را که همسر سابقش قبل از جدایی به او گفته بود، به یاد میآورد :
« رابطه با تو مثل زندانه! احساس خفگی میکنم! اینقدر به من نچسب! اینقدر زنگ نزن! اینقدر کنترلم نکن!»
این تجربه قطعا برای او، یکی از خاطرات تلخ زندگیاش بوده است. در آن زمان، حس غم و خشم زیادی را تجربه کرده است و به این نتیجه رسیده است که «آدمها قدر محبت من را نمیدانند» و یک مُهرِ بزرگ به پای این باورِ خود زده است!
اما تراپیست، او را به بررسی خودش میکشاند. نه دیگران! او به سمت خود-پرسشگری هدایت میگردد. ریشهی این عشقورزیهای کنترل گرایانه چیست؟ او چرا به معشوق آزادی نمیدهد؟ شاید علتِ آن، «ترس از دست دادن» باشد. ممکن است که او به خاطر ترس از دست دادن، روی افرادی که دوستشان دارد، کنترل افراطی و محبت بیش از حد انجام میدهد.
تراپیست میگوید: «شاید تو واقعا آدم مهربانی نیستی، تو فقط زیادی ترسیدهای! در نتیجه، به جای انتقالِ عشق و آزادی به طرفِ مقابل، به او ترس را انتقال دادهای. و ترس آدمها را میترساند. و آدم ترسیده، فرار میکند!»
یادتان باشد که مثالهای فوق فقط مثال هستند و برای روشن شدنِ مسئلهی خودشناسی آورده شدهاند و لزوما در مورد شما صدق نمیکنند و به قول معروف، در مثل، جای مناقشه نیست! هر انسان ویژگیها و تاریخ زندگیِ منحصر بفردی دارد. پیشنهاد ما به شما، مراجعه به روانشناس، انجام تست خودشناسی و گام برداشتن در جهت خودشکوفایی و خودشناسی است.
خیلی مهم است به یاد داشته باشید که «خود» پدیدهای سیال، پویا و داینامیک است. یعنی چه؟ یعنی ما در طول زمان تغییر میکنیم. بنابراین وقتی از خودشناسی حرف میزنیم، منظورمان «شناخت چیزی است که در حال حاضر هستیم»؛ نه «آنچه در گذشته بودیم» و نه «آنچه در آینده دوست داریم باشیم».
اساسا هدف تمام مکاتب روانشناسی، ایجادِ «تغییر» و فرار از رکود، ایستایی و پوسیدگی است. ما باید خودِ اکنونمان را به درستی بشناسیم تا بتوانیم آن را در آینده بهبود دهیم و انسان بهتری باشیم.
لازم به ذکر است که مفهومِ «تغییر» و «ایستایی» محل اختلاف بسیاری از روانشناسان و فیلسوفانِ جبرگرا و اختیارگرا میباشد ؛ اما پرداختن به آن، از حوصلهی این مقاله خارج است.
هر کسی که در مسیر خودشناسی قدم برمیدارد، قطعا با نقاط تاریک، ضعفها و نقایصی در شخصیت خود مواجه خواهد شد. شناختِ این نقایص یکی از مراحل مهم در رشد و تعالی روان است:
من میپذیرم که کامل نیستم و نقایصی دارم. هیچ آدمی کامل نیست.
پذیرش نقص و دیدن نیمهی تاریک وجود، شهامت زیادی را میطلبد. به عبارتی شما باید خودتان را در آغوش بکشید؛ خود واقعیتان را ! به هر شکل و به هر صورتی که هستید. پذیرش نقص، اولین و مهمترین قدم در اصلاح و شفای آن است.
یادتان باشد که گاهی تجارب، خلافِ چیزی را که ما به آن باور داریم، نشان میدهند و اثبات میکنند. اما آدمها چنان در باورهای خود راسخاند و به آنها ایمان دارند که چشمشان را به روی شواهد تجربی میبندند.
شاید لازم است که مثلِ یک پژوهشگر و با دید تجربی، زندگی خود را بازبینی کنیم و باز هم به قول سقراط:
«زندگی نیازموده، ارزش زیستن ندارد»
سکوت کنید؛ صدای باورهایتان را خاموش کنید. و خوب گوش کنید که تک تکِ تجربیاتِ دردناکِ زندگیتان چه حرفی برای گفتن دارند؟ شاید هر کدام قطعهای از یک پازل هستند. پازلی که قرار است در نهایت، خودِ واقعیتان را به شما نشان دهد و به شما در فرآیند خودشناسی کمک نمایند. به صدای خود واقعیتان گوش دهید که از زیر پیلهای که به دورش تنیدهاید، شما را صدا میزند.