Raziyeh Bahrami
Raziyeh Bahrami
خواندن ۶ دقیقه·۸ ماه پیش

چالش کتاب‌خوانی طاقچه: اعتراف

https://taaghche.com/book/4110/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81


مروری بر کتاب اسفندماه: کتابی که کمک می‌کند معنای زندگی را بیابی.

جملۀ معروف «شک پلۀ یقین است» را زیاد شنیده‌ایم اما تاکنون چند بار به عمق معنای آن اندیشیده‌ایم و شهامت داشته‌ایم تا با گام‌هایی مردد از پلکان لرزان شک عبور کنیم و به فراسوی یقین و باور برسیم؟ کتاب اعتراف آن‌طور که در صفحۀ نخست آن نوشته شده، مقدمه‌ای است بر اثری نوشته نشده. کتابی که در 16 فصل تقلا و تکاپوی تولستوی برای یافتن معنای زندگی را پیش روی خواننده قرار می‌دهد و چرایی و چگونگی تغییر مشی ‌فکری و جهان‌بینی این نویسندۀ شهیر را می‌نمایاند و از ابهت هراس‌انگیز عبور از شک نجاتمان می‌دهد. این کتاب را نشر گمان در مجموعه کتاب‌های «تجربه و هنر زندگی» و با ترجمۀ آبتین گلکار منتشر کرده است.

دربارۀ کتاب

شک در دانسته‌ها و تردید در درستی باورها و اندیشه‌ها و مسیر طی‌شده فقط مختص به اندیشمندان و فلاسفه و نویسندگان نیست و ممکن است گریبان هر کسی را بگیرد و این سؤال را خرمگس ذهنش کند که: از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود، به کجا می روم آخر و... . اما نکته این‌جاست که با وجود قدمت زیاد این دست پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که دانشمندان و متفکرانی در طول قرون و اعصار به آن داد‌ه‌اند، هنوز هم عدۀ کمی توانسته‌اند جوابی متقن و انکارناپذیر برای آن بیابند و شاید عدۀ کمتری شرح این جوش‌وخروش برای دستیابی به پاسخ نهایی را با دیگران در میان گذاشته‌اند. یکی از همین معدود‌افراد مردد و پرسش‌گر، لئو تولستوی، نویسندۀ شهیر روس است.

تولستوی زمانی اقدام به نگارش این کتاب کرد که در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود بسیار موفق بود. نویسنده‌ای بود نام‌دار و مردی ثروتمند، صاحب خانه و خانواده اما حیران و شکاک و ناامید. خود او در این باب می‌گوید:

«... این زمانی بود که هنوز به پنجاه‌سالگی نرسیده بودم. همسری مهربان داشتم که دوستم داشت و دوستش داشتم. بچه‌های خوب، ملک و املاک بزرگی که بدون هیچ زحمتی از جانب من رشد می‌کرد و توسعه می‌یافت. بیش از هر زمان دیگر نزد آشنایان و نزدیکانم مورد احترام بودم، غریبه‌ها مرا می‌ستودند و بدون فخر‌فروشی می‌توانم بگویم که شهرتی داشتم. در همان حال نه تنها از نظر بدنی و فکری و هیچ ناراحتی نداشتم. بلکه برعکس، هم نیروی بدنی و هم نیروی فکری‌ام در حدی بود که کم‌تر نظیرش را نزد هم‌سالانم می‌دیدم. از نظر بدنی می‌توانستم پابه‌پای دهقانان در علف‌چینی شرکت کنم. از نظر فکری هم می‌توانستم هشت تا ده ساعت بی‌وقفه کار کنم. بی‌آن‌که از این فشار دچار هیچ‌گونه ناراحتی بشوم. در چنین شرایطی بود که به این نتیجه رسیدم که نمی‌توانم زندگی کنم و از ترس مرگ ناچار بودم ترفندهایی به کار ببندم تا به دست خودم به زندگی‌ام پایان ندهم.»

این تردیدها و سرگشتگی‌ها تا جایی رسید که تولستوی را به فکر اقدام به خودکشی کشانید. زیرا از نظر او زندگی در همین خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه نمی‌شد و مسلماً باید معنایی والاتر و عمیق‌تر می‌داشت. می‌توان گفت نیمی از کتاب شرح همین یأس و ناامیدی و بحران فلسفی و معنوی است. بحرانی که او را به مطالعه و کنکاش بیشتر در زندگی افراد هم‌طبقۀ خود (اشراف و زمین‌داران و نخبگان متمول) و نیز غور و تعمق در آرا و اندیشه‌های سایر ادیان آسمانی واداشت. البته نویسنده در ابتدا نگاهی متفاوت به دین دارد. نگاهی توأم با ظن و بدگمانی:

«دانش عقلی که آن‌گونه که دانشمندان و حکما عرضه‌ش می‌کنند معنای زندگی را نفی می‌کند. ولی توده‌های عظیم مردم و کل نوع بشر، این معنا را در دانشی غیرعقلانی می‌یابند. این دانش غیرعقلانی مذهب است. همان مذهبی که نمی‌توانستم ردش نکنم. همان خدای واحد و خدای سه‌تایی، همان آفرینش عالم در شش روز، همان شیاطین و فرشته‌ها و همۀ آن چیزهایی که تا عقل در سرم باشد، نمی‌توانم آن‌ها را بپذیرم.»

اما به‌مرور و پس از واکاوی و جست‌وجوی بیشتر و نیز تغییر سبک زندگی و معاشرت‌هایش و به‌ویژه نشست‌وبرخاست با طبقۀ کارگر به استحاله‌ای روحی و معنوی دست یافت:

«رفته‌رفته داشتم درک می‌کردم که در پاسخ‌هایی که دین به ما می‌دهد، حکمت بسیار ژرف بشری حفظ شده است و من حق نداشتم آن‌ها را بر پایۀ عقل نفی کنم و مهم‌تر از همه، فقط این پاسخ‌ها هستند که به پرسش زندگی جواب می‌دهند.»

و نیز پس از دم‌خور شدن با طبقۀ دهقانان و کارگران دریافت:

«... ولی اعمال مردم زحمتکش که زندگی می‌آفریدند به نظرم یگانه کار واقعی بود. دریافتم معنایی که این زندگی به انسان می‌دهد حقیقت است و آن را پذیرفتم.»

بنابراین او در اوج قدرت و شهرت و ثروت و برخورداری از بهترین سطح رفاه و امکانات مادی زندگی در زمان خود، کوشید تا با تفحص و تتبع در عیوب و کاستی‌های زندگی به‌ظاهر بی‌نقصش، معنا را با نگاهی نو به زندگی‌اش بیفزاید و در میانۀ عمر روش و منش دیگری برگزیند و با نوشتن این سیر تغییر و تحول، مسیر را برای افرادی چون خودش روشن‌تر کند.

ترجمۀ این کتاب، بسیار روان و خوش‌خوان است و از روی نسخۀ روسی آن انجام شده و جز در بعضی موارد که تشریح عقاید فلسفی نویسنده است، دشواری چندانی در آن به چشم نمی‌خورد. ضمن آن‌که توضیحات پاورقی و ضمایم انتهای کتاب نیز از این دشواری می‌کاهد و فهم کتاب را ضمن نیاز به تفکر و تحلیل، آسان‌تر می‌کند.

گفتنی است که این کتاب را نشر روزگار نو نیز با همین نام و با ترجمۀ نسرین مجیدی به‌صورت فیزیکی و صوتی با صدای رضا عمرانی منتشر کرده و در دسترس علاقه‌مندان قرار داده است.

علاقه‌مندان به آثار تولستوی می‌توانند با خواندن این کتاب، بیشتر با افکار و اندیشه‌های او آشنا شوند. همچنین دوستداران فلسفه و زندگی‌نامه نیز از خواندن این کتاب کم‌حجم اما پرمعنا لذت خواهند برد. لازم به ذکر است که خواندن این کتاب فرصتی است برای خلوت کردن با افکار مغشوش و گاه ترسناکی را فراهم می‌کند که سراغ همۀ ما آمده و خواهد آمد و نوعی دلگرمی به دست می‌دهد تا روادارانه و مهرمندانه‌تر به سراغ صندوقچۀ ذهنمان برویم و افکارمان را بی‌قضاوت و پیش‌داوری تجزیه‌وتحلیل کنیم.

دربارۀ نویسنده

لِف نیکالایویچ تولستوی متولد 9 سپتامبر 1928 در یاسنایا پولیانا در دویست کیلومتری جنوب مسکو و چهارمین فرزند از پنج فرزند کُنت نیکلای ایلیچ تولستوی بود. وی در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و از آن پس تحت سرپرستی عمه‌های خود بزرگ شد. او در شانزده‌سالگی وارد دانشگاه قازان شد و پس از یک سال تحصیل در رشتۀ شرق‌شناسی و دو سال تحصیل در رشتۀ حقوق، هر دو رشته را ناتمام رها کرد و دانشگاه را ترک گفت. او پس از چندی به برادرش در ارتش ملحق شد و از همان زمان به نویسندگی روی آورد و در سال‌های بعد چندین‌بار نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبی و صلح نوبل شد. از این نویسندۀ شهیر کتاب‌های دیگری چون جنگ و صلح، آنا کارنینا، مرگ ایوان ایلیچ، رستاخیز، شیطان، پدر سرگی و ارباب و بنده به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند.

دربارۀ مترجم

آبتین گلکار متولد سال 1356، پژوهشگر و مترجم زبان و ادبیات روسی و نیز استادیار دانشگاه تربیت مدرس است. او مترجم کتاب‌هایی ازجمله: یادداشت‌های یک پزشک جوان، حمام‌ها و آدم‌ها و زنبورهای خاکستری است که در نسخه‌های الکترونیک و صوتی نیز منتشر شده‌اند.

معنای زندگیتولستویفلسفهچالش کتابخوانی طاقچه
زندگی کوتاه‌تر از اونه که خودمون رو از یادگیری محروم کنیم. شاید دانسته‌های ما راه کسی رو روشن کرد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید