بازنشستۀ بانک
بازنشستۀ بانک
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

جعبۀ شیرینی

اواخر اسفند بود و مشتریان بانک هر کدوم به‌نحوی که دلخواه خودشون بود، برای تشکر از زحمت‌ همکارها، کاری می‌کردند.

یک مشتری داشتیم که قنادی داشت و یک روز با یک جعبۀ شیرینی به شعبه اومد. همکارمون هم ازش تشکر کرد و جعبه رو روی میز معاون شعبه گذاشت. مشتری هم صبر کرد و چیزی نگفت، تا اینکه بالاخره به همکارمون گفت: «داخل جعبه پوله، می‌خوام به حسابم واریز کنم.»

ما هم شرمنده شدیم و سند واریزی رو تحویل مشتری دادیم.

بانکبازنشستهکارمندیعیدیشیرینی
خاطرات یک بازنشستۀ بانک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید