بازنشستۀ بانک
بازنشستۀ بانک
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

چپ‌دست

همکار خدماتی ما چپ‌دست بود. یک روز نوبت قطع آب آن منطقه هم‌زمان با بستن شعبه بود. رئیس شعبه موقع رفتن گفت «آقای ص، موقع رفتن شیر آب‌ها رو ببند، بعد برو.» همکار خدماتی ما هم گفت «چشم» و رئیس شعبه رفت. چند دقیقۀ بعد باز رئیس شعبه از منزل زنگ زد و گفت «یادت نره شیر آب‌ها رو ببندی»، همکار ما هم گفت «چشم.»

موقع رفتن، این همکار ما، چون چپ‌دست بود، همۀ شیر آب‌ها رو، به‌جای بستن، باز کرده بود و چون آب هم قطع بود متوجه این کار نشده بود.

صبح روز بعد، من طبق معمول اومدم سر کار و دیدم کف شعبه پر از آب شده. چون آبدارخانه طبقۀ بالا بود، سقف خراب شده بود و گچ‌ها روی میز ریخته بود. خلاصه همۀ اسناد با گچ و آب قاطی شده بود.

تا شروع کار، کفشم رو درآوردم و پاچه‌ها رو زدم بالا و شروع کردم آب رو از کف شعبه خالی کردن. این همکار ما هم انقدر ترسیده بود من رو قسم داد تا وساطت بکنم که رئیس شعبه گزارش نده و به‌خاطر سهل‌انگاری اخراج نشه.

آخرش هم این همکارمون، با وساطت تعدادی از همکارا، بخشیده شد و به کار خودش ادامه داد.

بانکبازنشستهکارمندیشیر آب
خاطرات یک بازنشستۀ بانک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید