ویرگول
ورودثبت نام
مجله روانشناسی رنیک
مجله روانشناسی رنیک
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

راهنمای کوتاهی برای کسانی که خودشان را در رابطه قبلی‌شان گم کرده‌اند

روزگار تاریکی از زندگی‌ام بود. البته باید انتظارش را می‌داشتم؛ من افسانه عشق واقعی را با تمام وجودم باور کرده بودم. فکر می‌کردم برای هر شخصی نیمه گمشده‌ای وجود دارد که خالصانه او را دوست خواهد داشت و همه چیزش را به پایش خواهد ریخت.

من هم وارد رابطه‌ای شدم و با خودم گفتم این همان عشقی است که می‌خواستم؛ همانی که مثل تایتانیک است. احساس می‌کردم که به هدفم رسیدم، انگار که آن رابطه تمام چیزی بود که می‌خواستم و زندگی‌ام را برایش گذاشتم. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که تیر خلاص خودم را در دستان کسی دیگر قرار می‌دهم.

رابطه‌ام تمام شد و تمام زندگی من هم سیاه شد!

اگرچه روزهای سختی را گذراندم، اما برای من لازم بود! شکستی که در آن رابطه خوردم باعث شد که بتوانم خودم را بیشتر بشناسم. تنها سوال اصلی این بود که چرا من انقدر احساس بدی دارم؟ اولین بار نبود که رابطه‌ام با کسی خوب پیش نرفت و مسلما آخرین بار هم نبود، ولی من احساس شکست و از دست دادن می‌کردم.

با تمام شدن رابطه‌ام احساس می‌کردم بخشی از وجودم را گم کردم

چند سال قبل از اینکه رابطه‌ام به پایان برسد، مدیتیشن و یوگا را شروع کرده بودم و می‌دانستم که خودم مسئول احساسات و عواطف خودم هستم و شادی من نباید وابسته به عوامل خارجی باشد. به هر حال همه ما نقطه ضعف‌هایی در زندگی داریم، نقطه ضعف من هم عشق است.

خودم را گم کرده بودم. اینجا بود که به خودم آمدم و به دنبال شناخت خودم بودم. باید با خودم و تمام نقاط ضعف و قوتم روبه‌رو می‌شدم. آنقدر نشخوار فکری می‌کردم و سوال در ذهنم رژه می‌رفت که هربار بیشتر و بیشتر به ناراحتی‌ام افزوده می‌شد. در نهایت این ناراحتی‌ها جمع شدند و به احساس بی‌ارزش بودن من اضافه شدند.

عشق برای من به شکل تایید هویتم بود، شاید شما هم همینطوری باشید. اگر پارتنر من معتقد بود من دوست‌داشتنی و باهوشم، پس من هم به این باور می‌رسیدم که به اندازه کافی دوست داشتنی و باهوش هستم!!

من کمبودهای عاطفی‌ام را با قرار دادن ارزشم در دستان شخص دیگری پر کردم. علاوه بر آن، به پارتنرم وابسته شدم. قلبم را در دستم گرفتم و به او تقدیم کردم و مسئولیت خوشحال کردن خودم را هم به گردن او انداختم.

آگاهی و پذیرفتن تغییر، اولین قدم‌ها برای تحول درون هستند

این نشانه‌ها را در خودم دیدم و خواستم که تغییر کنم. دیگر نمی‌توانستم به این وضعیت بد ادامه دهم، باید کاری می‌‌کردم.

راه طولانی و سختی بود؛ هیچ پایانی برای این راه نیست. هر چقدر بیشتر از سن و عمرتان بگذرد، بیشتر با جنبه‌های ناشناخته‌ای از خودتان آشنا می‌شوید.

اینجا چهار قدم برای شناخت مجدد خودتان بعد از اتمام یک رابطه را نام می‌بریم:

درون خودتان را بررسی کنید

اولین و مهمترین قدم، بررسی خودتان است. باید دنیای درون‌تان را با همدردی و بدون قضاوت بررسی کنید.

برای انتقاد و سرزنش خودتان وقت تلف نکنید، باید با کنجکاوی تمام از خودتان سوال کنید. سوال‌هایی از قبیل:

  • من انرژی‌ام را صرف چه چیزی می‌کنم؟؟
  • من در این رابطه از نظر عاطفی چه انتظاراتی داشتم؟
  • من در چه جاهایی از محیط بیرون دنبال خوشحالی می‌گردم؟

پاسخ به این سوال‌ها برای من نتیجه جالبی داشت؛ باعث شد متوجه شوم که من مسئولیتی که برای شاد کردن خودم داشتم را به پارتنر خود سپرده بودم و ارزش درونی من وابسته به رابطه عاطفی‌ام بود.

در نهایت این حقیقت تلخ را متوجه شدم که دیگر خودم را دوست ندارم و توان این کار را در این مدت نداشتم.

محیط اطراف را بررسی کنید

وابستگی احساسی قابل رویت نیست، چون به صورت ذهنی و احساسی است. مانند: توقعات، حق و حقوق یا حس رنجش، خشم و نگرانی.

بعد از شفاف‌سازی دنیای درونم، سراغ دنیای بیرون خود رفتم. کدام ویژگی اخلاقی یا کاری که انجام می‌دادم از گم شدن هویتم نشات گرفته بود؟ چطوری هویتم را در دنیای فیزیکی از دست داده بودم؟

متوجه دو مورد شدم: تعادل در زندگی و هدفمند بودن

به طرز عجیبی در وقت گذاشتن بی‌حساب و کتاب عمل کرده بودم. به رابطه‌ام با پارتنترم اولویت بیشتری نسبت به علایق و فعالیت‌ها و دوستی‌هایم داده بودم. اوقات فراغتم به صورت خودکار صرف وقت گذراندن با پارتنر سابقم می‌شد.

در این بین اهدافم هم قربانی شده بودند. به خودم آمدم و دیدم رابطه‌ام با چیزی که از زندگی می‌خواستم و آرزوهایم کاملا قطع شده است. چیزی که من به عنوان عشق و رابطه عاطفی می‌پنداشتم، نادیده گرفتن رویاها و علایقم بود. طرف مقابلم را الویت قرار دادم و خودم را به فراموشی سپردم.

بعد از خیانت پارتنر یا همسرمان چه کنیم؟ کلیک کنید(+)

من کیستم؟

وقتی که از نظر احساسی، ذهنی و مادی به نتیجه رسیدم، نگاهی به بعد روحی‌ام انداختم. جنبه‌هایی از زندگی‌ام را بررسی کردم و فهمیدم که هیچ تلاشی برای خوشحالی، عشق و مراقبت از خودم نمی‌کنم. پس از خود پرسیدم، من چه کسی هستم؟

این سوال من را به عقایدی که به صورت خودکار در مورد هویتم پرورانده بودم رساند. من بعد روحی‌ام را بررسی کردم، یعنی فراتر از نفس خودم پیش رفتم. به خودم قول دادم که در مورد نحوه تشکیل هویتم هشیار و آگاه باشم. بخش‌هایی از خودم را مجدد یافتم که این برترین فهم است. به تدریج شروع به درک قدرت خودم کردم.

خودتان را دوست داشته باشید

درک این مطلب که هویت من وابسته به عوامل خارجی نیست به من این فرصت را داد که تصویر درستی از خودم بسازم، ارزش‌هایم را بشناسم و دوست‌دار خودم باشم.

من با دید کنجکاوانه به خود نگاه کردم. نیازها و تمایلاتم را به صورت دقیق شناختم. قصد داشتم خودم را فارغ از هرگونه تعریف، رابطه یا برچسب بشناسم. این بار وقتم را صرف الویت قرار دادن رابطه‌ام با خودم کردم.

در واقع این به معنای به تنهایی وقت گذراندن بود؛ تا بتوانم در رابطه‌های آینده‌ام رشد کنم. من به این موضوع پی بردم که نیاز داشتم همه وجودم را درک کنم و بشناسم. اگر قرار دادن نیازهایم به عهده شخص دیگر، علت اذیت شدنم بود، باید بیشتر به خودم و عواطفم رسیدگی می‌کردم. البته من گوشه‌گیر نشدم؛ با خانواده و دوستانم بسیار ارتباط داشتم، چون به حمایت آن‌ها بسیار نیاز داشتم. من با خودم عهد بستم که تا پایان عمرم، مواظب خودم باشم.

چطور کسی را ببخشم و به زندگی‌ام ادامه دهم؟ کلیک کنید(+)

به روشنایی خوش آمدی!

به علت روابط متعددی که داشتم و آن‌ها من را به این ورطه تاریک و هولناک سوق داده بودند، دیگر باید مدتی را با خودم تنهایی سپری می‌کردم و با کسی وارد رابطه جدید نمی‌شدم. در این مدت سعی کردم به خودم عشق بورزم و تمام تکه‌های وجودم را دوست داشته باشم.

چیزی که به عنوان دوره سیاه و تاریکی از زندگی‌ام شروع شده بود تا من را ببلعد، در نهایت به استقلال واقعی من ختم شد. قسمت خوب ماجرا اینجاست که حس وابستگی را از من گرفت و به من یاد داد که خودم مسئول خوشحال کردن خودم هستم. البته فکر نکنید که دیگر هیچ‌وقت خطا نمی‌کنید و کارهای قدیمی‌تان برنمی‌گردند، برخی اوقات ممکن است نشانه‌های قدیمی بازگردند. اما نگران نباشید.

مهمترین چیز آگاهی و دوست داشتن خودتان است. شما باید بتوانید از خودتان در برابر هر مشکل و مانعی مراقبت کنید.

آیا شما هم تجربه مشابهی داشتید؟ برای ما بنویسید.

منبع: Goalcast

رابطهنقاط ضعف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید