رتیبا (گروه تحلیل‌گران رتیبا)
رتیبا (گروه تحلیل‌گران رتیبا)
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

آشنایی با سرمایه‌گذاری خطرپذیر: مایک مپلس جونیور (بخش اول)

Mike Maples, Jr
Mike Maples, Jr

مایک مپلس جونیور (Mike Maples, Jr)، شریک مدیریتی "فلود گیت" (FLOODGATE) است. نام او به عنوان یکی از "8 ستاره در حال رشد سرمایه‌گذاران مخاطره‌آمیز" توسط مجله فورچون مطرح شده است. همچنین، او به خاطر سرمایه‌گذاری‌هایش در کسب‌وکارها و شرکت‌های فناوری مشتری‌محور، در لیست "میداس" فوربز به عنوان هفدهمین نفر نام خود را ثبت کرد.

مایک مپلس پیش از این که به عنوان یک سرمایه‌گذار تمام وقت فعالیت کند، یک کارآفرین و مدیر اجرایی بود که در انواع پست‌های مدیریت ارشدی در شرکت‌های با رشد بالا فعالیت داشته است. او از آن‌گونه افرادی است که در میان سرمایه‌گذاران خطرپذیربسیار کمیاب هستند.

آن چیزی که در سرمایه‌گذاری مایک مپلس نظیر به چشم می‌آید، سبک غیرمعمول او و زمانی است که در استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری می‌کند.

او اغلب زمانی وارد یک استارتاپ می‌شود که دیگر سرمایه‌گذاران خطرپذیر حتی جرات نزدیک شدن به آن کسب و کار را هم ندارند. بر خلاف سرمایه‌گذاران خطرپذیر سنتی که به دنبال بخش‌های داغ و محبوب هستند، او به دنبال استارتاپ‌هایی غیرمعمول است که از فیلتر بیشتر سرمایه‌گذاران خطرپذیرعبور نمی‌کنند. مپلس این توانایی را دارد که سرمایه‌گذاری خطرپذیر را با ترکیبی از یک تیم بنیان‌گذار استثنایی و فرصت‌های مناسب به موفقیت برساند. تجربیات خواندی مایک در سرمایه‌گذاری‌هایش روی توییتر (Twitter)، چگ (Chegg) و دیگ (Digg) در مصاحبه‌ای میان تارنگ شاه (Tarang Shah) مطرح و در کتاب (Venture Capitalists at Work) منتشر گردید که در ادامه بخش‌هایی از آن ارائه گردیده است.

ترفند پنهان شما برای رسیدن به موفقیت در سرمایه‌گذاری چه چیزی است؟

من بر روی کارآفرینانی سرمایه‌گذاری می‌کنم که سرسختانه به دنبال یافتن فرصت‌های بزرگ هستند و امید دارم که برخی از آن‌ها سربلند برگردند.

بگذارید کمی سوالم را تغییر دهم. به نظر شما چرا یک استارتاپ با شکست مواجه می‌شود؟

بدیهی‌ترین پاسخ به سوال شما این است که آن‌ها بی‌پول می‌شوند! اما به نظر من، مسئله کمی عمیق‌تر است. نگاهی که من به استارتاپ دارم، کمی متفاوت است. اساسا من معتقدم بیشتر استارتاپ‌ها به معنی یک کسب وکار موفق و مبتنی بر فناوری پیشرفته نیست، بلکه کسب‌وکاری است که در آن "استثنایی بودن" اهمیت دارد و برنده همه چیز را به دست می‌آورد.

امروزه تغییرات فناوری بسیار زیاد رخ می‌دهند و هر لحظه از زمان شاهد این تغییرات هستیم. با این حال، فقط تعداد کمی از شرکت‌ها هستند که بر موج ایجاد شده توسط این تغییرات سوار می‌شوند. آن‌ها با ترکیبی از شانس، مهارت و زمان‌بندی، نتایج بزرگی را به دست می‌آورند که فقط مختص خود آن‌ها است.

به نظر من در هر موجی از تغییرات، تنها تعداد بسیار کمی از شرکت‌ها واقعا می‌توانند فرصتی استثنایی به دست آورند. بیشتر این کسب‌وکارها، کسب‌وکارهایی انحصاری و تحت‌تاثیرات اساسی شبکه‌ای هستند. اگر مقدار ارزش ایجاد شده توسط این شرکت‌های استثنایی را محاسبه کنید، تقریبا می‌توانید آن را با تمام ارزش‌های ایجاد شده در کل سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیربرابر بدانید.

در ده سال گذشته شما به گوگل و فیس‌بوک نگاه می‌کنید و نمی‌دانم برای مثال، فیس‌بوک چقدر ارزش دارد؛ شاید 40 میلیارد دلار، شاید هم بیشتر. من شنیدم که فیس‌بوک در سال جاری (2018) درآمدی بیش از یک میلیارد دلار کسب خواهد کرد. ارزش گوگل را هم دقیق نمی‌دانم. آخرین‌بار ارزش گوگل را 150 میلیارد دلار یا نزدیک به این دیدم. حالا گوگل شرکت موفقی همچون یوتیوب را می‌گیرد. به نظر می‌رسد نتیجه کار عالی باشد، اما صرف‌نظر از ثروتی که توسط گوگل ایجاد شده است، نتیجه چندان مناسب نیست. این همیشه یک چارچوب مرجع است.

گاهی مردم از من می‌پرسند که اگر سرمایه‌گذاری خطرپذیربا شکست مواجه شود، چه می‌شود؟ در چنین مواقعی مطمئن نیستم چه جوابی بدهم، زیرا اصلا انتظار من این است که بیشتر سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیرو شرکت‌های VC شکست بخورند! برای من این سوال شبیه این است که بپرسید اگر استارتاپ‌ها با شکست مواجه شوند، چه می‌شود؟ این در حالی است که فقط تعداد اندکی از استارتاپ‌ها به موفقیت می‌رسند. به نظرم این‌ها همان کسب‌وکارهای استثنایی هستند، همان شرکت‌های فوق‌العاده. اگر هر پنج سال یکی از آن‌ها را ببینید، باز هم خوب است. غیر از این نیست و به نظرم مردم این را فراموش کرده‌اند.

مدل‌های خوب زیادی وجود دارند. در این مدل‌ها افراد می‌توانند با رقم‌های پایین سرمایه‌گذاری کنند و 80 درصد احتمال دارد که سرمایه خود را 4 یا 5 برابر کنند. با این حال، این کار در دنیای من جایی ندارد. این چیزی نیست که من به دنبال آن باشم.

احتمالا این در مراحل پایانی کار بهتر از مراحل شروع کار جواب می‌دهد.

به نظر من، کسب و کار مبتنی بر فناوری را می‌توان بر اساس فرضیه تکامل داروین نیز توصیف کرد. این که جهان در حال طی یک مسیر تکاملی مشخص است و به یکباره، به طور کامل و اساسی تغییر می‌کند. این را حتی می‌توانید در سوابق فسیلی مشاهده کنید. فسیل‌ها تا جایی رشد می‌کنند و به یکباره، لایه‌ای جدید از رسوبات ایجاد می‌شود که اساسا متفاوت است. در تئوری می‌گویند شاید سیلی آمده که همه‌چیز را از بین برده یا موجوداتی تطبیق پیدا کرده‌اند و دیگران منقرض شده‌اند. نظر من این است که اگر می‌خواهید به عنوان یک سرمایه‌گذار در کسب و کار مبتنی بر فناوری درآمد کسب کنید، ابتدا باید آن را پیدا کنید. اگر هیچ‌گاه یکی از آن‌ها را پیدا نکردید، به سختی می‌توان گفت که کسب و کاری دارید.

اگر شما منحنی تعداد شرکت‌هایی را که ارزش خروج آن‌ها نزدیک به یک میلیارد دلار یا بیشتر باشد را رسم کنید، یک افت چشمگیر وجود دارد. سپس یک خط طولانی وجود دارد. این خط طولانی حقیقتا اهمیتی ندارد، زیرا ارزشی را در برابر مقدار پولی که آن‌ها به دست آورده‌اند، اضافه می‌کنید و فقط نسبت "ارزش خروج به درآمد افزایش یافته" مطرح نیست.

بله به عنوان مثال، "کیوب تری" (CubeTree) با 50 میلیون دلار خارج شد. اطمینان دارم که همین به شکل قابل توجهی زندگی کارآفرین را تحت‌تاثیر قرار داده است (البته من احترام زیادی برای بنیانگذاران قائل هستم). به هر حال، من به آن نگاه می‌کنم، ولی بعد به توییتر می‌نگرم که فقط در اوایل سال جاری 8 میلیارد دلار ارزش افزوده داشته است. بنابراین، من به عنوان یک سرمایه‌گذار باید 160 سال کیوب تری را تکرار کنم تا این نتیجه توییتر را بگیرم.

این مدل کسب‌وکار، مدلی متفاوت است و فکر نمی‌کنم از نوع سرمایه‌گذاری خطرپذیرباشد.

من به 170 میلیون دلار خروج "مینت" (Mint) نگاه می‌کنم. این 10 درصد از "سولار ویندز" (SolarWinds) است. منظورم این نیست که به کیوب تری یا مینت یا هر شرکت دیگری توهین کنم. فقط می‌گویم که برای من به عنوان یک دانش‌آموز اقتصاد تجارت مبتنی بر فناوری، این‌جا جایی نیست که اقدام کنم. جایی که امثال فیس‌بوک، گوگل، توییتر، سیسکو و مایکروسافت هستند، چنین چیزهایی حواشی محسوب می‌شوند. بهتر است به بخش اصلی توجه کنیم. می‌خواهم بگویم اساسا هر شرکتی که بیش از یک میلیارد دلار ارزش دارد، جالب توجه است. حتی می‌توانید در مقابل آن بحث کنید. می‌توانید استدلال کنید که امروز یک "گوگل" ارزشی بیش از صد شرکت مشابه آن‌ها را دارد. شاید این دیدگاه افراطی باشد، اما من دوست دارم با این دید زندگی کنم. برخی به من می‌گویند "نمی‌توانید از ارزش خروج 150 میلیون دلاری هیجان‌زده شوید؟" پاسخ من این است که می‌توانم آن را در معاملات به دست آورم، اما نمی‌توانم هیجان‌زده شوم!

بگذارید سه سبد برای پورتفولیو تعریف کنیم. اولی با بازگشت 10 برابر یا بیشتر؛ دومی با بازدهی "خوب" و سومی "از دست دادن همه یا بیشتر سرمایه". حالا اگر فقط سبدهای دوم و سوم کار کنید، بازدهی واقعی سرمایه‌گذاری خطرپذیر را نخواهید داشت.

ما حتی در مورد پورتفولیوهای خودمان هم فکر نمی‌کنیم. هر شرکتی که به آن نگاه می‌کنیم، آیا شانس این را دارد که به دستاوردی بزرگ برسد؟ هیچ‌چیز دیگری برای ما وجود ندارد. هیچ سؤالی دیگر اهمیت ندارد. هیچ تحلیل دیگری برای جلب توجه ما وجود ندارد.

پدیده‌های بزرگ همه آثاری حداکثری دارند. من معتقدم که جهان به صورت افزایشی کار نمی‌کند. چیزی که شما می‌گویید فقط در کسب و کارمبتنی بر فناوری نیست.

افزایش چشمگیر و بازدهی واقعی در سرمایه‌گذاری خطرپذیر حقیقتا در تغییرات اساسی قرار دارد. آن‌چه که من آن را جالب یافته‌ام، این است که روش ما در این مدل ما خوب کار می کند. بیشتر مردم فکر می‌کنند که خوب، شما "سوپر فرشته‌ها"ی سرمایه‌گذاری خطرپذیر هستید. مقدار کمی پول را سرمایه‌گذاری می‌کنید و گزینه‌های زیادی برای خروج انعطاف‌پذیر برایتان وجود دارد و این خیلی خوب است. به دلیل این که سرمایه دارید، به راحتی می‌توانید به شکل ماهرانه‌ای سرمایه خود را از شرکت‌های پورتفولیو با قیمت‌های مختلف خارج کنید. اما واقعا به این سادگی نیست.

گاهی سرمایه‌گذاری‌های ما آنقدر خطرپذیر و پرریسک است که باعث تعجب دیگران می‌گردد. در زمان توییتر اگر به مردم می‌گفتید که ما می‌خواهیم وبلاگ‌نویسی را با 140 حرف یا کمتر انجام دهیم، پاسخ می‌دادند که «شوخی می‌کنید؟ این جوک است.» مردم تعجب می‌کردند که ما چگونه راضی شده‌ایم در چیزی اینچنین احمقانه سرمایه‌گذاری کنیم. پیش از توییتر، یکی از بنیانگذاران به نام "اوان ویلیامز" (Evan Williams) شرکتی به نام "بلاگر" (Blogger) راه‌اندازی کرده بود که حالا یک میلیون نفر در آن وبلاگ می‌نویسند. او به من گفت: «من این فرضیه را دارم که اگر ما برای مردم امکان "میکرو وبلاگ" را فراهم کنیم، بسیار بیشتر از کسانی که وبلاگ می‌نویسند –شاید ده‌ها میلیون نفر- در آن مطلب می‌نویسند.» من فکر کردم که در مجموع این کار دیوانگی نیست و اگر یک نفر بتواند این کار را انجام دهد، آن یک نفر خود او است. بنابراین به او سرمایه‌ای دادم تا آن را امتحان کنم. حالا اگر به جمع شرکا می‌رفتید و می‌گفتید که این مرد بلاگر را بنیانگذاری کرده و حالا می‌خواهد وبلاگ‌نویسی 140 کاراکتری را انجام دهد؛ نمی‌دانم چگونه می‌خواهد پولسازی کند، اما سرسخت است می‌خواهد برای من پولسازی کند، دیگران جوری شما را نگاه می‌کردند که یعنی «فکر نمی‌کنی 140 کاراکتر زیادی کم است؟»

این مصاحبه ادامه دارد.

retiba.ir

سرمایه‌گذاری خطرپذیر
گروه تحلیل‌گران رتیبا متشکل از یک تیم متخصص و با تجربه در زمینه ارزش گذاری استارتاپ، ارزش گذاری سهام، مدل سازی مالی و جذب سرمایه و سرمایه گذار آماده ارائه خدمات به کسب و کارهای شماست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید