"دیوید لی" (David Lee) از شرکای مدیریتی آژانس "اسوی انجل" (SV Angel) است. "اسوی انجل" شرکتی در زمینه سرمایهگذاری فرشته است که توسط سرمایهگذار افسانهای، یعنی "ران کانوی" (Ron Conway) تاسیس گردیده است. این شرکت سابقه سرمایهگذاری در استارتاپهای برجستهای نظیر توییتر، Foursquare، Flipboard، دراپ باکس و AirBnB را دارد. ( مطالعه بخش اول مصاحبه)
دیوید لی: این قضیه به بسیاری از مسائل "وابسته" است، نه این که "علت" آن باشند. در بسیاری از شرکتهایی که در مراحل اولیه کار خود قرار دارند، بین سه تا پنج نفر وجود دارند. یک مسئلهای که زیاد مشاهده میکنیم، این است که برخی از بنیانگذاران نمیتوانند تشخیص دهند که چه چیزی "جواب" نمیدهد. شاید علت این امر آن است که آنها زیادی کند عمل میکنند و نسبت به ایدهای که دارند، یک پیوند عاطفی برقرار کردهاند.
این غیرممکن است که ما بگوییم چه زمانی برای تغییر مسیر خوب است، فقط بنیانگذار این را میداند. سادهترین کار برای درک این مسئله این است که اگر جواب داد، بگوییم تغییر جهتی عالی بوده است و اگر جواب نداد، متوجه میشویم که خیلی کند عمل کردهاند. با این حال، این که بگویم این "دلیل و علت" آن شکست خوردن است، امکان ندارد، زیرا سیاری از بنیانگذاران "کند" هم توانستهاند موفق شوند.
دیوید لی: یکی از مسائلی که مشاهده میکنیم که برخی از بنیانگذاران در زمینه اینترنت با فناوری پیشرفته آن در نظر نمیگیرند، این است که با پذیرش از سوی مشتری و تطبیق آن به عنوان اولویت دوم رفتار میکنند. این بنیانگذاران تصور میکنند که فناوری آنها بسیار عالی است و کاربران در نهایت به استفاده از آن روی میآورند. باید بگویم که بله، این خیلی فوقالعاده است که یک فناوری متفاوت یا استعداد مهندسی شگفتانگیز داشته باشید و همین میتواند یک شرکت را به سطح بعدی ارتقا دهد. فیسبوک یک نمونه عالی از این مسئله است. با این حال، این برای رسیدن به موفقیت اولیه کافی نیست و اگر آن موج اولیه کاربران را نگیرید، ممکن است در همان ابتدا به پایان راه برسید.
دیوید لی: به نظر من نمیشود بدون در نظر گرفتن مسائل زیادی آن را گفت. با این حال، اگر به تعداد زیادی از شرکتهای تعیینکننده نگاه کنید، متوجه میشوید که بنیانگذارانی تعیینکننده داشتهاند. برای مثال، "بن هوروویتز" خودش یک وبلاگنویس بزرگ است. به عبارت دیگر، این بنیانگذاران هستند که محصول، کسبوکار و مدل خود را تعریف میکنند. آنها با دیدی وسیع در مورد شرکت خود صحبت میکنند و باعث میشوند استعدادهای برتر را برای پیوستن به شرکت خود متقاعد کنند. آنها معمولا خودشان توسعهدهنده هستند یا دیدی عمیق دارند که متوجه اهمیت برخورداری از مهندسین بزرگ میشوند. اما سخت است که کسی چنین استعدادی داشته باشد.
میتوانید به "مارک زاکربرگ"، "جف بزوس" [بنیانگذار آمازون] و "جک دورسی" نگاه کنید تا متوجه شوید که چقدر خاص هستند. اما در ابتدای کار آنها چگونه به نظر میرسیدند؟ چه چیزی آنها را به پیش رانده است؟ اینجا است که فکر میکنم شناسایی الگوی "ران کانوی" بسیار متمایز است. "ران" میتواند با 30 دقیقه صرف وقت با یک بنیانگذار صرف کند تا احساس خوبی را القا کند. به خاطر داشته باشید که او در اولین روزها با "لری پیج" (Larry Page) و "سرگئی برین" (Sergey Brin)، "شان فنینگ" (Shawn Fanning)، "شون پارکر" (Sean Parker) و "مارک زاکربرگ" همراه بوده و زمان گذاشته است. مسلم است که او یک خداباور نیست، اما چنین تجربه باور نکردنی هم آسیب نمیبیند.
دیوید لی: از نظر زمانی، در حقیقت سرمایهگذاری فرشته از همان روزی آغاز میشود که بنیانگذاران "اولین چک" را دریافت میکنند. به طور کلی فرآیند اینگونه است که شما به سراغ آنها میروید، مسائل خاص مورد نظرتان را بررسی میکنید، و بعد به سراغ سرمایهگذاری مخاطرهآمیز میروید. این روند کم و بیش همیشه همینگونه است. فقط اکنون سرمایهگذاران خطرپذیر، سرمایهگذاران خطرپذیر کوچک و ... به صورت فردی نیز وجود دارند. اساسا سرعت سرمایهگذاران فردی بیشتر است، زیرا خودشان تصمیمگیرنده هستند.
دیوید لی: اولویتی که ما برای بنیانگذاران داریم، این است که آنها مشکلی را برای خودشان حل کنند. این رویکردی بهتر از این است که به بازاری نگاه کنید و بگویید"یک بازار بزرگ است."
بحث و جدلهای زیادی در میان سرمایهگذاران در این مورد شکل گرفته است که بالاخره بازارها مهمتر هستند یا بنیانگذاران؟ ما اول به بنیانگذاران نگاه میکنیم و میخواهیم فقط از کسانی که راهحلهای جالبی برای مشکلات جالب توجه یا مسائل سخت دارند، حمایت کنیم. تجربه ما میگوید که این افراد، همان کسانی هستند که بازارهای بزرگ را ایجاد میکنند.
بنیانگذاری که محصول یا خدماتی را برای حل مسئلهای که مشکل خود او بوده است، ارائه میدهد، مزیت دیگری نیز دارد. این مزیت این است که او به انجام تحقیقات بازار یا تمرکز گروهها نیازی ندارد، زیرا خودش "بازار هدف" است. بنابراین، به نظر من برجستهترین مسئله در میان بنیانگذاران نویدبخش، آن چیزی است که آن را "اعتبار واقعی" مینامیم. این امر کمی پیچیده است، زیرا وقتی آن را ببینید، میشناسید ولی نمیتوانید تعریفی از آن ارائه دهید.
دیوید لی: خوب الان راحت است که از برندگان نام ببرم و بگویم که این موارد هستند که من به آنها بسیار افتخار میکنم، اما بعد از آنها قطعا به مواردی علاقه دارم که به موفقیتهای خودم نسبتشان میدهم. یکی از سرمایهگذاریهای برجسته برای من، "2x200" و "Rupture" است. "جن بکمن" (Jen Bekman) بنیانگذار "2x200" بود. این استارتاپ در حقیقت سایتی است که به تامین موارد "بازار متوسط" برای هنر میپردازد. در ملاقاتم با "بکمن"، پس از پرسیدن همه سوالات عادی، از او پرسیدم که موفقیت را در 5 سال چگونه تعریف میکند؟ جالب بود که او در مورد کاربران یا پول صحبتی نکرد. "بکمن" خیلی ساده گفت: "میخواهم هر کسی یک مجموعه هنری داشته باشد." به نظر من این جواب خیلی قشنگ بود.
یکی دیگر از مواردی که در خاطرم مانده، "شان فنینگ" است. "فنینگ" به این خاطر "Rupture" را شروع کرد که در "World of Warcraft یا همان WoW وارد شده بود. او آنقدر بازی WoW را انجام داد که چیزی نزدیک به 20 پوند وزن اضافه کرد. صحبتهای او نیز در مورد اهمیت این کار شنیدنی بود. این شرکتها ممکن است خیلی شهرت پیدا نکنند، اما به خاطر میمانند. دلیل آن هم این است که بنیانگذارانشان شور و اشتیاقی برای حل مشکلات خودشان داشتند. مشکلاتی که به نظر میرسد این بنیانگذاران مجبور به حل آنها برای خود و افراد شبیه به خود هستند.
گروه تحلیل گران رتیبا، مشاوره جذب سرمایه، ارزش گذاری استارتاپ، ارزش گذاری داراییهای نامشهود، ارزش گذاری شرکتهای دانش بنیان