قلـمهاهمدردمیـڪشند!
گاهی حتی قلم هم از برخی کارها و حرف ها و تصمیمات، می ماند و دیگر نمی نویسد!
میخواهد که بنویسد اما نمی تواند!
ناتوان می شود...
انگار که او هم از آن، درد میکشد!
حتی دهخدا هم با آن لغتنامه اش گوش می ماند و حیران!
انگار که کسی بیاید و تمام لغاتش را از کتابش پاک کند!
گاهی انسان درد دارد..غم دارد..
اما به قدری شدید؛ که نمیتواند حرفی بزند...
انگار این لغات اند که درد دارند و نمی توانند در مغز ظاهر شوند!
درد کشیدن فقط مختص انسانها نیست..
گاهی حتی از دردِ دل انسان، قلم ها و کلمات هم درد می کشند..
قلم ها هم زنده اند..
زنده اند و درد میکشند...!
نویسنده: ریحانه.عیـنシ