ریحانه.عیـنシ
ریحانه.عیـنシ
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

گاهــے...

گاهی انسان پر میشود از بغض...
پر می شود از کینه..
پر می شود از ناراحتی..
گاهی عوامل دست در دست هم می گذارند تا عذابت دهند...
گاهی چنان فشار ها روی هم تلنبار می شود
که انسان را کمر شکن میکند..
اما گاهی این فشار ها کمر نمی شکند...
نابود میکند انسان را...
فرو می پاشد انسان...
تک تک سلولهایش انگار می میرند..
و در این زمان دیگر بغض ها اشک نمی شوند...
می شوند فشار و هجوم می آورند سمت مویرگ های کوچک و ضعیف چشم...
و بد می سوزانند چشم را...
گاهی هم از چشم می گذرند
و به مویرگ های مغزی و رگ های قلبی لشکر میکشند...
و فاجعه می شوند برای انسان...
گاهی هم پشیزی اند دربرابر لشکر کشی های دیگرشان...
کوچک اند در برابر ضربات روحیشان...
و انسان می میرد انگار..
کینه ای می شود انگار...
دل ندارد انگار..
بی رحم می شود انگار...
و بار ها با خود در ذهنش داد می کشد!
فریاد میزند..
فحش می دهد..
اما به خود که می آید می بیند خیالات است همه اینها...
و وقتی در واقعیت آن قرار می گیرد لال می شود انگار..
تمام آن حرف های تخیلاتش فشار می شوند و میروند در درون او...
و نابود تر می شود انسان..
این گاهی ها اگر نبود..اگر وجود نداشت..
شاید دنیا جای بهتری می شد...
شاید...

نویسنده:ریحانه.عیـنシ

تا‌خداهست‌؛ تحمل‌همه‌چیز‌ممکن‌است !'
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید