در زندگی هر کداممان چیزهای زیادی وجود دارد که بودنشان و چگونگیِ بودنشان بدیهی به نظر میرسد. به نظرم وقتی مفهوم، روند و یا چیزی را بدیهی میشماریم آن را به گوشهای میرانیم که کمتر در دیدرس است و معمولا حواسمان از آن پرت میشود. مثل هوایی که تنفس میکنیم. و این مثال همیشه معروف است که میگویند وقتی متوجه وجود هوا میشویم که چند لحظه هوایی برای نفس کشیدن نداشتهباشیم. بعضی مفاهیم همینطوری اند مثل دوستی. دوستی مفهومی است که خیلی نزدیک و در عین حال وقتی موضوع تفکر آدمی شود خیلی هم دور و عجیب و غریب است. لااقل برای من این طور است.
در عین اینکه معمولا قسمت راحت روزمرگیمان را تشکیل میدهد، پتانسیل آن را دارد که در مدتی کوتاه یا طولانی به پیچیدهترین معظل عاطفی و شناختی زندگیمان تبدیل شود.
ما با دوستانمان کارهای معمولی زیادی انجام میدهیم و همین معمولیها در طول زمان و طی تجربههای متفاوت تبدیل به چیزی میشود که بیهمتاست، یعنی تجربهی هرکدام از دوستان در دوستی با یکدیگر. یکتایی این تجربه از شیرینترین و خاصترین و داراییهای زندگی کسانی است که تجربهاش میکنند. به نظر من کسانی که دوستانی دارند و مخصوصا دوست صمیمی دارند، آدمهای شجاعی هستند، آنها در عین حال که تجربهای یکتا به دست میآورند که فقط مخصوص خودشان است، ریسک از دست دادن این تجربه و لق و شل شدن پایههای شناختی و عاطفیای که بر مبنای آن، دوستی را شکل دادهاند نیز میخرند. هر به دست آوردنیای، احتمال فقدان را با خود همراه میکند.
کتاب فلسفهی دوستی را اوایل تابستان خریدم، زمانی که با چند تا از دوستانم به چالشهایی برخوردهبودم که حسابی دودوتا چهارتاهای ذهنیام دربارهی دوستی را بهم زدهبود. ناامیدانه برای اینکه احوالاتم تغییر کند از خانه بیرون زده و به کتابفروشی محلهمان رفتهبودم و این کتاب با اینکه آنقدرها هم دم دست نبود، انگار داشت من را صدا میزد که بردارم و ورق بزنمش. ترجمهی کتاب نسبتا روان بود و مثالهایی که طی مطلب بیان میشد به فهم آن کمک میکرد. در هر کدام از فصلها برایم بخشهای مختلفی از من و دوستیهایم تداعی میشد، اتفاقاتی که گاهی توانستهبودم حل کنم و بعضیهاشان به مرور زمان فراموش شدهبود یا روانم از قصد آنها را زیر فرش هل دادهبود.
مهمترین کاری که این کتاب در حق من کرد این بود که به من جرأت دوره کردن دوستیهایم را داد. این دوره کردن جرأت بیشتری برای ماندن در برخی دوستیها و تمام کردن و کمرنگ کردن برخی دیگر را داد و در نتیجه من را به چیزی که واقعا هستم نزدیکتر کرد.
طی کتاب از دریچهی تاریخ، هنر و فلسفه، دوستی را نگاه کردم و بار دیگر به یاد آوردم که شاید مشکل از جایی شروع میشود که برچسب بدیهی بودن میزنم بر مهمترین مفاهیمی که در زندگی با آن سر و کار دارم و به همین راحتی فراموششان میکنم. مفاهیمی که بیش از هر مفهوم دم دستی دیگری لایق و شایستهی اندیشیدن و بازتعریف هستند، زیرا وقتی به زندگیام نگاه میکنم، واقعیترین و شخصیترین تجربههایی که در دست دارم، همین مفاهیماند، مفاهیم و روابطی که گاهی با فراموش کردنشان آنها را در حالت جمود و بیحرکتی فرو میبرم، مفاهیمی که حرکت و جمود من وابسته به حرکت، جمود و وجود آنهاست.
خواندن این کتاب را نه تنها به کسانی که دوستی و دوستانشان برایشان مهم است توصیه میکنم، بلکه به نظرم اگر آدمی هستید که فکر میکنید دوستی را بلدید و با پیچ و خمهای آن آشنا هستید و نیازی به بازتعریف آن ندارید، هم حتما نگاهی به این کتاب بیندازید!