ویرگول
ورودثبت نام
رضا
رضا
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

تجربه سفر به سیباندره

خب هیچ کدومتون که نیومدید بریم سفر. اینه که تصمیم گرفتم مثل مرد تنهایی شب! در روز روشن بزنم به دل جاده. در واقع به دل اتوبان تهران کرج، خروجی کردان!

زیاد هم عکس نگرفتم و این چندتایی هم که هست زیاد در بند کادربندی و فلان و فلان نبودم. واقعا همه ترجیحم این بود که در لحظه و در فضا باشم. و اینکه اگرگفتن کجا بودی، بگم اینجا بودم بخدا! :)

خلاااصه، میرید تا برسید به ی تابلو که نوشته "ورده 3 کلیومتر، سیباندره 8 کیلومتر". ولی خالی بسته، 8 کیلومتر نیست، 10کیلومتره .سر این خروجی هم بنر تبلیغ رستوان عمو حسین هست! تا شما برید نمیدونم عمو حسین به عمه لیلا تفویض آشپزی کرده باشه یا نه؟!

بعد از 3 کیلومتر، میشه ی دوراهی. دست راست رو نوشته " ورده"، دست چپ رو ولی هیچی ننوشته. شما میپیچید تو همونی که هیچی ننوشته، این یعنی سیباندره. بازم باید برید البته تا برسید. فکر نکنید به این راحتیاست.

خلاصتون کنم از کرج تا اونجا به شرط نبود ترافیک، چیزی حدود 1 ساعت، کمتر یا بیشتر هست.

ورودی روستا 5 تومن هست، بعدش اگر بخواید بزارید تو پارکینگ!! که البته ی فضای خالی معمولیه، ورودی 3 تومن، بعدش ساعتی 1000 تومن... ولی جای خالی هم زیاده بیرون از پارکینگ و به نظر من هیچ فرقی نداره. مگر اینکه روز شلوغ بری جا گیرت نیاد یا بخوای یکی دیگه هم نون بخوره.

از اینجا به بعد باید پیاده گز کنی. ی تابلو زده مسیر کوه پیمایی، ی تابلو زده مسیر آبشار. من رفت دومی.

تنها رفتم و ظاهرا این موضوع برای ی عده که اونجا بودن خیلی عجیب بود.

چند نفری نشسته بودن به قلیون کشیدن! :/ یکیشون گفت اولین کسی هستی که میبینم تنها میای! و چون بی جنبه ام، هم یکم غره شدم به خودم و با ی لبخند همچی بفهمی نفهمی معنادار گفتم آره دیگه. و چون کمی با تجربه! تا 100 متر بعدش حواسم به پشت سرم بود که طرف نکنه بیاد خفتم کنه کفش و صندل و روم به دیوار چه و چه رو ازم بگیره. دیدم نیومد.

ی جاهایی باید از عرض رودخونه رد شی.کلا به سمت آبشار که میری، سمت راست بهتره، ولی با این حال ی جاهایی باید عرض رودخونه رو به سمت مقابل طی کنی و از اون طرف بری.

ی جا وسط راه، کمی بالاتر از رودخونه، لم دادم تو سبزه های کنار مسیر... علف ملفا تو سر و صورتم، نور خورشید روی چشمای بسته ام.... آخ آخ آخ...

یکی 2 ساعت اول، تنها بودم... بعد به ی جورایی که الان حس تعریفش نیست، در ادامه مسیر با ی گروهی به دعوت اون ها تیم شدم.

با اینکه خیلی با هم همسنخ نبودیم، ولی به هر حال سعی کردیم همه هوای هم رو داشته باشیم... و تاجای ممکن خوب بگذره به هم. و البته با توجه به اتفاقی که برای یکی از بچه ها افتاد و همینطور رد شدن از قسمت های پرفشار رودخونه، تیم واقعا مفید بود.

جاهایی برای رد شدن از رودخونه، نیاز به زنخیره انسانی بود، مخصوصا اگر کم وزن باشید و سبک یا تجربه رد شدن از رودخونه رو نداشته باشید. خیلی باید دقت کنید و قویا پیشنهاد میکنم تا جای ممکن تنها نرید ( این از مواردیه که بنده خودم زیاد بهش عمل نمیکنم... شما اگر حرف درسته، به گوینده اش کاری نداشته باش :)

آب پر فشار بود، و البته یخ، و عصری موقع برگشت، به دلیل ذوب شدن برف های کوه های بالا دست، هم حجمش بیشتر شده بود هم گل آلودتر.

چند بار باید عرض رودخونه رو رد بشی با حدود یک ساعت پیاده روی ممتد تا بتونی برسی به آبشار دوم که ی جورایی بهش میگن چشمه! یعنی عکس زیر

اینجا رو خیلیا نمیان. البته ی 300-400 متر مونده به اینجا، ی آبشار دیگه هم هست که اینقدر پر فشاره که صرفا در صورت علاقه به پکیدن، جرات داری برو زیرش! و من عکسی هم ازش ندارم. خیلی زورش قوی بود!!

5 ساعت بعد از اینجا هم اگر بری، میرسی به ی آبشار دیگه که اون هم آبشار بزرگ و پرآبیه.

کمی پایین تر از چشمه و سمت چپ رودخونه، ی راهی هست که از کنار آب میگذره و میرسه به جایی که به سرسره معروفه.. سنگ هاش سُر هست میشه همراه فشار آب سرسره بازی کرد. ولی الان آب تا کمر بود و نمیشد رفت، افتاد تو تابستون به امید خدا.

فقط تو رو خدا از سمت صافی سنگ ها نرید بالا..پاتون بلغزه، مثل این هم تیمی ما ی دندون و نصفی بشکنه! تو این وضعیت دندون از کجا گیر بیاریم حالا! البته میگن شکسته اش قابل چسبوندنه!!!! واقعا داشت دنبال دندون شکسته اش میگشت یکی از بچه ها که بره بچسبونه

ولی این چشمه ی خودمون، جای خوبی برای تنی زدن به آب و همینطور کله رو گرفتن زیر آبشار هست... البته شُک آب یخ رو با اون فشار نمیدونم میتونی تحمل کنی یا نه و یا ضرر داره یا نه و یا حتی عاقلانه باشه یا نه... ولی به هر حال برای من ی چالش کوچولویی بود که رفتم انجامش دادم. ... یا نه! :))

پ.ن: طبیعت گردی فقط تجربه هیجان و سطح بالای آدرنالین نیست. طبیعت گردی فقط دیدن 4 تا درخت و پرنده و گل و رد شدن از رودخونه نیست. طبیعت گردی تجربه ی لمس زندگی و همنفس شدن باهاشه. تجربه بودن در یک هماهنگی عظیم. تجربه دنیایی که دنیای جدید و دوست داشتنی برات میسازه.

پ.ن دوم: عزیزان دل رفتگر ما، تو دل کوه و رودخونه برای تمیزکاری نمیان، لطفا وقتی محبت میکنید زباله ها رو میریزید تو کیسه، با خودتون ببرید. به درخت آویزون نکنید :). مگر اینکه یادتو رفته باشه.

پ.ن سوم: لباس اضافه ببرید، حوله هم برای خشک شدن موهاتون اگر حساسید. گوشیتون رو هم توی ی کاور خوب بپیچید که اگر افتادید تو رودخونه حتی برای لحظه ای، به فنا نره.

یا حق




طبیعت گردیطبیعت اطراف تهران و کرجسفررودخانه پیماییسیباندره
آتشی است.... مشتاق خاموشی در آغوشت roshanaa@yandex.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید