کی گفته نه گفتن بده.
خیلی هم خوبه...
به خیلیا باید نه گفت....
محترمانه... یجاهایی محکم ... ولی باید نه گفت..
به آدم هایی که قانونی میزارند که نه خدا پیغمبر زور کرده نه عقل سلیم ( که با قبلی یکیه به نظرم ).
به کسانی که تو رو فقط وقتی به شکلی که دوست دارند در بیای ، در بیای، دوست دارند و ازت راضی اند و به به و چه چه میکنند...
به هزارتا مزخرفی که اینترنت و ماهواره و تلویزیون داره و ... و شاید هزار و یکمینش خوب باشه و ارزش وقت گذاشتن.
به رسم و رسوماتی که اصل و هدفش رو نمی دونیم و فقط چسبیدیم به پوسته ی ریگ مرده ی درب و داغونش... اونم دو دستیییییی.....
برای چی؟! برای اینکه .... اووووفففف ...... :(
من خودم مثلا.....
شاید به خیلیا نه گفتم... ولی وقتی میشینم تهش رو خوب میبینیم، چاله چوله های بزگ زندیگم، بخاطر نه نگفتن بود....
بیشتر از همه در ارتباط عاطفی شاید...
و این نه نگفتن، قبل از هرچیز و هرکس، باید به خودم گفته می شد... اول و آخر به خودم....
وقتی به خودم نه میگفتم، اونوقت گفتنش به بقیه راحت تر بود.. به مراتب...
بیشترین تعارف رو آدم با خودش داره انگار....
حتی میدونه که درست و صحیح و نادرست و غلط چیه، ولی باز سر همین تعارف بیجا و نه نگفتن، گند میزنه به زندگی و عمر خودش و حالا باید کلی دست و پنجه نرم کنه که یکم اوضاع رو راس و ریس کنه یا حداقل خودشو وفق بده.... و بعد راضی شه
باید نه بگم....
جالبه که جاهایی که موفق بوده ام ( حداقل به خیال خودم ) این نه رو بالاخره گفته ام.. ولی باز در همون حد و اندازه، ی جاهایی زدم تو کار تعارف لعنتی مسخره با خودم و همونقدر دردسر کشیدم.....
تعارف نکنید، آدم باید با خودش و احساساتش و ارزش هاش و خواسته هاش و توانمندی های بالفعل و بالقوه اش، به بی رحمانه ترین شکلی، لخت و عریان ، بی تعارف و با صراحت تمام برخورد کنه و با همین قدرت نتیجه بگیره وبا همین اقتدار عمل کنه... و در عین حال آروم و محکم باشه....
هنوز دارم اذیت میشم سر این نههههههه نگفتن اول به خودم و بعد به بقیه...
یاد بگیریم بجا و به موقع نه بگیم
نه به موقع، عین بله به موقع است... یادم بمونه..
*تَهنوشت: خیلی موقع نوشتن این مطلب عصبانی بودم... یکم کمتر از خیلی البته