ویرگول
ورودثبت نام
رضا
رضا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

گلستان

گاه که از امنِ پدرانگی کسی به برِ ناپیدای حقیقت شتافتی، گاه که ماه را خداحافظی نشان و انجم را بوسه ی وداع مهر کردی...

منتظرت بودم.


آهنگِ لااله الا الله ساز که کردی، رقصی شدم در دستانت، کوبیده بر سر رو روی هر چه غیر، و باز هم

منتظرم بودی.


احدی را یارای هُرم هم پیمانیِمان نبود، چون....

منتظرمان بودیم!


نسیمی، بهاری؛ دریا دریا تشنه تشنه خنکای وجودت؛

و تو آمدی؛

گلستانی شدی بر من.


تولدمان برکت!





حضرت ابراهیممحبّت
آتشی است.... مشتاق خاموشی در آغوشت roshanaa@yandex.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید