گاه که از امنِ پدرانگی کسی به برِ ناپیدای حقیقت شتافتی، گاه که ماه را خداحافظی نشان و انجم را بوسه ی وداع مهر کردی...
منتظرت بودم.
آهنگِ لااله الا الله ساز که کردی، رقصی شدم در دستانت، کوبیده بر سر رو روی هر چه غیر، و باز هم
منتظرم بودی.
احدی را یارای هُرم هم پیمانیِمان نبود، چون....
منتظرمان بودیم!
نسیمی، بهاری؛ دریا دریا تشنه تشنه خنکای وجودت؛
و تو آمدی؛
گلستانی شدی بر من.
تولدمان برکت!