هر چی بیشتر دنبال حال خوب میگردم، بیشتر حالم بد میشه.
اما اگه تو هر روز حس بهتری تجربه میکنی، این نوشته به کارت میاد؛ چون شاید داری خودت رو گول میزنی!
ما همه عاشق امن بودن هستیم. حتما توی پیجهای روانشناسی دیدی:
«آدم امن کسیه که...
اگه میخوای آدم امنی باشی...
پنج ویژگی آدم امن...»
چه حسی داری؟ من که حس فریب میکنم. واقعیت اینه که هیچکس نمیتونه صد درصد امنیت رو برای خودش یا دیگری تضمین کنه.
خوبه آدم امن باشیم یا توی زندگی یکی رو پیدا کنیم، اما نباید فراموش کنیم: زندگی پر از بیثباتیه و امنیت کامل وجود نداره.
توی دنیای امروز که هر روز نزدیکتر به جنگ، فقر و قحطی میشیم، دنبال امنیت بیرونی بودن، خستهکنندهتر از هر زمان دیگهست. نمیشه که هر روز حال خوب داشت.
همهمون ترسیدیم، نگرانیم و آشفتگی داریم. توی این شرایط، شاید بهترین کار پیدا کردن آدم امن نباشه.
شاید باید روی امنیت درونی کار کنیم. ژان ژاک روسو، توی تنهایی خودش یاد گرفت:
«فقط وقتی توی انزوا و مراقبهم، کاملاً خودم و ارباب خودمم.»
اون تونست از بودن با خودش لذت ببره. چیزی که ما هم میتونیم یاد بگیریم:
اینکه ساعتی از شلوغی جهان فاصله بگیریم، کنجکاو بشیم، تخیل کنیم و وارد دنیای درونمون بشیم.
وقتی امنیت بیرونی تضمینی نیست، بهترین کار اینه که با خودمون صلح کنیم.
امنیت واقعی یعنی بتونیم توی تن خودمون احساس مصونیت داشته باشیم.
پس کلید حال خوب، همیشه نتایج بیرونی نیست. با کشف جهان درونی و صلح با خودمون، میتونیم حس امنیت و آرامش رو تجربه کنیم، حتی بدون وابستگی به بیرون.
یادمون نره، هیچ کسی کامل نیست؛ حتی خودمون. اما با رعایت این نکتههای کوچولو میشه تغییر ایجاد کرد. مثل قطرههای آبی که یک سنگ رو حفر میکنن!
حالا نوبت توست، بگو ببینم چه کاری از دستت برمیاد تا حال دلت رو خوب کنی؟
و آرامش رو تجربه کنیم، حتی بدون وابستگی به بیرون.