محمدعلی رضائی
خواندن ۲۳ دقیقه·۲ روز پیش

اسلام امروز و انسان فردا

اسلام ملی و مردمی

اسلام امروز ، انسان فردااسلام ملی و مردمی

اسلام ملی و مردمیGlobal and Modern Islam (nikx.ir) Islam (nikx.ir)

فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

انسان، دنیا و زندگی

دنیا پر از فیزیک (جسم/ماده) و متافیزیک (مفهوم غیرمادی) است. انسان می تواند با این فیزیک ها و متافیزیک ها بازی کند و به اصطلاح بازیگر (فاعل) زندگی باشد. مولانا این نوع زندگی را مطلوب می داند. انسان همچنین می تواند ناآگاهانه بازی خورده (مفعول) این فیزیک ها و متافیزیک ها باشد. مولانا این نوع زندگی را نامطلوب می داند.

فعل توست این غصه های دمبدم

این بود معنی قد جف القلم

زندگی، جنگ و فوتبال

زندگی، جنگ (باقاعده) است جانا بهر جنگ (باقاعده) آماده شو

جنگ، جنگ (فوتبال بی قاعده) است، حذر کن، وارد مشو

هوش مصنوعی :

تجربیات ثبت شده یا هوش مرده است.

هوش طبیعی :

خلاقیت های انسان یا هوش زنده است.

پرسشی از فیلسوفان معاصر جهان

به عنوان یک دانشجوی فلسفه، چنین دریافته‌ام که بشر در طول تاریخ برای زندگی خود به ابزارهای فیزیکی و متافیزیکی نیاز داشته و این ابزارها را به مرور ساخته، تیزتر کرده و گاه با نمونه‌های نوین و کارآمدتر جایگزین نموده است. برخی از این ابزارها و کارکردهایشان عبارتند از :

۱- فلسفه : برای فهم زندگی

۲- دین : برای مدیریت زندگی

۳- علم : برای تسهیل زندگی

۴- زبان : برای ارتباط و انتقال مفاهیم

۵- هنر :برای نمایش زیبایی و خلاقیت

۶- ریاضیات : برای توسعه علم و فناوری

۷- عرفان : برای عشق‌ به زندگی و خدا

در این میان، ابزار «دین» که ساخت پیامبران است در زمان پیدایش خود بسیار تیز و کارآمد بوده اما با گذر زمان به تدریج از کارایی اش کاسته شده. در واکنش به این تحول، تمدن غربی توانسته ابزار جدیدی به نام دموکراسی را ساخته و جایگزین آن کند. امروز اما دموکراسی بدون اخلاق غرب صرفاً برای تامین منافع ثروتمندان آمریکا و اروپا کارآیی دارد و فاقد یک سازوکار اجرایی منصفانه در جهان می باشد. آیا فیلسوفان امروز جهان می‌توانند این ابزار جهانی را اصلاح کرده، معایب غیراخلاقی (ستمگری) آن را برطرف سازند و کارایی‌اش را بهبود بخشند؟ یا باید به طراحی و ساخت یک ابزار اخلاقی مسقل و کارآمد دیگری برای مدیریت زندگی اندیشید؟

فهم اشتباه از دین (عدل و احسان)

دین، اراده، انگیزه و عشق برای خوب زیستن است و چون هر انسان عاقلی دوست دارد خوب زندگی کند پس او هم عاقل است هم دیندار. اما دینداری دو حالت دارد. اگر انسانی خدا را باور داشته باشد، او یک دیندار الهی است ولی اگر به وجود خدا باور نداشته باشد او یک دیندار لاییک است. یک حالت دیگر این است که عاقلی بگوید من دوست دارم خوب زندگی کنم ولی دوست ندارم دیندار نامیده شوم. او می تواند یک دیندار بینام و بی خدا نامیده شود. امروزه به دین، تدبیر زندگی یا ایدیولوژی هم می گویند. نتیجه اینکه دین و ایدیولوژی (متافیزیک) محل اختلاف انسانهاست.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون نبینند حقیقت ره افسانه زنند

حقیقت مفهومی است که هیچکس نمی تواند آن را انکار کنند. مثل دو دو تا چهار تا. مثلاً این آیه یک حقیقت و یک راهبرد در دین اسلام است.

ان الله یامر بالعدل و الاحسان

خداوند به زندگی عادلانه و مهربانانه فرمان می دهد. دین را پیامبران برای عادلانه و مهربانانه کردن و خوب مدیریت کردن زندگی آورده اند که امروز به آن دموکراسی (عدالت و نوعدوستی - اسلام امروز) و یا مریتوکراسی (شایسته سالاری - اسلام فردا) می گویند. مثلاً اگر در زمان امام حسین ع دموکراسی بود و انتخابات آزاد مرسوم بود هیچگاه امام حسین ع شهید نمی شد. دموکراسی در خوب زندگی کردن مردم بسیار اهمیت دارد. امروز هم همینطور است اگر دموکراسی در جهان رواج داشت ترامپ و اسرائیل و بطور کلی غرب نمی توانستند اینقدر در جهان آدم بکشند و ظلم کنند. ایرانیان مسلمانی که فکر می کنند اسلام با دموکراسی فرق می کند اشتباه می کنند. اسلام بنظر من فراتر از دموکراسی است و با مولفه اخلاق الهی برتر شده است.

دین، یک خرد، معرفت، متافیزیک یا یک سیاست مدیریتی پیامبرانه برای خوب و درست زندگی کردن است. اگر امروز کسی خوب و درست زندگی می کند و خداباور (خداپرست) هم هست، او یقیناً دیندار است. بنابراین دینداران در دنیا فراوانند حتا اگر مسلمان نباشند. تنها ضعف دینداران دنیا این است که در مقابل ظلم جهانی متحد نیستند. تکی و انفرادی دیندار هستند.

همه ی دین و دینداری و خداپرستی در عدالت و مردم دوستی، نوعدوستی، میهن پرستی و وحدت ملی و اعتلای کشور خلاصه می شود.

پرستش بجز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

همچنین دین و معنویت و اخلاق، معادلات و مناسباتی اند که ما انسانها با متافیزیک و عقل خود بین مادیات و اقتصاد خود در زندگی تعیین و تنظیم می کنیم تا زندگی را برای خود خوبتر کنیم. وگرنه دین و معنویت و اخلاق بخودی خود و بدون بعد اقتصادی زندگی هیچ معنا، مفهوم و فایده ای ندارد.

الدنیا مزرعه آلاخره (ص)

یا : الاقتصاد مزرعه المعنویات

آخرت ما همان فضای ذهنی و روحی است که ما در طول زندگی برای خود می سازیم و خداوند نویدش را در پایان زندگی به ما داده است. احکام و قوانین اخلاقی اسلامی نیز مانند حجاب که برای آن قانون و حکم دنیوی و اجتماعی نداریم از جمله احکامی هستند که در آخرت خداوند خودش رسیدگی و کیفر آن را معلوم می کند. لذا لازم نیست برای اغلب احکام اخلاقی اسلام در جامعه قانون داشته باشیم و همان قانون آخرتی کافی است. مراتب تعالی انسان و نیل به مرتبه انسان کامل بالاتر از سطح قوانین اجتماعی و در مرتبه اخلاق الهی قابل طی شدن است و از آنجا که بیشتر انسانهای قانونمند و دموکراتیک حتا از عهده وظایف و مسئولیت های آن بر نمی آیند لذا قوانین اجتماعی ظرفیت پذیرش آن را ندارند و فقط عرفا و فرزانگان شایسته این مراتب اخلاقی هستند.

نسبت انسان با خدا

اولاً خداوند یک مفهوم متافیزیکی است. ثانیاً خداوند یک مفهوم خواستنی است. ثالثا خداوند هر کس همانطور است که او بخواهد.

نسبت هر انسان با خدایش مانند قطره (عقل جزوی) است با دریای مورد نظرش (عقل کلی).

عقل جزوی گاه چیره که نگون

عقل کلی ایمن از ریب المنون

خداوند جسم نیست و هر چیزی که جسم و ماده (فیزیک) نباشد طبق تعریف روح، فکر (متافیزیک) است. و اگر بین فیزیک و متافیزیک بخواهیم بدانیم اصالت با فیزیک است یا متافیزیک ، باید گفت که اصالت با متافیزیک (وجود، روح، عقل، هوش) و خداست.

که تو آن هوشی و باقی هوش پوش

خویشتن را گم مکن یاوه مکوش

مولانا

حقیقت و خدا

حقیقت آن مفهوم یا متافیزیکی است که دیگران نمی توانند آن را انکار کنند، مثل دو دو تا چهار تا. این نوع مفهوم یک مفهوم علمی است که از واقعیت یا فیزیک استنتاج شده. مفاهیمی که از غیرفیزیک یا متافیزیک و صرفا با استدلال استنتاج شود مفاهیم فلسفی یا متافیزیک خالص گفته می شوند. خداوند حقیقتی است که به هر دو صورت دراذهان خداباوران و معارف دینی وجود دارد. اگر ما خدا را اشتباه برای خودمان تعریف کنیم، وارد یک فضای اشتباه خداشناسی شده ایم و نسبت خدا را با خودمان اشتباه خواهیم گرفت و متافیزیک غلطی را در زندگی مبنای کارهای مان قرار خواهیم داد. آنوقت هر فکری بکنیم غلط خواهد بود. یعنی تا ابد گرفتار توهمات خواهیم شد.

خشت اول چون نهد معمار کج

تا ثریا می رود دیوار کج

نیازهای انسان

من هر فیلسوف، فرهیخته یا به اصطلاح روشنفکری را که می خواهم ارزیابی کنم تفکرش را با تفکر مولانا مقایسه میکنم. اگر تفکرش مانند مولانا عمیق و دور اندیشانه بود فبهاالمراد، در غیر اینصورت فهم، خرد و معرفت (متافیزیک) او را سطحی ارزیابی می کنم.

انسان یک موجود متفکر و طالب است. دایما چیزهایی را می بیند و می خواهد. و لذا همیشه نگران و محزون است. انسان همیشه دو چیز را خواسته و (عاشق) آن دو بوده است. یکی دانایی و دوم توانایی. لذا حس خواستن در انسان آنچنان قوی است که می توان گفت انسان یک حس خواستن است. اما برای رسیدن به خواسته اش باید از ابزار دانایی و عقل ش استفاده کند. بدون استفاده از ابزار عقل فقط می تواند به خواسته‌های اولیه خود (خواسته‌های حیوانی) برسد. انسان وقتی در زندگی به آن فهم علمی یا مدیریتی (خردومعرفت) لازم نمی رسد ولی همچنان به شدت طالب است و می خواهد، اگر چنانچه قدرت و ثروتی در خود احساس کند به زورگویی و قلدری روی می آورد و به اصطلاح دیکتاتور می شود و جنگ و خشونت راه می اندازد تا به خواسته خود برسد. اما برای رسیدن به خواسته های ثانویه و عالی خود انسان باید بتواند مسایل و مشکلاتی را حل کند و این جاست که باید به حله مسیله بپردازد. حل مسئله نیاز به آگاهی و اطلاعات زیادی دارد. برای حل مسئله اول باید به قضاوت بی‌طرفانه و عادلانه دست پیدا کنیم.

برای قضاوت عادلانه باید بتوانیم از جایگاه فعلی خود که در دل حوادث و اتفاقات هستیم بیرون بیاییم و به فراز اتفاقات از نظر ذهنی و فکری صعود کنیم و از آن جایگاه به اتفاقات و تغییر و تحولات جهان نگاه کنیم تا جهت حرکت آن را تشخیص دهیم و با دید بهتر و عادلانه تری اتفاقات جهان را تجزیه و تحلیل کنیم و راه حل عمومی و عادلانه تری برای مسایل و مشکلات پیدا کنیم.

فیزیک و متافیزیک (جسم و روح)

بجز انسان هرچه در این عالم هست یا فیزیک است یا متافیزیک، یا جسم است و یا روح، یا نمود است یا نماد، یا بود است یا نبود و یا موجود است یا ناموجود. پس بنابراین ناموجود و نبود هم هست و وجود دارد. اما روح یا نبود در کجاست ؟ در ظرفی بنام ذهن. آری نبود و ناموجود می تواند در ذهن و در مخیله انسان باشد. یکی بود، یکی نبود یعنی ما یک فیزیک و یک بود داریم که جسم ماست و یک متافیزیک و نبود داریم که روح ماست و در درون و ذهن ماست. اینکه بعضی ها به دیگران می گویند «متوهم» و می خواهند با این کلمه به یکدیگر توهین کنند. منظورشان توهین است ولی کلمه کاملاً درست است. همه ما دارای توهم هستیم و می توانیم متوهم باشیم. چون متفکر هستیم پس متوهم هم می توانیم باشیم. منظور از توهم یعنی فکر نادرست و در بعضی موارد فکر بد و زشت است.

فیزیک = جسم، نمود، ظاهر، بود

متافیزیک = فکر، نظر، فهم، نماد، نبود

انسان = جسم (بود)+ روح (نبود)

آدمی دید است و باقی پوست است

دید آن است آن، که دید دوست است

جسم انسان، حس می کند و ذهن انسان فهم می کند. انسان موجودی است که حس می کند و می فهمد. دو تا کار می کند. اما حیوانات فقط حس می کنند و اگر هم بفهمند، فهم‌شان بسیار محدود و صرفاً در حد یاد گیرندگی است ولی خلاقیت ندارند یعنی چیزی را که وجود ندارد مثل موبایل یا سایر ابزارهای پیچیده را نمی توانند اختراع کنند و بوجود بیاورند و به اصطلاح خلق کنند. اما انسان می تواند خلاقیت داشته باشد و خلق کند. و شاید به همین دلیل است که در قرآن خداوند بخاطر ساختن انسان به خودش آفرین گفته است:

فتبارک الله احسن الخالقین

جسم ما تا حدود زیادی برای ما شناخته شده است. اما ذهن ما ، مانند یک نخ یا یک سیم برق است که دو طرف دارد. از یک طرف به جسم و حس و حافظه ما متصل است و از طرف دیگر به دریا یا آسمان عقل عالم (خدا) وصل است. وقتی انسان به فهم جدیدی دست پیدا می کند که قبلاً آن را نمی دانسته و در حافظه او وجود نداشته زمانی است که به عقل خداوند وصل می شود و خلاقیت در او جرقه می زند و شکوفا می شود. اما در بقیه اوقات زندگی که این سیم برق فقط به حافظه تجربیات و مخزن علم و اعتقادات خود متصل است، مثل هوش مصنوعی کار می کند و فقط به اطلاعات موجود دسترسی دارد و از آن تغذیه می کند و به فهم جدید و خلاقیت دسترسی ندارد. مولانا :

امر قل زین واجب آمد کای راستین

کم نخواهد شد بگو دریاست این

ما انسانها هر کدام یک مجموعه ترکیبی از جسم ها و حس های جدا از هم هستیم که همه در یک دریا یا فضای واحد از فهم بزرگ زندگی غوطه‌وریم و زندگی می کنیم. هر کدام یک مخزنی از اطلاعات کسب شده (تجربیات، علم، اعتقادات) مخصوص به خودمان را داریم که با یک روزن شبیه یک سیم برق ضعیف به عقل کل و فضای عقل کل جهان مرتبط هستیم که گاهی این روزن باز و بیشتر مواقع متاسفانه بدلایلی بسته است. زندگی ما باید از هر دو بعد جسمی و فهمی برای ما تامین شود تا ما بتوانیم آن زندگی را خوب و درست (مطلوب) بدانیم و لذت ببریم. بعد جسمی ما با حسش جنبه «خوب» زندگی را مورد توجه قرار می دهد و بعد ذهنی و عقلی ما به جنبه «درست» زندگی توجه دارد. یعنی تا زندگی هم «خوب» و هم «درست» نباشد برای ما مطلوب و راضی کننده نیست.

انسان تنها موجودی است که دارای ذهن و عقل می باشد و بوسیله آن می تواند متافیزیک یا فکرواندیشه تولید کند. فهم و درک سایر موجودات زنده توسط حس یا غریضه انجام می شود که ساختار و کارکرد آن بطور کلی متفاوت از ذهن و عقل انسان است.

نپرسید که خداوند فیزیک است یا متافیزیک یا ترکیبی از هر دو ؟ خداوند طبق تعریف چون خالق همه فیزیکیات و همه متافیزیکیات است، نه فیزیک است و نه متافیزیک شاید چیز سومی (نچیز) باشد که ما نمی شناسیم. در مورد خداوند ما فقط می توانیم بگوئیم که «هست» و لا غیر. زیرا خالق قطعاً هست. هیچ خالقی نیست که نباشد یا وجود نداشته باشد.

اینکه می بینیم که ترامپ با زلنسکی بد است بدلیل متافیزیک متفاوت و متضاد آنهاست در خصوص مالکیت و مدیریت اوکراین. فضای دین و علم ، فضای عقل و متافیزیک است که پر از سوال، تناقض و کثرت فکری است. فیزیک اما یک حقیقت واحد و یکپارچه است. مال یک امر فیزیکی است که انسانها هیچ اختلاف نظری در مورد آن با هم ندارند. اما مالکیت یک مال مشخص مثلاً مالکیت معادن فلزات کمیاب اوکراین یک امر متافیزیکی و ذهنی و فکری است که مثلاً کسی ترامپ می گوید مالکیت آن متعلق به آمریکاست ولی زلنسکی و اوکراینی ها می گویند متعلق به اوکراین است و اینجاست که یک سند فیزیکی درست می کنند که در آینده این اختلاف مالکیت پیش نیاید. بنابراین برای تشخیص فیزیک از متافیزیک دوباره تکرار می کنم که مال، یک امر فیزیکی است ولی مالکیت یک امر متافیزیکی و سند این مالکیت نیز یک امر فیزیکی است. به عبارت دیگر اعتبار و اهمیت یک امر متافیزیکی را با یک تکه کاغذ که فیزیکی است مسجل و محرز می کنند. بنابراین بسیاری از متافیزیکیات هستند که اگرچه واقعیت وجودی و فیزیکی ندارند ولی اهمیت و اعتبار آنها برای انسان خیلی بیشتر از چیزهایی است که واقعیت فیزیکی دارند و موجود می باشند. در متون بسیار قدیمی «کلمه» معنای «متافیزیک» می دهد.

«الله» هو «کلمه» الاول

«کلمه» حق یراد به الباطل

به همین دلیل این متافیزیک و اعتقاد ها را «کلمه» و «ارزش» یا اعتقادات معتبر یا تعصب و در بعضی موارد «فلسفه زندگی» نامیده می شوند. متافیزیک و فکرهای بی ارزش، جاهلانه و بیفایده را «توهم» یا «خرافه» می گویند.

مولانا می فرماید :

فعل توست این غصه های دمبدم

این بود معنی قد جف القلم

فعل در اینجا فعل متافیزیکی است یعنی تفکر و فکرکردن. انسان مواقعی که دو فکر متضاد در ذهنش وجود دارد و حداقل یکی از این دو فکر را دوست ندارد دچار غم و اندوه می شود. انسان اگر از افکار متحد و یکپارچه در ذهن برخوردار نباشد و افکار متضاد و متناقض در سرش باشد احساس نادانی و حماقت و ضعف و ناتوانی می کند که نتیجه آن احساس غم و اندوه است. همچنین انسان خاطرات و تجربه‌های تلخی از اتفاقات گذشته را در ذهن خود ذخیره دارد، هرگاه به متافیزیکی مشابه آن تجربه تلخ در ذهن برخورد کند بلافاصله احساس ترس در او بوجود می آید و برای جلوگیری از تکرار آن تجربه تلخ دست به کار خطرناک، نسنجیده و خشونت آمیزی می زند.

احساس غم و اندوه البته با احساس درد فیزیکی متفاوت است. احساس درد فیزیکی در اثر یک مشکل واقعی و فیزیکی در سلامت جسمی انسان بوجود می آید که با برطرف شدن آن مشکل فیزیکی و بهبودی و بازیافتن سلامتی احساس درد نیز برطرف می شود و به احساس خوشی تبدیل می شود. ولی در مورد تضاد ها و تناقضات متافیزیکی (نظری) اینطور نیست.

اما متافیزیک (عقل) انسان با متافیزیک خدا فرق می کند. برای اینکه نسبت متافیزیک انسان را با متافیزیک خدا بهتر درک کنیم به ناچار باید مثلی بزنیم و در مثل مناقشه نیست. متافیزیک انسان مانند کره دواری است که یک روزن ریز در آن تعبیه شده است. این کره توخالی دایما در همه جهات درحال چرخیدن است. بعضی از اوقات اتفاقی آن روزن در مقابل خورشید توپر و نورانی متافیزیک خداوند قرار می گیرد و شعاعی از نور یا متافیزیک خداوند به درون متافیزیک توخالی انسان می تابد و جرقه ای می زند و فضای متافیزیک انسان را روشن میکند. این نور به خلاقیت و فهم جدید و نوآوری و ابتکار و اختراع تبدیل می شود.

اصل دین ای جان روزن کردن است

دوزخ است آن خانه کان بی روزن ست

لذا فکر می کنم باید علوم را در دانشگاهها به دو دسته بزرگ تقسیم کنیم :

۱- علوم فیزیکی (علوم مادی)

۲- علوم متافیزیکی (علوم انسانی)

علوم متافیزیکی یا نظری شامل علم مدیریت، ارزش های اخلاقی و سایر اعتقادات می باشد. لازم است حوزه های علوم دینی نیز زیر مجموعه علوم متافیزیکی (نظری) در دانشگاه ها شوند.

قدرت فهم و دانایی (متافیزیک)

متافیزیک یک ابزار نرم یا نرم افزار خدادادی انسان است. انسان علاوه بر سخت افزار جسمش یک نرم‌افزار طبیعی بسیار خوب و پیشرفته خدادادی هم دارد بنام عقل یا ذهن. عقل و متافیزیک انسان یک توانایی مضاعفی است که انسان علاوه بر توانایی جسمی یک قدرت و توانایی بزرگی برای انسان محسوب می شود. انسان به کمک این نرم‌افزار قدرتمند می تواند به همه جا برسد.

رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند

پای پیاده می رود قافله نگاه من

تا برسد به چشم تو ای مه شامگاه من

انسان کامل مانند امام زمان عج ، انسانی است که جهان را با چشم خدا می بیند و با عقل خدا فکر می کنید.

انسان کامل حد نهایت رشد و تعالی انسان است. در واقع این ابزار قدرتمند در اختیار احساس و اراده انسان است که چگونه و با چه کیفیتی از آن استفاده کند و برای رسیدن به چه اهداف و خواسته های آن را بکار ببرد. خوب و بد آن هم مربوط می شود به راه و هدف و خواسته هایی که احساس و اراده انسان جهت آن را تعیین می کند و مربوط به متافیزیک نیست. در واقع اصلیت ما همان اراده و احساس ماست. جسم و متافیزیک ما ابزار ها و بازوها و به قول بعضی ها دو بال ما هستند برای پرواز ما. بدون این دو بال پرواز برای انسان ممکن نیست. امروز دو بال مهم انسان برای پرواز (تعالی و تکامل) علم روز و اسلام مدرن است.

لذا زیبایی هر انسانی به جسم (فیزیک) و ارزش معنوی او به ذهن (متافیزیک) اوست.

انتقاد (امر به معروف و نهی از منکر)

مولانا در مورد انتقاد کردن یا در ادبیات دینی امر به معروف و نهی از منکر کردن می گوید تا زمانی که آگاهی کاملی نسبت به مسائل نداری و سخن تو در مخاطب احتمال تاثیر گذاری ندارد ، انتقاد نکن.

انصتوا را گوش کن خاموش باش

تا زبان حق نگشتی تو گوش باش

اسلام نوین و تمدن ساز

اسلام اساسأ دین صلح و امنیت است نه دین جنگ. اسلام دین دفاع از صلح و امنیت است. در این راستا مسلمان باید تسلیم حق و عدالت باشد که خداوند نماد و متافیزیک حق و عدالت است. لذا مسلمان یعنی انسانی که تسلیم حق و عدالت می باشد. اسلام در صدر اسلام نرم‌افزاری نو، مدرن و جهانی در زمان خود برای زندگی بشر بوده است. اگرچه در سرزمینی محدود به نام جزیره العرب پدید آمد. امروز نیز اگر مسلمانان و بویژه ملت مسلمان ایران بخواهد زندگی خوب و ارزنده‌ای داشته باشند باید این نرم‌افزار از همه جهت و البته در امور حقوقی (حقوق بشر) و اجتماعی بطور اساسی روزآمد، زنده و کارآمد شود. و اگر چنین شود یقیناً جامعه فرهیخته جهانی و کل انسانهای تعالی جو به سمت آن نه تنها از نظر اخلاقی بلکه از نظر سیاسی و حقوقی گرایش پیدا خواهند کرد. برای اینکار مجتهدانی در سطح امامان بزرگوار شیعه و مفسرانی نظیر مولانا لازم است تا اسلام کنونی ب چنین تحولات سیاسی و حقوقی ارتقاء یابد. پیامبر گرامی اسلام با آوردن قرآن هدف اولیه ایشان نجات مردم جزیره العرب بوده ولی در قرآن به آیاتی نیز بر می خوریم که هدف بالاتر و والاتری یعنی نجات کل بشریت و مردم جهان بوده است. پس از اینکه اسلام به سرزمین های دیگر هم رسید ملت ها و در کنار آن دولت ها نیز ارتقاء سطح زندگی خود را در آموزه های اسلام و قرآن یافتند و امروز کشورهای بیشماری هستند که آدام و رسوم و قوانین و دستورات دینی اسلام در آنها رعایت می گردد و آرمانهای ملی و ملی گرایی خود را با احکام و دستورات اخلاقی و سیاسی و حقوقی اسلام تقویت می کنند. بنابراین قرآن را باید نجاتبخش هر سه گروه مسلمانان، ملت ها و کل بشریت و مردم جهان دانست. اما مردم جهان امروز قرآن را بنام کتاب دینی فقط مسلمانان می شناسند و کمتر کسی است که قرآن را کتاب نجاتبخش کل بشریت و همه مردم جهان بشناسد و یا قبول داشته باشد. امروز مفسران قرآن و مبلغانی در حد مولانا و سایر حکیمان اسلامی لازم است که قرآن را در حد کتاب خدا و برای نجات همه انسان‌های امروز در سطح جهان بتواند معرفی و مفاد آن را مناسب با نیازهای انسان امروز تبیین و تفسیر کند. دانشمندان و فقهای اسلامی لازم است که دست از سنت گرایی بردارند و به آینده پژوهی روی آورند. از اسلام سنتی فراتر روند و مردم جهان را نه دیگر به «دین اسلام» بلکه به اسلام جهانی و به «دین خدا» دعوت کنند و البته با ایده ها و آیات راهبردی قرآن کریم نه با آیات راهکاری و شریعتی اسلام سنتی و اولیه. امروز که غرب وحشی جنگ سه جانبه فرهنگی، اقتصادی و نظامی را علیه مقاومت اسلامی و ایران با همه توانمندی های خود شروع کرده ، فقها و دانشمندان قرآنی باید بتوانند قرآن را طوری تفسیر و تبیین و تبلیغ کنند که مردم فرهیخته و تشنه معارف انسانی و الهی جهان رغبت کنند به آن گرایش پیدا کنند. یعنی باید راهبردهای قرآن را مدنظر قرار دهند نه راهکار های آن را که مخصوص شرایط زمانی و مکانی جزیره العرب در ۱۴۰۰ پیش بوده است.

ان الله یامر بالعدل و الاحسان

ویژگی مهم انسان افراط و زیاده روی است.

خلق را افراطشان بر باد داد

ای دو صد لعنت بر این افراط باد

باید احکام راهبردی و جهانی قرآن را از احکام محلی و سنتی تفکیک و متمایز کنند و حتا نام «دین اسلام» را به نام «دین خدا» تغییر دهند و اصلاح کنند. باید واژه های ملت و دولت ، امت و امامت و انسان و انسانیت را از نو و با معانی جدید حقوقی و اجتماعی از هم تفکیک و متمایز و تبیین و تعریف کنند. مثلاً امام زمان عج را یک شخصیت و الگوی انسان الاهی و نه فقط اسلامی و مسلمان بدانند. بنابراین باید یک اسلام ارتقاء یافته و نوسازی شده و برتر جایگزین اسلام سنتی شود و حتا اگر لازم باشد نام جدیدی برای آن در نظر گرفته شود. به عنوان مثال در اسلام سنتی زن مسلمان باید محجبه و حتمن با روسری باشد اما در اسلام نوین یا «دین خدا» زن الهی و خداپرست باید حجاب و پوشش مناسب و متعارف انسانی داشته باشد نه اینکه به بخشی از حجاب مانند روسری سنتی متمرکز شود و از روح و هدف حجاب غافل شود. یک چنین اسلام فرادینی شاید بتواند تمدن ساز شود و الا اسلام سنتی، نجاتبخش، انسان ساز و تمدن ساز نخواهد بود.

انسان مسلمان در شکل ظاهری ممکن است سنت گرا باشد اما در اخلاق و رفتار و کیفیت زندگی کردن باید حتمن ارتقاء اخلاقی پیدا کند و متناسب شرایط روز و روزآمد باشد. الگوی انسان امروز و فردا که ما از آن به عنوان انسان کامل یاد می کنیم امام زمان عج است.

تفاوت انسان با هوش مصنوعی

هوش مصنوعی هم مانند انسان خاطرات و اطلاعات ذخیره شده را ملاک کار قرار می دهد و نمی تواند خارج از متافیزیک خود را تصور کند. اما هوش مصنوعی نسبت به انسان این برتری را دارد که چیزی را فراموش کند و احساس ندارد که اطلاعات را خوب و بد ارزیابی کند و اطلاعات ضررمند به حال خود را انکار کند و یا دروغ بگوید. در عوض انسان این برتری را نسبت به هوش مصنوعی دارد که می تواند پا را فراتر از اطلاعات گذشته و تجربیات قبلی بگذارد و از بیرون متافیزیک به جهان و زندگی دوباره و چند باره نگاه کند و متافیزیک جدید خلق کند. بنابراین انسان خلاق است ولی هوش مصنوعی خلاق نیست همه یادگرفته های خود را در حافظه خوب ذخیره و از آنها خوب استفاده می کنند. هوش مصنوعی دانشمند است اما مخترع و مبتکر و کاشف نیست. اما انسان بر خلاف هوش مصنوعی یک موجود زنده است و بنا به اعتقاد ما مسلمانان (مولانا) عقل و متافیزیک ش متصل به خداست. یعنی انسان مانند خدا یک جورایی می تواند فراتر از فیزیک و متافیزیک موجود جهان باشد. مثلاً بنده فکر می کنم که پیامبران و اولیاء الله از چنین توانمندی برخوردار بوده اند.

که تو آن هوشی و باقی هوش پوش

خویشتن را گم مکن یاوه مکوش

بررسی روحیه کشور ها

انسانها متناسب با اخلاقی که دارند و روش کشوری که در آن زندگی می کنند کم کم به دو نوع روحیه و اخلاق اجتماعی عادت می کنند. یکی روحیه تکروی و منفعت طلبی و لیبرالیستی است و دیگری روحیه خیرخواهی و اجتماعی و به اصطلاح سوسیالیستی. مردم عموما در کشورهای لیبرالیستی سعی می کنند از زیر بار مالیات در بروند و در کسب و کارشان دنبال سود بیشتر و جمع کردن مال و ثروت زیاد برای خود هستند. کشور های آمریکا و اروپایی از جمله این کشورها هستند که در مناسبات اقتصادی بین المللی هم مشهود است و برای رسیدن به ثروت و قدرت بیشتر از هیچ ظلم و جنایتی علیه ملت های دیگر فروگذاری نمی کنند. اما در مقابل کشورهای با روحیه خیرخواهی و سوسیالیستی مثل ایران و چین و روسیه سعی می کنند با برقراری رابطه و مناسبات اقتصادی متعادل به دیگر کشور ها هم کمک کنند که آنها هم بتوانند از مواهب زندگی برخوردار شوند. اسلام با دموکراسی سوسیالیستی امروز می تواند یک اتحاد یکپارچه از کشورهای خیرخواه جهانی را علیه غرب منفعت طلب و یکجانبه گرا و خود پرست بوجود آورد و ایرانیان با توجه به این آیه راهبردی قرآن :

ان الله یامر بالعدل و الاحسان

نیز می توانند کمک موثری به جبهه سوسیالزم در جهان بکنند. امروز ما باید نظام ملت و دولت (State - Nation) پذیرفته شده جهانی را مورد توجه قرار داده و آن را تقویت کنیم.

پیوست :

۱- اقتصاد حلال (halal)

۲- انسان کامل (ensan)

۳- آرمانشهر ایران (iran)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید