ویرگول
ورودثبت نام
رضاعیدیان
رضاعیدیان
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

گاو

از آدمیزاد بودن خسته ام

دوس داشتم یه گاو باشم یه گاو که براش اخور بسته باشن و سه وقت جلوش یونجه و علف کاه ریخته باشن

اینقدر زیاد باشه

مام که تنوع طلب

که همیشه از تشنگی صدا بزنیم ماااااااااااا ماااااااااا

خوبیش اینه بقیه دوستان اشناهامونم گاون همیشه باصدای بلند یکصدا ماااااااا ماااااااا

یه مشت مسئول رسیدگی هم داشته باشیم ک کلا نفهم بودن، نمیفهمیدن ما چی میگیم ،شایدم میفهمیدن معلوم نبود ....

مااااااااا مااااااااا ماااااااا

اوناهم ک فقط صب از خواب پاشده نشده بیان بدوشنمون

عصر ها هم قبل خواب باز بدوشن بی جون و خسته با لگد بفرستنمون ته طویله برا خواب

شب هاهم ک از سرما و گرمای فصل ها خوابمون نمیبرد

اخورمونم همیشه فی بداهه کثیف بود

زندگی ما فقط داخل طویله جریان داشت

حتی نمیدونستیم بیرون طویله چه خبره...

تنها چیزی که میدیدیم این بود رئییس طویله چندماهی یه بار میومد سروصدا ب پا میکرد که امسال سود خوبی نکردیم بودجه نداریم برا خرید علف و یونجه و کاه

ولی هرسال همون یه بار هم که سر میزد ماشین کلاسیکشو یه گوشه طویله پارک میکرد بایه کت و شلوار مشکی و عینک دودی یه ساعت شیک و دفتر دستکی که همراه داشت

نرسیده شروع میکرد به داد وفریاد که شیرتون کم شده دیگه پول علفتونم درنمیارین اگه با این فرمان پیش بریم باید اینجا بشه کشتارگاه بلکه با پول خون چندتایتون بتوانیم به اینجا یه سروسامونی بدیم

تو چند سالی که گاو بودم

گاوهای زیادی بودن که واسه اذوقه و دارو شرایط سخت زندگی به نشانه اعتراض شیر نمیدادن

طولی نمیکشید که قصاب سرکوچه رو میوردن سرگاو بیچاره به فنا میرفت

قصابم یه پولی میداد و گاو بیچاره که تو خون خودش دست و پا میزد چند نفری مینداختنش تو وانت همه چیز دوباره از سر گرفته میشد


زندگی گاویمون خیلی وقت بود که روزاش شب نمیشد و شباش روز

اکثر گاو ها افسرده و بی روح شده بودن

کابوس قصاب و سلاخی گاو های بی شیر باعث شده بود

تنها تلاشمون این باشه که علف و کاه بجویم و صب و عصر شیر بدیم که یه بار سرنوشتمون مث گاو هایی که جلوی چشممون سربریده میشن نشیم

گاو ها تنها ارزوشون این بود که واسه یدفعه هم شده بیرون طویله رو ببینن

اما فقط زمانی بیرون طویله رو میشد دید که پشت وانت قراضه قصاب توی خون خودت داشتی دست و پا میزدی

ترس از وانت و قصاب و چاقوی تیز نقره ایی رنگش باعث شده بود که گاوها تو لباس پوسیده افکارشون؛ ارزوهاشون چال کنن ...


و خدایی که ناخدای کشتی عالم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید