محیط کار معدن و مأمن بسیاری از پدیدهها و اتفاقات است که اگر بهدرستی شناسایی و مدیریت نشوند میتوانند کار را تحتتأثیر قرار دهند یکی از این پدیدههایی که ممکن است در محیط کار دیده شود پدیده حسادت است که گاهی اوقات بین همکاران ممکن است وجود داشته باشد
اما سرچشمه آب گلآلود حسادت از کجاست؟
ریشه حسادت به توانمندی و مهارتهای افراد برمیگردد افرادی که توانمندی کمی داشته باشند بعضی اوقات بهاصطلاح زیر پای همکار خود را خالی میکنند یا موقعیت او را تخریب میکنند تا او از چشم دیگران بیندازند این افراد اگر توانمندیهایی داشتند شاید کمتر به سمت این کارها سوق داده میشدند.
حسادت میتواند با ورود یک همکار جدید که دارای مهارتهای بالایی هست هم اتفاق بیفتد هر چه باشد همکاران قدیمیتر خود را دارای حق آبوگل میدانند و شاید رشد یک تازهوارد برایشان سخت باشد بخصوص زمانی که فرد تازهوارد بخواهد سمت مدیریتی هم داشته باشد کار شاید کمی سخت شود بنابراین باید مهارتهای افراد را رشد بدهیم و کاری کنیم که آنها احساس ارزشمندی کنند.
ریشه حسادت میتواند در کودکیهای فرد هم وجود داشته باشد بنابراین شاید در زمان استخدام لازم باشد از یک روانشناس هم کمک بگیریم ممکن است شما بهعنوان یک مدیر کسبوکار فکر کنید که این کار لازم نیست و بهنوعی هزینه اضافی است اما اگر به هزینههایی که یک نیروی نامناسب میتواند به شرکت یا سازمان شما بزند فکر کنید خواهید فهمید این کار نهتنها هزینه نیست بلکه یک سرمایهگذاری بر روی کسبوکار است.
آبدارچی توانمند داشته باشیم یا نه؟
همان طور که اشاره کردم با افزایش توانمندیهای افراد حس حسادت کم شده و رضایت شغلی بالا میرود حتی یک آبدارچی هم میتواند مهارتی بینظیر در درستکردن قهوه داشته باشد که خود این کار میتواند به او احساس ارزشمندی بدهد.
من یک مدیرم، راهکارت چیست آقای نویسنده!
برای اینکه از مسئله حسادت در محیط کار جلوگیری کنیم شاید لازم باشد که مدیر هرازگاهی توانمندی کارکنانش را در جلوی جمع ابراز کند و بهنوعی حس برتری در آن مهارت را به او تزریق کند و یا همکاران باسابقهتر آموزش ببینند و برای این کار مأمور بشوند اگر به مثال همان آبدارچی برگردیم و فرض کنیم بهتازگی یک آبدارچی به شرکت اضافه شده و از قضا در تهیه دمنوشهای خوب و مفید بسیار توانمند است مدیر مجموعه و یا کارکنان باسابقه میتوانند چندین بار و بهصورت مستمر این توانایی او را تحسین کنند این کار میتواند به فرایند اجتماعی شدن کارکنان در سازمان کمک کند و از طرف دیگر سطح رضایت شغلی آنها را بالا ببرد.
یک راه دیگر استخدام درست و اصولی است اگر در محیط کار افراد توانمند را استخدام کنیم و کمکم به آنها این حس را بدهیم که توانایی آنها ارزشمند است آنها هم برای حفظ این ارزشها تلاش خواهند کرد و طی یک فرایند سیستمی و بدون آنکه سازمان و مدیران انرژی صرف کنند فرد بهصورت خودجوش روی مهارتهایش کار خواهد کرد و بهمرورزمان جاری شدن چنین سیستمی به حرفهای شدن فرد و بهتبع آن رشد سازمان کمک خواهد کرد از طرفی سازمان به یک مزیت رقابتی در حوزه رشد منابع انسانی خود دست پیدا خواهد کرد و خروج نیروی انسانی ماهر از سازمان که یکی از افتهای هر کسب کاری است کمتر خواهد شد چون افراد چنین محیطی را شاید در جای دیگری پیدا نکنند و یا حداقل اینگونه حس کنند و ایجاد یک پیوند حسی و عاطفی بین فرد و سازمان اثرات و تبعات مثبتی حتی بیشتر از کاهش تمایل به ترک شغل خواهد داشت.
تجربه من
اگر بخواهم داستانی را در قالب تجربه شخصی خودم بگویم این است یک روز همکار جدیدی به مجموعه ما اضافه شد اوایل همه چیز خوب و عالی بود اما بهمرور احساس حسادت آن همکار را نسبت به خودم میتوانستم کاملاً ببینم با اینکه واقعاً فرد خلاق و توانمندی بود اما توانمندیهای او آنطور که باید دیده نمیشد البته الان که فکر میکنم توانمندیهای او در راستای کار ما نبود و آن زمان مجموعه زیرساختهای لازم برای استفاده از توانمندیهای آن شخص را نداشت و در نهایت آن فرد بدون هیچ دستاورد محسوسی همکاریاش با مجموعه تمام شد.
درسی از "جنگ خندق و آیه و شاورهم فی الامر" برای جناب مدیر
روایت است زمانی که دشمن میخواست به پیامبر حمله کند ایشان یاران و اصحاب خود را جمع کردند و از آنها نظرخواهی کردند یک مدیر هم میتواند وقتی مسئلهای پیش میآید همکاران خود را جمع کند و از آنها نظر بخواهد و با اجرای تکنیک طوفان ذهنی نظر همه را بخواهد البته در نهایت هم تصمیم خود را بگیرد و به کارکنان ابلاغ کند این کار چند مزیت دارد اول اینکه کارکنان احساس دیدهشدن و شنیدهشدن میکنند و دوم چون در تصمیمگیری مشارکت داشتهاند مقاومت کمتری در مورد تصمیم گرفته شده خواهند داشت و در نهایت همگی در پیشبرد آن کار و رسیدن به آن هدف متحد خواهند شد یک مدیر خوب میتواند از دنیای فوتبال هم یک درس خوب بگیرید آن هم اینکه تیمهایی که کار گروهی انجام میدهند بسیار موفقتر از تیمهایی هستند که بازیکنان آنها به فکر تکروی میباشند البته که ممکن است کاپیتان تیم هم هوس تکروی کند.
و اما داستان تکروی 20 میلیونتومانی مدیر ما
در محیط کار قبلیام اتفاقی افتاد که شاید آوردن آن در اینجا خالیازلطف نباشد مدیر ما فردی بود که واقعاً به فکر رشد و پیشرفت ما بود گرچه این کار در نهایت به نفع خودش هم بود مدتی بود که با یکی از مدرسین مجموعه در حال صحبت بودند تا اینکه یک روز در یک جلسه کاری از دورهای 20 میلیونتومانی رونمایی کردند و ما را موظف کردند که تا پایان روز در آن دوره ثبتنام کنیم که این کار عملاً برای من و همکارانم مقدور نبود و در نهایت موجب دلخوری شدید مدیر مجموعه شد و ایشان معتقد بودند که سه ماه برای طراحی این دوره وقت گذاشته و با مدرس دوره هماهنگی انجام داده ولی پرداخت آن مبلغ برای من و همکارانم عملاً مقدور نبود بماند که در پشت پرده آن دوره چهها که نبود ولی مدیر مجموعه میتوانست در ابتدا من و همکارانم را به جلسهای دعوت کند و از ما نظرسنجی کند که آیا ما مایل به شرکت در چنین دورهای هستیم یا نه؟؟؟
البته دور از انصاف است که این مطلب را نگویم که بعداً مدیر ما حاضر شد نصف مبلغ دوره را از جیب خودش پرداخت ولی مسائلی پیش آمد که نشد.
سازمان ما شورهزار است یا زمین حاصلخیز؟ + تجربه شخصی [وعدههایی از جنس باد هوا]
نکتهای که تمامی سازمانها و مدیران باید به آن توجه کنند این است که کنترل کنند که آیا بستر لازم را برای بروز توانمندیهای افراد فراهم کردهاند آیا ابزار و لوازم کافی را چه به لحاظ مادی و معنوی در اختیار آن فرد قرار دادهاند به یاد دارم یکبار که در مرخصی به سر میبردم مدیر مجموعه ما فردی را در حوزه تدوین و تولید محتوای ویدئویی بهصورت درصدی استخدام کرده بود و با وعدههای آبدار اشتیاق او را چندین برابر کرده بود اما وقتی آن فرد وارد کار شد بلافاصله متوجه شد که این کار نشدنی است چون نه منبع تولید محتوایی بود و نه بستری برای فروش و تبلیغات آن و در نهایت بعد از دوهفته با یاس و ناامیدی مجموعه را ترک کرد البته آن زمان مدیر مجموعه دلیل این موضوع را نفهمید و یا نخواست بفهمد ولی درسی که مدیران میتوانند از این موضوع بگیرند این است که در دادن وعده و وعیدها به همکاران خود کمی محتاط باشند و با چشمانی باز این کار را بکنند چون ممکن است بعد از مدتی همکاران دلزده شده و انگیزه خود را از دست بدهند.
درسی زیبا از علم شیمی [اکسیژن را از کسبوکار خود دریغ نکنید]
در علم شیمی و در مبحث سوختن شعله مفهوم زیبایی نهفته است اگر شعله به رنگ سبز بسوزد که بهترین شکل و کاملترین شکل سوختن است رنگ آبی همنشان سوخت کامل است البته رنگ شعله به نوع و فرمول شیمیایی گاز هم ارتباط دارد و اگر شعله به رنگ زرد یا قرمز بسوزد ناشی از کمبود اکسیژن و سوخت ناقص است حال در سازمان اگر بخواهیم از این استعاره استفاده کنیم و احساس ارزشمندی و مفید بودن را بهمثابه اکسیژن در نظر بگیریم کارمندانی که این احساس را از محیط دریافت کنند عملکرد عمق اثرگذاری بالایی خواهند داشت و بهنوعی شعله کارهایشان به رنگ سبز و آبی خواهد سوخت.
اما کارمندانی که این حس را دریافت نکنند عملکرد ناقصی خواهند داشت و در نهایت هم به خود و هم به سازمان صدمه خواهند زد چون فرد حسود نه خود رشد خواهد کرد و نه اجازه خواهد داد دیگران رشد کنند شاید لازم باشد مدیر هرازگاهی این پیام را به شکلهای مختلف به کارکنانش بدهد.
بهجای اینکه دیگران را پایین بکشید به فکر بالاکشیدن خود باشید.
یکی برای همه، همه برای یکی
یکی دیگر از کارهایی که یک مدیر میتواند انجام دهد تقویت و جااندازی مفهوم تیم است اینکه همه برای یک هدف کار میکنیم و پیشرفت تکتک اعضای تیم باعث پیشرفت کل کار میشود که به نفع همه است اگر کارکنان به این باور برسند که پیشرفت همکارشان به نفع آنهاست جو حسادت کمرنگتر شده و فضا به سمت همدلی و همراهی خواهد رفت.
حال این سؤال پیش میآید چگونه در مقابل تیغ حسادت دیگران در امان بمانیم؟
اگر بخواهیم واقعگرایانه صحبت کنیم وقتی که حسادتی اتفاق میافتد شاید فردی که نسبت به او حسادت شده هم تا حدودی مقصر باشد این را باید بدانیم که محیط کار جای خودنماییهای افراطی نیست اگر موفقیتی کسب کردهایم لازم نیست آن را در بوق کرنا بکنیم حتی در مواردی مشاهده کردهام که کار تا حد تحقیر همکاران هم پیش رفته پس ما میتوانیم کمی متواضعتر باشیم تا زمینه حسادت هم ایجاد نشود البته این نکته را هم باید گفت که یادآوری موفقیتها کارکنان و دادن پاداش به آنها به شیوه اصولی میتواند انگیزه همکاران را دیگر را تحریک کند و به ایجاد یک محیط رقابت سالم کمک کند که البته این مورد به هنر مدیر بستگی دارد.
اما برای یک گروه دیگر ممکن است سؤالی متفاوتتر پیش بیاید!
من در محیط کار حسودم! چه کنم؟
این طبیعی است که ما گاهی به همکار خودمان و دیگران حسادت کنیم اما باید بهصورت ریشهای این مسئله را حل نماییم در ابتدا باید به یک شناخت کامل از خودمان برسیم و بدانیم که ما قرار است نسخه ایدئال خودمان باشیم نه نسخه کپی شده دیگران بنابراین با شناخت تواناییها و ویژگیهای خودمان میتوانیم با یک سری خرده عادتها و عمده عادتها در آینده از نسخه بر روز شده و پیشرفته خودمان رونمایی کنیم بنابراین اگر ما خود را در مسیر رشد و پیشرفت قرار دهیم حس حسادت و سایر حسهای بد مرتبط با آن بهمرور محو و نابود خواهد شد که من اسم این پدیده را "رفع سیستمی حسادت" میگذارم.
تمرینی از جنس نوشتن
یک تمرین عملی که میتوانیم انجام بدهیم این است که ویژگیها، توانمندیها و نقاط مثبت خود را بنویسیم و تاکید میکنم که حتماً باید نوشته شود مرور ذهنی آنها هیچ کمکی نخواهد کرد چون ذهن چیزی را که ملموس و قابللمس باشد را بهتر قبول میکند.
دچار خطای فیل مولانا نشویم.
راهکار دیگری که میتوانم برای رفع حسادت بگویم این است که ما غالباً زندگی سایرین را بهصورت تکبعدی میبینیم یعنی فقط قسمتی از زندگی آنها را میبینیم و ذهن فقط بر مبنای آن قضاوت کرده و تصمیم میگیرد اتفاقاتی که در شبکههای اجتماعی هم میتوانیم بهوفور شاهد آن باشیم که افراد فقط لحظات خوش خود را در آن منعکس میکنند پس حواسمان باشد که در کنار سفیدیها، سیاهیها را هم ببینیم.
مولانا در مثنوی معنوی داستان فیلی را میگوید که هر کس قسمتی از آن را در تاریکی لمس کرده بود یکی میگفت ستون است، آن دیگری میگفت تخت است و خلاصه هرکسی از ظن خود حرفی میزد چون فیل را در تاریکی دیده بودند ولی واقعیت ماجرا در روشنایی دیده شد ما هم باید این را بدانیم که ابعاد مختلف زندگی دیگران حتی برای خودشان تاریک است چه برسد به ما، و درک این موضوع میتواند به ما کمک کند تا واژه حسادت را برای همیشه از دایره واژگانمان پاک کنیم.
و اما در نهایت
حسادت در محیط کار اصلاً پدیده مطلوبی نیست و باید زمینههای آن را بین برود چون میتواند جلوی رشد و پیشرفت کار را بگیرد البته هیچگاه نمیتوان به طور مطلق میزان آن را به صفر رساند و شاید وجود مقداری از این در میان کارکنان بتواند مفید هم باشد چرا که به آنها انگیزه میدهد روی مهارتهای خودشان کار کنند.
کمی هم در مورد من بدانید.
من رضا جلالت هستم و به حوزههای رفتار سازمانی، روانشناسی محیط کار و منابع انسانی علاقه در این حوزهها مطالعه میکنم و مینویسم و از به اشتراک گذاشتن آنها لذت میبرم از شما بهخاطر اینکه وقت گذاشتید و این مطلب را خواندید ممنونم.
قصد دارم سلسله مطالبی را با موضوعات کسبوکار و محیط کار بهصورت منظم در ویرگول منتشر کنم که مبتنی بر تجربیات خودم و همکارانم است برایتان منتشر کنم و حمایتهای شما من را در این راه دلگرم میکند اگر این مطلب برایتان مفید بود آن را با دیگر دوستانتان هم به اشتراک بگذارید و اگر تجربهای از حسادت و نحوه برخورد با آن در محیط کارتان دارید آن را در کامنتها با من و دوستانتان به اشتراک بگذارید خوشحال میشوم، حتماً میخوانم و پاسخ میدهیم.
منتظر مطلب بعدی من با عنوان "درد و دل در محیط کار" باشید.
اگر دوست داشتید مقاله "30 درسی را که از محیط کار و کارکردن را یاد گرفتم" را هم می توانید مطالعه کنید
در پایان بر خود واجب میدانم از همکاران خوبم خانم کیایی و خانم آزاد که تجربیات خوبشان را در اختیار من گذاشتند نهایت تشکر و قدردانی را داشته باشم