یکی از بهترین خاطراتی که در رابطه با رشد و پیشرفت شغلی شنیدهام از همکارم رسول قربانی بوده. رسول خاطرهای که فکر میکنم مال خودش نیست را اینجور برایم نقل کرد: «یکی از دوستانمان را برای کار به مجموعه راه پرداخت دعوت کردیم. مدتی گذشت و دیدیم حرکت خاصی نمیکند و به روزمرگی میگذراند. یک روز او را کشیدیم کنار و گفتیم رفیق چرا تکانی به خودت نمیدهی؟ چرا روز را به شب میرسانی و انگیزه و تلاشی برای رشد و پیشرفت نداری؟ آدمی که میخواهد رشد کند باید مدام در حال تکاپو باشد و از خودش مایه بگذارد و...» رسول میگفت با یک هیجان خاصی با این رفیقمان حرف میزدیم و منتظر بودیم که بگوید آره من آمادهام تا هرکاری که برای پیشرفت نیاز است انجام دهم. اما این رفیق صادق و باحال برگشته و گفته: «میدانی چرا من هیچ تلاشی برای رشد و پیشرفت نمیکنم؟ چون اصلا نمیخواهم رشد و پیشرفت کنم! چون این کار درد دارد. سختی دارد. زحمت فراوان دارد. به همین دلیل من در زندگی نمیخواهم پیشرفت کنم و به چیزی که هستم راضی و قانعم! چون من تحمل درد و رنج و سختی و زحمت را ندارم!»
صداقت از این بیشتر. خیلی خوشم میآید از آدمها و پرسوناهایی که با خودشان دقیقا میدانند چندچند هستند. آنها که تحت تاثیر سخنرانیهای انگیزشی و احساسات و غرایز شخصیشان برای رقابت با نزدیکان و دوستانشان نیستند و تکلیف خود و زندگیشان را روشن کردهاند. حالا حتی اگر این تکلیف این باشد که هیچ برنامهای برای رشد و پیشرفت نداشته باشند! حداقل وقت خودشان و دیگران را نمیگیرند و اعصاب خودشان و همکارانشان را خطخطی نمیکنند.
«هیچ رشدی در محدوده امن شما و هیچ راحتیای در محدوده رشد شما قرار ندارد.» این جمله دردناک را در مقدمه کتابی که امروز روی میز همکارم بود خواندم. جمله بیرحمانهای است. راستش من هم دوست داشتم با ادبیات و رویکردی خلاف جهت سرمایهداری کلیشهشده آمریکایی آرزو میکردم کاش دنیا جور دیگری بود و میشد رشد و پیشرفت را بدون درد و خونریزی و سختی کسب کرد. یا حتی میتوان به شیوه رندانه آن دوستی که خاطرهاش را بازگو کردم به نویسنده این جمله پاسخ داد که به همین دلیل است که باید رشد و پیشرفت را تبلیغ نکرد یا آن را نخواست و از اساس قید آن را زد... به هر حال این نخواستن هم یک انتخاب است برای خودش!
حالا بیایید کمی دز سختی را بیشتر بکنیم. همه این فرضها و فرمولها را جمع بزنید با مختصات و ویژگیهایی جایی که در آن زندگی میکنید. یعنی جامعهای که در آن به سرمیبرید. اگر رنجها و سختیها و دردهای پیشفرض محیط را هم قرار باشد به دوش بکشید و بعد آنها را جمع بزنید با سختیهای رشد و پیشرفت که دیگر اوضاع خیلی خیط میشود. در چنین جامعهای دست بالا را احتمالا همان رندهای به صلح رسیده با خود خواهند داشت که رشد و پیشرفت را با این همه هزینه، مقرونبهصرفه نمیدانند و نمیخواهند. یا بدتر رویافروشها و سخنرانهای انگیزشی که از رشد و پیشرفت میگویند و بستههای فستفودی بدون درد و شیک موفقیت میفروشند! اینجاست که نباید از اینهمه سخنران و کارشناس و انگیزهپخشکن رشد و موفقیت در جوامع بحرانزده و پر از رنج تعجب کرد. آنها ضدروایت پیشرفت را میفروشند؛ حالا هرچقدر جعلی و غیرواقعی.
آداستان آنها اما که میدانند و میخواهند که سختیها را گردن بگیرند و رنج محیط را در سختی به پیش رفتن و ساکن نبودن ضرب کنند داستان جذابتری است به نظرم. حالا این انتخاب چه از روی جاهطلبی شخصی باشد، چه احساس مسئولیت در قبال استعداد و ظرفیت شخصیشان یا چه از روی اجبار و تلاش برای بهتر کردن زندگی آدمهای دوروبرشان یا افتادن در دام رویای آگراندیسمانشده آمریکایی برای اولین و بهترین بودن. اغلب این آدمها بودهاند که چیزی ساختهاند، چیزی را اندکی یا بیشتر به پیش بردهاند و گهگاه دنیا را کمی جای بهتری کردهاند. البته که مثالهای زیادی هم میتوان زد از آنها که با حتی انگیزههای خوب، با همین تلاشهای رشدخواهانهشان، دنیا را جای بدتری کرده و کابوسها به بار آوردهاند. مثلا فکرش را بکنید رابرت اوپنهایمر (کسی که اولین بار بمب اتم ساخت و احتمالا داستان هالیوودیاش را دیدهاید این روزها) از دسته اول میبود و این همه در پی پیشرفت و رشد در حرفه و تخصصاش نمیبود!
اما یک دسته خطرناک دیگر هم در معادلات و محاسابات رشد و پیشرفت داریم. دستهای که هم خواهان رشد است و هم نمیخواهد سختیاش را به جان بخرد و دردکشی را شایسته خودش نمیداند. از دل این دسته زیر کار درروها، زیرآبزنها، غرزنها، لاییکشها، زرنگها، متقلبها، انگیزشیبازها، جویندگان میانبر و رویابافها و کلی کتگوری سمی دیگر در میآید! همانها که هر محیط حرفهای یا اجتماعی و عمومی را میتوانند آلوده و مسموم کنند. همانها که از دلشان رانتخوار و اختلاسگر و مدیر آسانسوری و اتوبوسی و ... هم در میآید.
راستی یادم رفت بگویم که سختی و درد و رنج، شرط کافی است در این مبحث و اصلا شرط لازم نیست! یعنی چه بسیار سختیکشندگانی که هیچوقت رنگ پیشرفت و رشد و میوه آن را نخواهند دید و چشید! همینقدر بیرحمانه و ناعدلانه... حالا انتخاب با خودتان است!