Alireza Ebrahimi
Alireza Ebrahimi
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

من و دنیا


نمی دونم از کی شروع شد ، شاید از روز اول که دیدمش یا از دفعه های بعدی بود .

هرچی که بود

یهو دیدم که ای دل غافل ، من عاشق شدم ، تموم نشونه هاش هم درسته ،

انرژی ام زیاد شده بود ، خیلی مهربون شده بودم ، اصلا حواسم نبود که مملکت داره به ... می ره . به چهره ام تو اینه زیاد نگاه می کردم .

سحرخیز شده بودم ، اونم من ??

اما روزگار با ما نساخت ، و باز داغ یه حسرت رو روی سینه ام گذاشت ،

اولش گیج بودم و پریشان ، ولی" زمان " این عروس هزار رنگ دوباره دست منو گرفت ، و بلندم کرد . تا الان که روزگارم رو با زمان سپری می کنم .

فعلا چون بهش مدیونم ، دارم باهاش مدارا می کنم ، گرچه دلم راضی نیست .

تا ببینیم زمان چی برای من تدارک دیده ???



اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل اما فروغ رویش ارکان من گرفته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید