در نوشته در جست و جوی خویشتن https://vrgl.ir/ymOat در مورد این موضوع صحبت کردم که چند وقتی هست ، شروع به جست و جو برای پیدا کردن خودم کردم و چند سالی هست که از خود واقعیم فاصله گرفتم.
رضایی که من قبلاً میشناختم ابعاد فکری و رویاهای زیاد و متفاوتی در سر میپروراند!
من برای پیدا کردن اون شروع کردم به تحلیل رفتار اون در گذشته و حدس زدن مسیر فکریش و به این فکر کردم که اگه از راهش منحرف نشده بود و مسیر دلخواهشو ادامه داده بود، در این زمان کجا بود و چه کاری انجام میداد؟!!
یکی از علایق و تفریحاتم ورزش و دویدن بود.
دویدن جزئی از روتین زندگیم بود.
یادمه اون موقع ها کنار زاینده رود هر شب میدویدم.
و گاهی هم با دوستام پارکور تمرین میکردیم.
دوران دانشگاه بود که بعد از دوسال زحمت برای تالیف و کلی برو و بیا برای گرفتن مجوز،
موفق شدم اولین کتاب آموزش پارکور به زبان فارسی رو چاپ کنم.
خیلی تجربه جالب و لذت بخشی بود.
یادمه یکی از شیرین ترین لحظات زندگیم وقتی بود که کتاب های خودمو داخل قفسه یک کتابفروشی دیدم.
ولی طی چند سال بعد از دوران دانشگاه و درگیر کار و زندگی روزمره شدن،
از علایقم، ورزشم، نویسندگی، موسیقی و… دور شدم.
الان برای پیدا کردن ورژن اصلیم دارم رد پاهامو تو گذشته دنبال میکنم تا بتونم در لحظه ای خاص اولین تلاقی با خود واقعیم رو ببینم و خود واقعیم رو بعد از سالها زندگی کنم.
خوشحالم که بعد از حدود ۳ سال، اولین تلاقی من این ماه اتفاق افتاد.
من بعد از شروع دوباره ورزش و مخصوصا دویدن، طی دو سال گذشته خیلی تمرین کردم تا بدنم رو به مقدار آمادگی جسمانی ده سال قبلم برسونم.
من برای اینکه بتونم تلاقی درستی رقم بزنم و بتونم جسم گم شدم را دوباره زندگی کنم، به مدت دو سال، هر روز تمرین کردم و گاهی حتی هفته ها بصورت مداوم روزی ۱۰ کیلومتر میدویدم.
تا اینکه ماه گذشته مسابقه تریل رانینگ شیراز قرار بود برگزار بشه و من فرصت رو غنیمت شمردم تا تو این مسابقه شرکت کنم و بتونم خودم رو محک بزنم و ببینم برای تلاقی آمادگی دارم یا خیر.
تجربه خیلی چالشی و جالبی بود.
من حتی تونستم مسیر بیشتری از مسیر مشخص شده طی کنم.
مقدار مسیر مشخص شده ۱۶ کیلومتر با حدود ۵۰۰ متر افزایش ارتفاع بود،
که من حدود ۱۸:۲۰ کیلومتر ، با افزایش ارتفاعی حدود ۹۶۲ متر پیمایش داشتم.
این مسابقه در دره بی نظیر هایقر برگزار شد و تجربه واقعا منحصر به فردی بود.
من حتی یک جاهایی از مسیر خارج شدم و خودم رو به بالاترین لبه های دیواره دره رسوندم و تونستم شات های خوبی ثبت کنم.
و بالاخره بعد از پیمایشی چالشی و لذت بخش مسیر مسابقه رو تمام کردم.
راستی اینم بگم که یکجایی تو مسیر هم خیلی سرعت گرفتم و با پیسی حدود ۵ داشتم بین سنگ ها میدویدم که یک مرتبه بدون اینکه دلیلشو متوجه بشم خوردم زمین و بازو و زانوم آسیب دید.
کمی نشستم، نفسی تازه کردم، اون صحنه ای که یک لحظه موقع زمین خوردن با چشمام دیدم از ذهنم پاک نمیشد.
موقع زمین خوردن سر من به فاصله چند سانتی از تخته سنگی رد شد و ضربان قلب من با یادآوری اون لحظه به تکاپو افتاده بود و آدرنالین خونم بالا رفته بود.
به خودم گفتم میتونست این آخرین صحنه ای باشه که چشمات ثبت و ضبط کردن!!!
ولی دیگه گذشت، باید مسیر مسابقه رو تمام کنی، باید بیشتر مراقب باشی،ولی باید ادامه بدی و تمامش کنی.
دیگه پاشدم و به مسیرم ادامه دادم و مسابقه رو تمام کردم.
حس من بعد از گذشتن از خط پایان خیلی پیچیده و مبهم بود.
احساساتی شاد و لذت بخش توام با ترس و دلهره درهم آمیخته بود.
من بعد از گذشت حدودا ۱۰ سال از آخرین فعالیت های ورزشیم، بعد از حدود ۲ سال تمرین تونستم دوباره توانایی فیزیکیه قبلیم را بدست بیارم و خودم رو دوباره زندگی کنم.
و من اسم این اتفاق رو اولین تلاقی سن ذهنیم و سن فیزیکیم در دنیایی که بدن مادیم قرار داره نام گذاری کردم.
#33