ویرگول
ورودثبت نام
Reza Moradmand
Reza Moradmand
خواندن ۱۰ دقیقه·۶ ماه پیش

نقطه گذاری اول

قبلا‌ در پست «در جست و جوی خویشتن» https://vrgl.ir/ymOat

به این موضوع اشاره کردم که سفری رو آغاز کردم برای پیدا کردن خودم. برای پیدا کردن رضای گمشدم راه زیادی باید برم و خیلی از اون فاصله گرفتم.

برای پیدا کردنش، باید به خاطر بیارم اون زمان که یکی بودیم و‌هنوز راهمون جدا نشده بود، اون‌ به چه علایقی میپرداخت؟ چه دوست هایی داشت؟ کجا وقت میگذروند و…

خب از زمان اون پست تا الان من خیلی بهش نزدیک شدم.

سعی کردم بیشتر کتاب هایی که اون دوست داشت رو مطالعه کنم، بیشتر کافه برم و برای آرامش روحم بیشتر زمان بگذارم

نشانه ها و کد گذاری هایی که اون انجام داده بود دنبال کردم، با افراد،موقعیت ها و تجربه های جدید و مختلف روبه شدم تا بتونم هر روز بیش از پیش بهش نزدیک‌ بشم و برسه روزی که بتونم تماما خود واقعیم رو زندگی کنم.

هنوز خیلی راه دارم تا بهش برسم ولی، میدونم تو این مدت خیلی بهش نزدیک شدم و نشانه ها بهم میگن راه را درست دارم میرم . چون احساس خوبی دارم و احساس هیچوقت بهت دروغ نمیگه.

تصمیم گرفتم تا همینجا point گذاری اولم رو داشته باشم. یعنی یجورایی ثبت وقایع و خاطرات تا به اینجا، که اگه تو مازی که قدم گذاشتم راه رو گم کردم ، بتونم به این point برگردم، مطالعه کنم، به خاطر بیارم و از اینجا دوباره مسیر جدید رو ادامه بدم.

برای point گذاری و یادآوری این point در آینده، چه چیزی بهتر از خاطرات میتونه قوی عمل کنه؟!

خاطراتی که با افراد مختلف داشتم، صحبت هایی که انجام دادیم، مکان هایی که رفتیم، موزیکی که شنیدیم و… اینها همه قوی ترین کد گذاری هایی هستش که میتونه در آینده یادآور این روزها و مسیر هایی باشه که برای پیدا کردن خودم طی کردم.

پس تصمیم گرفتم از خاطراتم با افراد مختلف بنویسم.

کسانی که هر کدوم تو زندگیم به دلیلی وارد شدن و منو تو ادامه مسیر کمک کردن.

ت: اسم ها بیشتر به ترتیب تاریخ آشنایی هستن نه اهمیت بیشتر یا کمتر

آیسان

یکی از اولین رابطه ها و شروع قدم گذاشتن در دنیای نویسندگی من و صحبت کردن درباره علایقم و اهدافم با آیسان شروع شد.

آیسان ذهنی شگفت انگیز در چیدن کلمات و بازی با کلمات داره که به طوری اعجاب انگیز احساسات خودش رو‌بیان میکنه و‌ من خیلی ازش چیز یادگرفتم و خیلی منو تو این مسیر راهنمایی کرد و‌انگیزه داد برای ادامه راه.

درسته به خاطر یکسری شرایط اون به لندن سفر کرد ولی این فوران کلمات از ذهن خلاق ما بود که هیچوقت دوری رو حس نکردیم و من پا به پای اون تو جای جای لندن قدم گذاشتم و به صحبت هامون درباره نوشته هاش، رمانش و … پرداختیم.

با آداب و رسوم مردم سنتی انگلیس آشنا شدم، غذا خوردنشون، مراسماتشون و …

جای جای لندن باهم صبحانه خوردیم
جای جای لندن باهم صبحانه خوردیم

آیسان جز اولین دوست هایی بود که من تمام تمام خودم رو پیشش ارائه میکردم، بدون ترس از قضاوت شدن، از علایقم و اهدافم در عکاسی صحبت میکردم و اون بدون تمسخر با چشمانی پر از برق شادی به اهداف من گوش میکرد و برای تک تکشون تصویر سازی میکرد.

آیسان چشم من رو به دنیای بزرگتری باز کرد و اهدافم رو تونستم unlimited تر تعیین کنم.

توسکا

توسکای شیرین زبون، توسکای همیشه خندون

توسکا فوق العاده شیرین زبونه، با اون لحجه شیرازی قشنگش، مخصوصا وقتایی که خیلی حرص میخوره قشنگ میتونی شیفت کردنش از لحجه تهرانی به لحجه شیرین شیرازی رو متوجه بشی😍😍

من با توسکا متوجه شدم چقدررر میشه شاد بود، چقدرر میشه شادی کرد و در مورد موضوع های شاد صحبت کرد.

توسکا طراح و نقاش فوق العاده با ذهنی خلاقه که به پیشنهاد توسکا، من هم تو دنیای طراحی قدم گذاشتم و با خریدن اولین اتود فابرکاستر و یک نوت بوک طراحی مسیر من در طراحی شروع شد.

این نوت بوک و اتود دیگه همه جا باهام هستن
این نوت بوک و اتود دیگه همه جا باهام هستن


قبل از اینکه برم سراغ یادآوری نفر بعدی، لازم میدونم یه نکته ای رو بگم.

من از قدیم یک عادتی که دارم این بود که موقع پیاده روی دوست دارم با کسی که دارم قدم میزنم به یک موزیک گوش کنیم. یادمه از این مبدل ها استفاده میکردیم ، هدفون هامون رو به یک mp3player وصل میکردیم و موزیک پلی میکردیم.

هنوز اون مبدل رو دارم
هنوز اون مبدل رو دارم

الان دیگه با ایرپاد کار راحت تر شده. معمولا یه گوشی تو گوش خودم، و یک گوشی هم تو گوش دوستم و شروع میکنیم پیاده روی و شنیدن موزیک و نوبتی با ثلیقه هرکسی موزیک گوش میکنیم.


پوریا
نمیدونم چرا از همون اول پوریا صداش میکردم، درواقع اسمش پویاست ولی گفت تو‌همون پوریا صدام کن.

پوریا همون کسی هستش که نوشته تتو رو از اتفاق مشترکی که با اون داشتم نوشتم.

پوریا هم دنیای خیلی نزدیکی به من داره، از عکاسی و‌طراحی بگیر تا ثلیقش تو‌ موسیقی

ساعت ها بتهوون و موتزارت باهم شنیدیم!

پوریا خیلی خوبه که تماما داره خودش رو‌ زندگی میکنه و هیچ محدودیتی قائل نمیشه. از تتو های ساختار شکنانش(روی صورتش و‌ زیر چشمهاش) تا سبک‌زندگی خاص و استایل منحصر به فرد خودش.


خودکار طراحیش با مزست
خودکار طراحیش با مزست


آرین

یکی از در لحظه زندگی کننده ترین افرادی که باهاش آشنا شدم.

تتو آرتیست خفن، خوش استایل و اهل گپ و گفت و گو.

آرین بیشتر اهل رپ بود و خیلی باهم موقع پیاده روی موزیک های بیاد ماندنی گوش کردیم:

سینا ساعی، عرفان، پیشرو و…

درباره شروع نوازندگی هنگدرامش ، خرید میدی کنترلر و … خیلی صحبت کردیم و همفکری کردیم.

یکی از جملاتی که از آرین همیشه تو گوشمه این بود:

میدونی چرا من انواع مواد مخدر رو پشت سر هم امتحان میکنم؟!

میخوام هرچی بیشتر و بیشتر به لحظه مرگ نزدیک بشم و متوجه بشم اون دریافتی که آدما موقع مرگ پیدا میکنن چیه و از چه جنسیه!


عجب روز بارانی و بیاد ماندنی بود!!!
عجب روز بارانی و بیاد ماندنی بود!!!

من با همه دوستام کافه میرم و با اکثرشون عکس موقع قهوه خوردن و صحبت کردن دارم.

چون به نظرم یکی از بهترین کد گذاری ها برای یادآوری هستش چون هم مکان مشخصی داره، هم بوی قهوه و هم طعم قهوه احساسات رو درگیر میکنه و هم موضوع صحبت قابل یادآوریه

نمیدونم چرا بیشتر وسایل من تو کادره تا آرین🤦‍♂️
نمیدونم چرا بیشتر وسایل من تو کادره تا آرین🤦‍♂️


هاجر

بالاخره رسیدم به داستان هاجر.

هاجر یکی از آشنایی های عجیب و تاثیرگذار من در سال ۱۴۰۲ بود.

آشنا شدنی خیلی اتفاقی از دنیای ورزش.

هاجر دوچرخه سوار ماهریه و من خب خیلی وقته به صورت حرفه ای میدوم.

ما در دنیایی خارج از عکاسی، نویسندگی ، فلسفه ، روانشناسی و... باهم آشنا شدیم.

مسیر ما در دنیای ورزش باهم طلاقی پیدا کرد و بعد از گذشت مدت زمانی از آشناییمون ، صحبت های ما به فلسفه و عرفان کشیده شد و موضوع اونجایی جذابتر شد که بعد از اینکه پیج ویرگولم رو به هاجر معرفی کردم و گفتم در مورد همین مباحثی که صحبت کردیم، من ذهنیاتم رو اونجا منتشر کردم، اون بعد از خواندنشون چقدررر شگفت زده شده بود و یجورایی همسان با ذهنیات خودش بود. از اینکه چقدر مسیر فکری کسی میتونه با خودمون همسان باشه خوشحال بودیم و بیشتر و بیشتر صحبت هامون تو این زمینه ریشه های عمیق تری پیدا کرد.

بارون باشه، کافه باشه و کلی صحبت نا تمام…
بارون باشه، کافه باشه و کلی صحبت نا تمام…


مسیری که زیر بارون پیاده روی کردیم و گپ زدیم
مسیری که زیر بارون پیاده روی کردیم و گپ زدیم


هاجر هم از اون دست رابطه هاست که من خیلی کنارش احساس راحتی میکنم و میتونم بیشتر و بیشتر خودم باشم و از ابراز احساسات و علایقم نترسم و کنترلی روشون نداشته باشم.

یکی از شگفت انگیزترین تجربه هایی که باهاش داشتم، انجام مدیتیشن دو نفره تو قلب جنگل بود که بی نظیر ترین تجربه ای بود که از مدیتیشن داشتم.

همیشه تنهایی مدیتیت میکردم ولی شنیده بودم اگر دو نفر با فرکانس نزدیک یا حتی همسان بتونن جوین بشن به عمق مدیتیت بیشتری دست پیدا میکنن و من این تجربه رو با هاجر بدست آوردم و یکی از لذت بخش ترین مدیتیشن های زندگیم رو با هاجر انجام دادم.

طلوع شگفت انگیز اون  روز رویایی
طلوع شگفت انگیز اون روز رویایی


Photo by me
Photo by me


و اینجا هم همون مکان خاص
و اینجا هم همون مکان خاص


آرزو

یکی از همصحبتی های شیرین و طولانی مدت من درمورد مسائل روانشناسی، ضمیر ناخودآگاه و کلا مسائل مربوط به تجربه های تلخ روانی گذشته و اتفاق هایی که ریشه در خاطرات و ضمیر ناخودآگاهمون دارن رو با آرزو تجربه کردم.

ما باهم شروع به مطالعه رساله های فروید کردیم

این کتاب محشره
این کتاب محشره


طی کند و کاوی که تو گذشته و ضمیر ناخودآگاهمون داشتیم من از علایقم به موسیقی صحبت کردم و خاطراتی که موقع دانشگاه هنگام یادگیری گیتار الکتریک داشتم صحبت کردم و آرزوهایی که با فروش گیتارم به دست فراموشی سپرده شد.

من با آرزو هم ساعت ها موسیقی گوش کردیم، از موزیک های بیکلام که سلیقه اون بود تا موزیک های راک و هارد راک که از متالیکا و لینکین پارک و اسلیپنات براش پلی میکردم و گوش میکردیم.

تا اینکه علایقم به موسیقی دوباره توسط آرزو قلیان کرد و تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم.

برای مترونومی که سالها خاک خورده بود باتری گرفتم و این لحظه ای هستش که دوباره روشنش کردم و تصمیم گرفتم موسیقی رو ادامه بدم

و داستان اون  بلوط که فقط خودت خبر داری😍
و داستان اون بلوط که فقط خودت خبر داری😍


کوروش

یکی از مرموز ترین دنیاهایی که یه آدم میتونه داخلش قدم بزاره، دنیای ذهنیات کوروش هستش.

کوروش ذهن خلاقی در طراحی داره و اون دریافت ها و‌الهاماتی که از کائنات میگیره رو طوری طراحی میکنه که وقتی طرحش رو بصورت عادی نگاه میکنی یه تصویر میبینی، و وقتی اونو از وسط تقارن بکنی، تصویر دیگه .

و یک نکته جالبتر اینکه اگه روی قسمت های مختلف طرح زوم بکنی، نکات جالب زیادی به چشمت میخورن

این یکی از طرح های متقارن شدشه
این یکی از طرح های متقارن شدشه

با کوروش هم زیاد پیاده روی کردیم و کافه رفتیم.

درمورد کنترل دنیا توسط نیروهای برتر و …

و جمله قشنگی که از کوروش یادم میاد بگم :

اگه نیرویی برتر من رو به این دنیا آورده و شاید استعداد هایی در من نهفته، حتما دلیلی داشته و میخواد یک روزی یک جایی از من استفاده کنه، پس ما هممون روزی نقش خودمون رو ایفا میکنیم…

With korush
With korush


مسیری که با کوروش قدم میزدیم
مسیری که با کوروش قدم میزدیم


نگار

_سلام نگار جان

_سلام، خوبی؟ جانم؟

_فردا برنامت چیه؟ میای بریم کنسرت؟

_برنامه که برای شب با یکی از دوستام قرار دارم ولی تو‌ برنامتو بگو

_ راستش فردا یکی از گروه های دث متال ایرانی اجرا داره، گفتم اگه میای باهم بریم

_ تو که میدونی من پایم. پس کی ؟ کجا!؟

_راستش اجرا ساعت ۸ شب خیابان ولیعصر هستش، ولی میخوام زودتر برم یکم ولیعصر پیاده روی و عکاسی و کافه گردی.میتونی بیای؟!

_چقدر عالی، حتما

و این شد که یکی از آخرین خاطرات ۱۴۰۲ من با نگار دوست داشتنی و پایه رقم خورد.

کلی پیاده روی کردیم تو ولیعصر، موزیک گوش کردیم، اینبار امیر خلوت بیشتر پلی بود.چون ترک «رواله» تازه ریلیز شده بود.

موزه سینما رفتیم، عکاسی کردیم، کافه رفتیم و قبل از اجرا من یکم از گروه های راک‌ فارسی برای نگار پلی کردم تا بیشتر با فضای موسیقیاییشون آشنا بشه، گروه هایی مثل پادرا، ماینس وان، سلمان کردار و…


In black
In black


By negar
By negar


بعد هم یه اجرای فوق العاده از بچه های گروه سیزدهمین مرداب ، خاطرات روز بیادماندنی مارو دو چندان کرد

لحظاتی قبل از اجرا
لحظاتی قبل از اجرا
و هدیه نگار: بج سینه گروه😍
و هدیه نگار: بج سینه گروه😍


سعی کردم نوشته طولانی نشه ولی خب خاطرات و آدم های شگفت انگیز زیادی تو زندگیم وارد شدن که سعی کردم خیلی خلاصه چکیده ای از خاطرات خوبی که باهاشون داشتم رو ثبت کنم.

امیدوارم point گذاری بعدی از دستاوردهای زیادی که تو سرم هست و دوست دارم به حقیقت بپیوندد صحبت کنم.

پس تا point گذاری بعدی….


خاطراتدوربین ثبت وقایعفرشته هاکافهموزیک
کمی عکاس، کمی نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید