یه تیم 7 نفره درست کردیم، دفتر گرفتیم، چند بیزنس و چند نفر از خارج از کشور رو هماهنگ کردیم، دهها میلیون تومان هزینه کردیم؛ تا بشینیم و کسب وکارمون رو شروع و توسعه بدیم. اینطور پیش خودمون فکر کردیم که اگه با مارکت خارجی کار کنیم، تصمیمهای درجه اول مسئولین عزیزمون، شامل حالمون نمیشه.
وارد بازار ایران نشدیم چون میبینیم که بازار به کدوم سمت میره (شاید فنا)، مارکت خارجی برامون دلار میاره، کارمون سطح حرفهایتری داره، تعداد بیزنسهایی که قراره کار دیجیتال مارکتینگ براشون انجام بدیم، کمتره و این خوبه چون میتونیم تمرکز کنیم روی همون چند تا پروژه.
یه کم غرغر و آیه یاس
چند سال پیش یه همکار داشتیم، همش میگفت: گرونیه داداش گرونیه. احتمالا به فکرش هم نمیرسید که میتونیم اینجا باشیم: وضعیت مسکن، وضعیت حقوقها، وضعیت بیمه، وضعیت گرون شدن ماشین، بنزین، قطعی اینترنت، آبان 98، هواپیمای اوکراینی. در نهایت سلام کرونا... .
امروز من ترس گرفتن کرونا رو توی دفتر خودمون تجربه کردم. چند ساعتی هست که دارم با خودم کلنجار میرم که آیا این پست رو بنویسم یا نه. آیا شما رو بترسونم یا نه. احتمالا از چیزی که تعریف میکنم، خواهید ترسید؛ اما باید بگم برای دو چیز: انتقال تجربه، الان ترس خوبه نه بد.
توی دفتر با همکاران نشسته بودیم و تسکهامون رو یکی یکی جلو میبردیم که یه نفر زنگ دفتر رو زد. خدماتی بود که طبق برنامه باید دو هفته یه بار برای تمیز کردن دفتر میومد. یه پسر جوون که حدود 28 سال سن داشت. از طرف یه خدماتی توی کرج. وقتی اومد داخل حالش خوب نبود. همکارام اشاره داد که نباید تو این وضعیت تمیزکاری کنیم. ما جدی نگرفتیم.
دفتر مدیریت رو آب و جارو کرد و رسید به میز من. شروع کردن به سرفه کردن و حرف زدن. گفت چند روز زن برادرم، اشکآلود زنگ زد خونه و گفت پسرتون مریض شده بردنش بیمارستان و الان قرنطینه. 5 نفر همکار به هم نگاه میکردیم که هر نگاهمون یه دنیا ترس پشتش بود. ادامه داد که برادرم تمام علائم کرونا رو داره اما دکترها قرنطینش کردن و گفتن چیزی نیست. وقتی داشت حرف میزد همینطور سرفه میکرد و میز منو تمیز میکرد.
بنده خدا رو بیرون کردیم. یکی از دوستان با یه دکتر مشورت کرد و دکتر گفتن که اگه سرفه میکرد، هر چه سریعتر دفتر رو ترک کنید. ما دستهامون رو شستیم و دفتر رو تخلیه کردیم؛ تا کی؟ نمید ونم. دکتری که باهاش مشورت کردیم، پیگیر پیگیر که شمارشو پیدا کنید به من بدید تا باهاش تماس بگیرم. ما هم شماره خدماتی رو داشتیم و دادیم.
از خدماتی زنگ زدن و صغری و کبری که یه آنفلانزا بوده و هیچ چیز خاصی نیست. شما الکی ترسیدین و اون بنده خدا باید دهنشو میبسته و هیچی نمیگفته. خدماتی عزیز که بیزنست در کرج هست؛ حتی اگه آنفلانزا هم باشه، یا حتی کمتر از آنفلانزا، نباید واسه یه قرون و دو زار جون مردم رو به خطر بندازی (اونم تو این شرایط که کرونا در حال شیوع هست).
دوست ندارم خدماتی رو معرفی کنم (فکر میکنم لایقش باشه که معرفی کنم). اما شاید بیزنس اون هم تا مدتها تعطیل شه. درست نیست نون چند نفر که سالم کار میکنن، ببرم. البته دو دل هستم، شاید باید تر و خشک یه جا با هم بسوزن برای عبرت سایرین. هنوز تصمیم ندارم اما شما کمک کنید که تصمیم درست رو بگیرم.
من تا رسیدم خونه، با آب داغ و شامپو و... حمام کردم. لباسهام رو با ماشین لباسشویی، ماشین و تمام وسایلم رو با الکل شستم. امیدوارم اون بنده خدا بیمار نباشه و برای ما هم اتفاقی نیفته.
دوستان عزیز به شکل وسواسگونه و افراطی از خودتون و خانوادتون مراقب کنید.
ما وارد تعطیلات شدیم؛ با کلی نا امیدی، دل شکستگی از مسئولین و بیپولی.