یرواند آبراهامیان کتابی دارد به نام " مردم در سیاست ایران". این که ما مردم فارغ از دولت و حاکمیت و سلطنت و احزاب ساختگی چه کرده ایم و چه کنش ها و پویش هایی در عرصه عمومی در کار آورده ایم خود سوالی است از اساس مهم و بنیادین. ما چگونه در بحران های بزرگ دوام آورده ایم؟ این که به خیانت ها و کم کاری ها و بد عهدی های حاکمان و سیاست مداران و سیاست هایشان چگونه پاسخ داده ایم داستانی است عمیق و عریض و غمبار.
بررسی این موضوع از حوصله این مقال خارج است اما آیا می توانیم نکته هایی ظریف اما بس مهم را از رویدادهای اخیر بیاموزیم؟ ملت شریف ایران صبوری می کند و محنت می کشد یا انقلابی است و عزم تغییر دارد؟ پاسخ من چنین است: ملت ایران دوران بلوغ خود را سپری می کند. در زمان مصدق به موقع اقدام نکرد. در زمانه انقلاب بیشترین کنش را داشت و اکنون خویشتن دار و دل نگران منافع ملی خود را می جوید. تا پیش از این رسانه در اثرگذاری بر تصمیم ایرانیان از اثربخشی بالایی برخوردار بود اما اکنون به رغم امواج تبلیغاتی سهمگین رسانه های غرب نشین و دل خوش کنک های بی بنیاد رسانه های داخلی، خردورزانه می کوشد تصمیمی درست اتخاذ کند. می داند که اکنون انقلاب چاره کار نیست. می داند که تمامیت ارضی کشور در خطر است. می داند که به بیگانه نمی توان دل بست. می داند که شرقی هم همچون غربی منافع خاص خود را می گستراند. می داند که زمان به نفع اش در حرکت نیست. می داند که ابرچالش ها به زودی زود گریبان اش را می گیرد. می داند که مساله اصلی کارآمدی مدیران و مسئولان است. می داند که دین در جایگاه خود خوش می درخشد نه در استخدامش در همه عرصه ها و حوزه ها. می داند که حال تمدن غربی آنقدرها هم که می گویند خوش نیست و دیگر بت بی بدیل اذهان و افکار نمی ماند. می داند که به جای رسانه ها به شبکه های اجتماعی که نمادی از خرد جمعی ایرانیان است بیشتر می توان تکیه کرد و کم تر خطایی در آن راه خواهد برد. می داند که هم عقل مهم است، هم ایمان؛ هم از دنیا باید بهره برد هم نیم-نگاهی به معناداری زندگی باید داشت. می داند صرف سلوک و اعمال مذهبی نشانه اخلاق و انسانیت نیست. می داند که نمی تواند و نمی خواهد جهان را تغییر دهد. می داند که فریفته هیچ ایدئولوژی بزرگی که داعیه های ابطال ناپذیر دارد نباید شد. می داند که تغییر حاکمیت راه درستی نیست. می داند که بسیاری از مشکلات کنونی ما به دلیل فرهنگ و رفتار نادرست همه ماست فرقی نمی کند مسئول دولتی باشد یا مدیر بخش خصوصی. می داند که خانواده، سازمان، گروه ها، احزاب و دولت از استبداد زدگی در رنج است. می داند که دچار درد فرصت طلبی و آزمندی غریبی شده ایم. می داند که شکل و شمایل غربی هم نشانه تمدن و خلوص در رفتار و گفتار نیست. می داند که چه نمی خواهد اما در پی آن است که دریابد چه چیز بهترین پاسخ برای گشایش راه آینده خواهد بود. اکنون می داند که می داند !!! و این برترین چیزی است که پس از صد سال کوشش مدام برای مشروطه خواهی و حاکمیت قانون بدان راه جسته است. آینده قومی که بر سرنوشت خویش واقف گردد و همواره بدان بیندیشد جز نیک بختی نیست.