ویرگول
ورودثبت نام
رضا توکلی
رضا توکلی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

آه بارتلبی، آه بشریت! | یادداشتی بر رمان بارتلبی محرر هرمان ملوین

ما همه‌چیز رو درمورد بقیه نمی‌دونیم. در یک مسئله‌ی خاص طبق چیزی که ممکنه از طرف مقابل ببینیم، برداشت‌هایی می‌کنیم که کاملا درست و منطقی هم به‌نظر می‌رسن. اما یک رفتار، عمل و حرف می‌تونه لایه‌های مختلفی داشته باشه. نه از جهت محتوای مهم داشتن، از جهت مسیری که طی شده که به اون رفتار و عمل و حرف رسیده.

خیلی جاها این حرفا رو می‌زنن که بگن مثلا به‌خاطر زندگی‌ای که طرف مقابل داشته و سختی‌های که داشته و اینا، بهتره درک کنیم و از این مدل حرفا. اما ما معمولا در زمانی که باید یک اکشنی داشته باشیم، اطلاعی از این مسیری که طرف مقابل طی کرده نداریم.

اگر طرف مقابلمون در تمام مدتی که باهاش در ارتباط هستیم، ترجیج بده که چیزی از مسیری که طی کرده رو نگه و در موردش حرف نزنه، باید چیکار کنیم؟ ما که نمی‌دونیم چی به سر اون آدم اومده که داره اینطوری رفتار می‌کنه. یا نمی‌دونیم رفتار و اکشن ما می‌تونه چه تاثیری روش بذاره -با توجه به گذشته‌ای که ازش خبر نداریم!-

به هر حال یک تصمیمی می‌گیریم. از بدشانسی شاید اون اکشن ما تیر آخر برای اون طرف باشه. اگر ما ندونیم به اون طرف چی گذشته و یه کاری بکنیم که بهش آسیب بزنه، آیا ما مقصریم؟

معلوم نیست. شاید طرف مقابل ما «بارتلبی»‌ای باشه که ترجیح میده توضیحی نده، کاری نکنه و حرفی نزنه. داستان بارتلبی محرر از هرمان ملوین غیر مستقیم سوالی رو مطرح می‌کنه که پاسخی هم بهش نمیده. داستانی با پایان باز نیست ولی مسیری جلوی شما قرار میده که باید ادامه‌ش بدید. فکر کنید و به نتیجه‌ای نرسید و تا جمله‌ی پایانی داستان؛ «آه بارتلبی، آه بشریت» کاغذ کتاب رو خیس کنه.

https://www.instagram.com/p/CPYsfIfLdPl/

داستان بارتلبی محرر از هرمان ملوین یه داستان خیلی قدیمیه که سال ۱۸۵۳ منتشر شده. این رمان جز صد رمان تاثیرگذار تاریخ ادبیات هست و کلی هم نقد و جستار فلسفی درموردش نوشتن. انتهای نسخه‌ی ترجمه‌ی فارسی که من از روش خوندم هم سه تا جستار نوشته شده بود که هنوز نخوندمشون ولی حتما سر فرصت این کار رو می‌کنم.

پیشنهاد می‌کنم حتما این داستان رو بخونید. خیلی داستان گیرا و عجیبیه. تقریبا دو سوم اول داستان، با یه داستان کمدی طرف هستیم! یعنی حتی شوخی‌‌های مختلفی توی متن داریم که باعث خنده خواننده میشه ولی در بخش پایانی چنان فضا عوض میشه که من به‌شخصه گریه کردم به‌معنای واقعی. جملات انتهایی، چیزی در حدود شش هفت خط آخر داستان، به‌قدری تاثیرگذار نوشته شده که فکر می‌کنم امکان نداشته باشه که کسی اون رو بخونه و اشک نریزه!

من تازه فهمیدم که بارتلبی محرر (Bartleby, the Scrivener) مهم‌ترین اثر هرمان ملوین نیست و چندتا داستان و رمان دیگه‌ هم داره که بیشتر شناخته شده هستند. به همین خاطر حتما به‌زودی به سمت این نویسنده میرم و کارهای دیگه‌ای رو هم ازش می‌خونم. امیدوارم که مثل بارتلبی بازم تاثیرگذار باشن.

یه بار گفتم، یه بار دیگه هم برای انتهای این یادداشت اشاره می‌کنم؛ بارتلبی محرر رو که در فارسی کتایش با عنوان «ترجیح میدم که نه» رو بخونید.

رمانکتابهرمان ملوینبارتلبی محررترحیج میدهم که نه
نویسنده علاقه‌مند به داستان | سازنده فوربو | https://RezaTavakoli.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید