ویرگول
ورودثبت نام
رضا توکلی
رضا توکلی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

دستکش؛ تجربه شش ماه زندگی مستقل که نه داره میشه یه سال!

ظرف شستن خیلی کار سختیه ولی وقتی دستکش آشپزخونه رو دستت کردی دیگه هر چی ظرف هست رو میخوای بشوری. باید واسه چیزای دیگه هم دستکش پیدا کنم.

دستکشی که به سختی دستم کنم ولی تا تهش رو برم.

نوشتن همین بلاگ پست نیاز به دستکش داشت. به خودم گفته بودم که مثلا وقتی شش ماه شد یه چیزی بنویس و همش توی سرم بود که باید یه یادداشتی بنویسم درباره‌ی این تجربه‌ جدید ولی نمیشد.

همشم توی ذهنم بود که من شش ماهه دارم تنها زندگی می‌کنم ولی الان که دارم این رو می‌نویسم، حدوده ده ماهی شده. من از ۱۵ خرداد ۴۰۱ از آغوش گرم خانواده جدا شدم، Comfort zone فوق‌العاده قشنگ و نرمم رو ول کردم و اومدم وسط یه تجربه جدید.

اما دقیقا نمی‌تونم بگم از ۱۵ خرداد مستقل شدم، چون بعد از دو سه هفته که مشغول خرید وسایل ضرروری و کارهای خونه بودم، دوباره مجبور شدم اوایل تیر برگردم خونه و تا آخر تیر همونجا بمونم. البته بازم تنها! چون مامان بابام مسافرت رفته بودن و خونه دزد اومده بود و نمی‌تونستن سریع برگردن و من اومدم خونه.

من دقیقا از ۱ مرداد دوباره برگشتم به زندگی خودم. یعنی مرداد رو می‌تونم شروع اصلی زندگی مستقلم بکنم چون دیگه از اون موقع تا الان ۱۵ اردیبهشت ۴۰۲ هست دیگه همه چی دست خودم بوده و طوری که خواستم راحت زندگی کردم.

من قبل از اینکه وارد یه خونه جدا بشم و تنها زندگی کنم، بارها تجربه تنها بودن رو داشتم. زمان‌هایی بوده که خانواده رفتن سفر و من وسطش برگشتم خونه و مثلا دو هفته تنها بودم. یا اصلا باهاشون نرفتم، یا خواهرم‌ و شوهرش رفتن سفر و من رفتم خونه اونا موندم. دقیق نمی‌دونم ولی حدودا شاید دو ماهی تجربه کاملا تنها بودن رو داشتم. و کلا هم با تنها بودن اوکیم و مشکلی ندارم.

اما اینبار یه فرق مهم می‌کرد. من دیگه توی شهر کوچیک خودمون نبودم. از یه شهر کوچیک ۱۶۰ هزار نفری اومدم تو یه شهر بزرگ بالای ۹ میلیون نفری! و کاملا دور از خانواده. اگر بخوام راستش رو بگم زندگی کردن واسه من توی تهران خیلی راحت‌تر از بندر ماهشهر بود.

قبل از اینکه بیام فکر می‌کردم کلی بالا پایین داشته باشم، خیلی سختی داشته باشم، باید با کلی آدم حرف بزنم، کارای جدی و پایه‌ای خونه انجام بدم ولی اینطوری نبود و من خیلی راحت تا الان زندگی کردم.

مثلا انتظار داشتم شاید برق خونه مشکل پیدا کنه! آب گرم نشه! یه چیزی قطع بشه، چه میدونم مثلا چاه جایی بگیره و از این چیزا. ولی اینطوری نشد و همه چی طبق روال پیش رفت. طبیعتا توی ده ماه زندگی کردن تو یه خونه مسایلی پیش میاد ولی طوری نبودن که اصلا منو اذیت کنه. واسه همین میگم خیلی راحت‌تر از ماهشهر اینجا زندگی کردم.

و یه نکته مهم اینه که وقتی یه جای کوچیک زندگی میکنی تفریبا زندگیت رو داری با بقیه آدما به اشتراک میذاری و از این خیلی بدم میاد. اینکه مدام یه سری آدم رو توی شهر ببینی، وقتی جایی بری یه سری آدما بشناسنت و این چیزا. اما توی شهر بزرگ تقریبا اینطوری نیست و یکی از دلایل راحت‌تر زندگی کردنمم همینه.

یکی دیگه از دلایل راحت زندگی کردنم که شاید یکم عجیب باشه، تجربه سفارش آنلاین غذا و چیزای سوپرمارکتیه! این کاریه که همیشه دوست داشتم بکنم ولی به خاطر فعال نبودن دیجی‌کالا جت و سرویس‌های اسنپ توی ماهشهر، طبیعتا نمی‌تونستم استفاده کنم.

دوست دارم بیشتر بنویسم و بیشتر درمورد اتفاقات و تجربه‌های تنها زندگی کردن پست‌هایی رو توی وبلاگم بذارم. واسه همین حتما سعی می‌کنم به یه شکلی جزیی‌تر هم از تجربه‌هام بگم. امیدوارم این پست همون دستکشی باشه که باعث میشه من دوباره به بلاگ و نوشتن برگردم.

یه زمان که تازه مجموعه زندگی رو شروع کرده بودم، خیلی گیر کارهای فنی سایت شده بودم و به خاطر اینکه مجبور باشم بنویسم و نوشتنم رو فعال نگه دارم رفتم و جز تحریریه‌ یه سایت شدم که حداقل ماهی دو سه مقاله مجبور باشم براشون بنویسم. الان هم کمتر توی فوربو می‌نویسم و پادکست هم دیگه تقریبا Scripted نیست. به همین خاطر باید سعی کنم این وبلاگ رو آپدیت رو نگه دارم.

تنها زندگی کردن و مستقل بودن و تجربه یه شهر بزرگ جدید، موضوعاتی‌ هستن که برای نوشتن جذابن. باید بنویسم شایدم ویدیو بگیرم. چند روز پیش تست ویدیو رفتم و از نتیجه راضی بودم. نمی‌دونم شاید به‌جای کارهای فوربو همون اول با تصویری کردن یه سری پست‌های بلاگم شروع کنم.

اگر خیلی خلاصه بخوام بگم تا الان بهترین ویژگی تنها زندگی کردن این بوده که حس می‌کنم داره شخصیتم شکل میگیره. من تصمیم میگیرم چه کاری می‌خوام بکنم، چه زمان چه کاری رو انجام بدم. نیازی نیست با کسی برای انجام کاری هماهنگ کنم. هر موقع بخوام میرم هر موقع بخوام میام یا اگر نخوام نمیام. می‌تونم تو خونه لخت رفت و آمد کنم.

بدی‌هایی هم که تنها بودن من داشته مربوط به کارهای خونه‌س. با غذا درست کردن اوکیم ولی با ظرف شستن اصلا. ظرف شستن کاریه که توی ده ماه به هیچ شکلی عادی نشده. همیشه بعد از شستن ظرفا و تمیز شدن آشپزخونه به خودم میگم که دیگه هر ظرفی چیزی کثیف شد سریع برمیداری همه رو مشوری و هیچ‌وقت این اتفاق نمیوفته و همیشه کل ظرف‌ها کثیف می‌شن و باید یه ضرب همه‌ی اونا رو بشورم!

در مجموع از اینکه به یه زندگی مستقل رو شروع کردم خیلی راضیم. تجربه‌های خوبی داشتم ولی هنوز نتونستم دقیقا به یه روتین مشخص و سبک زندگی درست برسم. هنوز خیلی کارهام برنامه ندارن. برنامه درستی برای غذا درست کردن و ظرف شستن و کارهای خونه ندارم. اما فکر می‌کنم خیلی زود اوکی میشه همه‌چی.

لینک یادداشت در وبلاگم

زندگیاستقلالزندگی مستقلکارنوشتن
نویسنده علاقه‌مند به داستان | سازنده فوربو | https://RezaTavakoli.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید