پرستش مردگان!
تابو قدرتمندی که ستون هایش ریشه های عظیمی را در فرهنگ ما رخنه کرده.
دیشب مادر آقای حاجی ایکس فوت کرده... رضا تو نمیای؟
این پرسشی بود که پدر مادرم هر دو، از من پرسیدن. و این پرسش و «جواب نه تکراری من» بهانه ای شد برای نگاشتن این نوشته.
یه مرام فایده گرایانه توی عنوان تماما طعنه آمیز من دیده میشه.
فایده اش چیه؟
اینکه با ادمی رو به رو ایم که «نه حس میکنه و نه میتونه حس کنه» که من رفتم و یا نرفتم؛ و حتی لحظه ای فکر کنید به صدق این مطلب راجب بقیه حضار مراسم.
نه درک میکنه، نه میخواد درک کنه و نه میتونه درک کنه.
تمومه! کار تمومه! دیگه خبری نیس. دیر رسیدیم. دیر بهش رسیدیم. اگه زنده بود حاضر بود که ببینمش؟ آیا حاضر بودم براش وقت بزارم؟
ممکنه مدرن نباشه و ممکنه سال های سال باشه که اینکارو میکنن شایدم جدید باشه ولی احترام به اون شخص دیگه معنا نداره.
احترام وقتی معنی داره که زنده باشیم. وقتی زنده نباشیم جسم بی ارزشه و وقتی جسم بی ارزشه دیگه از احترام خبری نیس. دیگه احترام آنتن نمیده. دیگه احترام بی معنیه.
فقط همین...