سلام! همونطور که توی قسمت اول قول داده بودم دارم پارت بعدی رو براتون مینوسیم :)
خوشحالم که با شمام؛ واسه اونایی که منو نمیشناسن من رضام رضا دارابی.
امروز میخوام راجب ارزش افزوده و یا همون دستاورد مخاطب بعد از خوندن همین کتابها حرف بزنم!
این بخش با دید یه حسابدار و منطقی بهش نگاه کردم.
و اگه راجبش اطلاعات موثق دارید این بخش رو رها کنید و برید ادامه متن رو بخونید عزیزان.
اول بیاید ببینیم تعریف ارزش افزوده چیه اصلا؟ خوندید تعریفش رو؟
اما شاید بگید کتاب خوندن چه ربطی داره به تولید چیزی؟!
میخوام شما رو متقاعد کنم که خیلیم داره!
در واقع خود کتاب یه کالا هست {منبع:صفحه15} ؛کالا قابل لمس و قابل نگه داری در انباره.
پس حالا فرض کنید ما از ابتدای خوندن یه کتاب تا انتهای اون داریم یه چیزی رو تولید میکنیم، اون چیزی هم که تولید میکنیم اسمش «چیز» هس!
حالا اگه ما کتاب رو تا آخر بخونیم و ببینیم «چیز» ای بهمون اضافه نشده متوجه میشیم که اصلا «چیز» ای وجود نداشته! که تازه بخواد بهمون اون چیز اضافه هم بشه!
قبل از اینکه بریم بخش بعد، اینم اضافه کنم که نویسنده عامدانه اون «چیز» رو میتونه قرار بده و یا میتونه حذفش کنه و اصلا قرارش نده... اون «چیز» جزوی از خدمات هستش.
با دونستن مفهوم ارزش افزوده، احتمالا این سوال پیش میاد که خدمتی که این کتاب ها به من کردن چی بود؟
و بعد از خوندن این کتابها چه تغییر مثبتی کردم.
در نهایت قضاوت با خودتون که این کتاب گران باری اطلاعات کرده و یا یه کتاب کامل و جامع و مانع هس.
البته این کتاب رو برای کسایی که میخوان تازه کتاب خون شن و یا کتاب خونی کنن توصیه نمیکنم
ساختار منطقی کتاب تحسین برانگیزه و جزو کتاب های علمی این لیست هس.
با آرزوی موفقیت، پیروزی، نشاط و سربلندی برای تو ای عزیز دل. این نوشته ی من همینجا به پایان رسید.
آیا قسمت سومی هم در راهه؟ این دوراهی ای هس که به خوبی توی یه فیلم راجب بنیانگذارای مک دونالد توضیح داده میشه؛ اینکه اون چیزی رو که خلق میکنیم پردازش و نظارت و مدیریت کنیم و بدون اضافه کردن اون چیز ها سعی کنیم همش به سمت کمال پیش ببریمش و یا اینکه نه بیشتر روی تعداد اون چیز تمرکز کنیم تا کیفیت...
اگه سوالی، نظری، انتقادی و پیشنهادی بود پذیرای شما هستم.