ریچوتو کانودو نویسندهای ایتالیاییتبار بود که از ۱۹۰۲ در پاریس میزیست و به تفسیر و نقد ادبی میپرداخت. کانودو دوست آپولینر و دانونتسیو بود و در گسترش زیباییشناسی جنبشهای هنری و ادبی مدرن سهم داشت. او افزون بر سردبیری نشریههای ادبی، میزبان نشستهای هنری و فلسفی بود و در آن نشستها به سینما هم میپرداخت.
نوشتهی زایش هنر ششم زادهی همین کافهنشینیها و نشستهای هنری و ادبی است. از این رو زبان کانودو زبانی پیامبرگونه و پیشگویانه است. کانودو در روزگاری مینوشت که اندک کسان نوآوری تازه به میدان آمده را جدی میانگاشتند. پس از پنج هنر موسیقی، معماری، شعر، نقاشی و پیکرهسازی، سینماتوگراف رسانهای بود که توان گردآوری ویژگیهای همهی آنها را داشت. «نقاشی در زمان» و «مجسمه در حرکت» از صفتهایی بودند که کانودو این هنر نو را بدان میخواند. در نگاه کانودو هنرها بر پایهی زمان و فضا (مکان) بخش میشدند. هنرهای زمانی یعنی موسیقی و شعر در کنار هنرهای مکانی یعنی پیکرهسازی و نقاشی نمونههای آغازین هنری آیندهبنیاد بودند، هنری که میتوانست ویژگیهای بنیادی هنرهای پیشین را، ریتم زمان و مکان را، شتاب بخشد و نیرومندتر سازد. هنر سینماتوگراف از دید کانودو، دو جنبهی نمادین و واقعی دارد که سرعت و حرکت نمایندهی آن هستند. فیلمهای آغازین در زمان کانودو، چنان که میبایست شایستهی آرمانهای زیباییشناختی کانودو نبودند. کانودو بر این باور بود که سینماتوگراف در آینده، بر محدودیتهای خود چیره خواهد شد و با پرهیز از تکیه بسیار بر داستان، به سوی هنری نابتر و انتزاعیتر پیش خواهد رفت. همین تاکید بر ویژگیهای ریتمیک و پلاستیک فیلم بود که با اقبال و پذیرش هنرمندانی چون لژه، من ری و مارسل دوشان روبهرو گشت و آنها را به فیلمسازی تشویق نمود.
کانودو در گزارشش از هنر نو، به گرفتوگیرهای زیباییشناختی هم اشاره میکند. از نگاه او، عکاسی هنر نیست زیرا بسیار وابستهی دستگاه و دوربین عکاسی و فناوری است. در پیامد آن، سینماتوگراف هم هنوز هنر نشده است. سینماتوگراف تا زمانی که یک اپراتور پشت دستگاه است، نسخهبرداری از واقعیت خواهد بود. کانودو از همهی هنرمندان و مردان نابغه میخواهد که این فناوری نوین را از اپراتورها بستانند و به دست هنرمندان دهند. ولی کانودو به نیروی این هنر نو ایمان داشت و میاندیشید که سرانجام هنر سینماتوگراف با همهی توان خود جلوه خواهد کرد.
نوشتار زایش هنر ششم نخستین بار در سال ۱۹۱۱ منتشر شد.
۱٫
شگفتا آنگاه که درمییابیم همهی آدمیان چه بر مایهی سرنوشت چه بر پایهی گونهای باهماندیشی جهانشمول فهم زیباییشناختی یکسان از محیط طبیعی را در ذهن خویش دارند. میتوانیم در همهی آدمیان، از کهنترین مردمان شرق تا آنان که جهانگردان پیشرو ما به تازگی یافتهاند، نمودهایی یکسان از حس زیباییشناختی بیابیم: موسیقی، به همراه شعر که از آن برآمد، و معماری و پیکرهسازی و نقاشی. همهی زیست زیباییشناختی جهان در این پنج بیان از هنر گسترش یافت. آشکار است که پیدایی ششمین هنر برای ما همان اندازه پوچ و حتا به اندیشه نیامدنی مینماید که برای هزاران سال، در واقع، در اندیشهی هیچ آدمی خطور نکرده است. ولی اکنون ما شاهد زایش هنر ششم هستیم. این ادعا در چنین زمانهی تاریکاروشنی، چون همهی حوزههای گذار، هنوز به درستی تعریف نشده و نامطمئن است و شیوهی تفکر علمی ما این ابهام و دوپهلویی را برنمیتابد. ما میان دو تاریکروشن روزگار به سر میبریم: شامگاه یک جهان و سپیدهدم جهانی دیگر. درگرگ و میش چیزها تیره و تار هستند، همهی خطوط پیرامونی در هم میروند و فقط چشمان تیزشده به ارادهای برای کشف نشانههای آغارین و نادیدنی چیزها و موجودات است که میتواند سیمای چیزها را در دل چشمانداز مهآلود جان جهان بازشناسد. اگرچه، هنر ششم خود را بر این روح آشوبناک و گذرا تحمیل میکند. هنر ششم میانجیگریای خواهد بود میان ریتمهای فضا (هنرهای تجسمی) و ریتمهای زمان (موسیقی و شعر).
ادامهی متن را در ریزومدیا بخوانید:
http://rhizomedia.ir/2021/08/31/the-birth-of-sixth-art/
https://www.instagram.com/rhizomediamagazine/
https://t.me/rhizomedia