اگه احساس کردی که مقاله قبلی (با عنوان چرا دورکاری خوبه) تو رو ترغیب کرده که زودتر کار و دفتر و شغلت رو که سر و شکل حضوری داره ول کنی و بری سراغ دورکاری، حالا میخوام با این یکی مقاله حرفامو پس بگیرم 😶 حقیقتش، دور کاری هم مثل هر چیز دیگه ای هم نکته مثبت داره هم منفی. اگه مواردی که سری قبلی گفتیم موارد مثبتش باشه، این بار میخام به نکات منفیش اشاره کنم.
چیزایی که بعد از مدت زمان زیادی از این سبک کار کردن، توی شخصیت و رفتار و روحیاتم به وجود اومد و ذکرشون خالی از لطف نیست.
پس بریم ببینیم چرا دورکاری اونقدرا هم خوب نیست؟
خیلی از موقعیت های کاری از دیدن و ارتباطات واقعی بین آدما شکل میگیره.
اگه به این جمله اعتقاد داری، پس احتمالا میتونی تمام مشکلات بعدی ای که از دل این جور کار کردن به وجود میاد رو پیش بینی کنی.
به طور خیلی خلاصه، وقتی که توی خونه یا دور از یه محیط کار واقعی کار کنی، احتمالا بیشتر وقتا تنها هستی. پس آدمایی که میتونن برات موقعیت های جدید به وجود بیارن رو نمیبینی. باهاشون حرف نمیزنی و همین ممکنه باعث شه تو خیلی از موقعیت های به ظاهر ناچیزی که بعداً کلید ورودت به شرکتهای بزرگتر یا شغلهای تازه بشن رو از دست بدی
همین نبود ارتباطات، ممکنه از نظر اجتماعی تو رو ضعیف کنه. روی روحیه ت تأثیر بزاره و خیلی از حس و حالهای خوبی که از دیدن آدما به دست میاد رو توی وجودت از بین ببره. شاید این موضوع تو ماههای اول خیلی به چشم نیاد، اما نباید فراموش کنیم که آدمیزاد ذاتا یه موجود اجتماعیه و نیاز داره توی جمع قرار بگیره.
پس باید این نکته رو خوب توی خودت مدیریت کنی و اجازه ندی دورکاری از تو یه شخصیت منزوی، تنها یا گوشه گیر بسازه که دیگه حوصله ی خودش رو هم نداره. از طرفی باید برای ساختن ارتباطات جدید تلاش بیشتری کنی و دنبال روش های دیگه باشی : مثلا حضور تو محیط های کار اشتراکی، رفتن توی سمینارها و همایشهای مرتبط با کارت و لینک سازی یا عضو شدن توی کانالها و گروه هایی که دارن روی زمینه ها و پروژه های مشترک با تو کار میکنن.
درحالی که توی کار حضوری، خیلی از این ارتباطات به صورت ناخودآگاه و هموارتری شکل میگیره.
محیط کاری خوب با همه امکاناتش ، اولین چیزیه که باید برای خودت راه بندازی. خوب یعنی چی؟ یعنی جایی که آروم باشه، تمرکزت رو بهم نزنه، خبری از عوامل حواس پرت کن توش نباشه و اینترنت، میز، صندلی و همه چیزای ضروری رو داشته باشه. اگه فکر میکنی با کار کردن توی اتاق خوابت، وسط یه خونه شلوغ میتونی با این قضیه کنار بیای، سخت در اشتباهی.
به این فکر کن که ممکنه یهو مجبور شی بری تو یه جلسه آنلاین و دور و برت کلی سر و صداس. نت داغونه و سیستمت هم انقد سنگین شده که داره زیر بار فشار اون همه برنامه میزاد.
پس، پیش از اینکه توی یه همچین موقعیت هایی گند بزنی، باید همه چی رو براش مهیا کنی. چرا که ممکنه با یکی دوبار اشتباه اینطوری، شغلت رو از دست بدی. به خصوص وقتی بدونی آدمایی که بهت کار میدن و تو رو به عنوان یه برنامه نویس دورکار استخدام کردن، انتظار دارن اکثر اوقات در دسترس شون باشی و مشکلات دم دستی اینطوری نداشته باشی.
خیلی وقتا، خیلی از باگ هایی که توی کدها بهش برمیخوریم، با چارتا سوال و جواب و نشون دادن کد به یه همکار دیگه حل میشه. خیلی وقتا چند دقیقه گپ زدن با یه رفیق میتونه کلی ذهنت رو از بن بستی که توش گرفتاری نجات بده و همه اینا از دل کار کردن توی یه محیط جمعی به دست میاد.
میدونم که شاید بگی، خب تو حالت دورکاری هم میتونم کدم رو بفرستم تا دوستم ببینه یا باهاش call کنم، اما واقعیت اینه که ما اساساً توی ناخودآگاهمون، وقتی آدمایی رو کنارمون میبینیم حس امنیت بیشتری داریم و مغزمون بیشتر تمایل به کمک گرفتن رو از خودش نشون میده، درحالیکه دورکاری، خیلی وقتا تو رو توی تنهایی ت مچاله میکنه و بعد از نیم ساعت سرچ بیهوده، یه دفعه به خودت میای و میگی عجب گیری کردم.
برای همین به عنوان یه برنامه نویس دورکار، باید استقلال بیشتری رو برای خودت به وجود بیاری و اونقدری مهارت داشته باشی که وقتی گیر یه تسک پیچیده افتادی، به هر ضرب و زوری شده بتونی براش راه حل پیدا کنی چون خیلی وقتا جز خودت، کسی نیست که به دادت برسه. این میتونه تو رو تو بلند مدت قوی تر کنه اما تو کوتاه مدت، خیلی وقتا از هر جور عذاب الهی هم بدتره.
این هم ازون مواردیه که شاید تو روزا و ماه های اول به چشم نیاد، اما خب واقعیت چیه؟ وقتی داری تمام روزت رو به عنوان یه برنامه نویس دورکار سپری میکنی، بخش زیادی از ارتباطات و روابط روزانه ت رو از دست میدی. تو مجبوری بیشتر وقتا خواسته هات رو به جای "بیان کردن" با زبون ، تایپ کنی! شاید عجیب باشه، اما چت کردن های طولانی مدت با همکارا، از تو یه شخصیت متفاوت میسازه. تبدیل تمام واکنش های حسی و رفتاری به پیام های نوشتاری و جایگزین کردنشون با ایموجی ها و کلمات، یه جورایی حس و حال یه انسان واقعی رو توی ما کمرنگ میکنه و این روی شخصیت ما هم موثره.
ما به مرور توی ارتباط گرفتن تنبل میشیم، دوست داریم بیشتر از حرف زدن، چت کنیم و حوصله بیرون رفتن از خونه رو نداریم.
البته من منزوی بودن رو متفاوت از درونگرایی میدونم، اما منظورم اینه که اگه برای جبران این ارتباطات تلاش نکنی، توی بلند مدت به مشکلات بیشتری میخوری و این اصلا چیز خوبی نیست.
اینم بگم که اکثر این موارد به شخصیت و عادت های ما هم بستگی داره. ممکنه خیلی از شما بتونین با یه سری عادتهای جدید، این ضعف هارو جبران کنین و تعادل بین کار توی خونه و زندگی سالم رو برقرار کنین. مثلا من اگه قراره نصف روز توی تنهایی و خلوت کار کنم، باقی روزمو به ورزش و حضور توی جمع و کنار دوستام بگذرونم.
یا در کنار سکوت حاصل از این شکل کار کردن، شلوغی های خاص خودمو هم به وجود بیارم. هرروز چندساعتی از خونه بزنم بیرون و برای لینک سازی و ارتباط با آدمای جدید، سراغ محیط های دیگه برم و خلاصه، به شکلی آگاهانه و خلاق این نکات منفی رو جبران کنم. میشه، اما سخته و به هرحال نیاز به یه انرژی تازه داره، پس اگه فکر میکنی حال و حوصله این جور کارها رو نداری، شاید دورکاری برای تو مناسب نیست. چون به هرحال این هم فقط یه انتخابه و مثل هر انتخاب دیگه ای روی خوب و بد داره و باید نکات منفی شو هم پذیرفت.
بگذریم.. خلاصه که ببین چی بیشتر به تو حال میده و با روحیات تو سازگاری بیشتری داره.
و مثل همیشه :
خوشحال میشم اگه تو هم تجربیات مشابهی توی این سبک کار کردن داری، برام بنویسی.