در هوای آلوده ماسک نزدن احمقانه است ! آخر کدام آدم دیوانه ای بدون ماسک پای خود را در محیطی میگذارد که سرشار از آلودگی است ؟
هوا که آلوده شد باید خود را بپوشانی . باید خود را فتیله پیچ کنی تا مبادا ویروسی ، میکروبی چیزی مریضت کند .
مسئول های باغ وحش را با دقت نگاه کن ! حتی آنها نیز خود را فتیله پیچ میکنند !!! بیچاره ها چاره ای دیگر ندارد آخر ، چه کنند ؟ چگونه میتوانند گوشت لذیذ خود را از کفتارهای باغ وحش مخفی نکنند؟ گوشت تحریکشان میکند ، مگر میشود به کفتار فهماند گوشت بد است نگاه نکن ، حمله نکن ، گاز نزن ؟
خود همین تهران را با دقت نگاه کن ! همه ماسک میزنند ، چرا نزنند ؟ مگر جانشان را از کوچه خیابان پیدا کرده اند که ماسک نزنند ؟ مگر میشود جان به آن شیرینی را به گرد و غبار آلوده ی هوا سپرد ؟ چگونه باید با میکروب و باکتری مذاکره کرد ؟ چگونه باید به آنها فهماند که بیمارت نکنند ؟ مگر میشود که به آنها بگویی من ماسک نمیزنم تو نیز قول بده مریضم نکنی ؟ نه آقا شوخی بردار نیست میکروب به دنیا آمده مریض کند ، مریض کردن در ذات و وجود اوست ، حرف حالی اش نمیشود باید ماسک زد ، باید خود را پوشاند . هوا که آلوده شد باید ماسک بزنی .
خود همین چرنوبیل را چرا نمیگویی ؟ بیچاره ها یادشان رفت ماسک بزنند همه مریض شدند پرواز کردند ! بحث جان شد باید آزادی را ببوسی بزاری گوشه ای ! آقا جان شیرین است شوخی بردار است نمیشود گفت من در میان تشعشات هسته ای ماسک نمیزنم ، خود را فتیله پیچ نمیکنم !! تشعش هسته ای بحث ایفای نقشش که شود حرف حالی اش نمیشود ! شعور نداشته اش از گوسفند و الاغ نیز کمتر میشود تا وظیفه اش را عمل کند! از هر سوراخ و سمبه ای که شده وارد میشود مریضت کند ! باید با سرب خود را بپوشانی ماسک بزنی وگرنه می آید ! پررو هم تشریف دارد و از سوراخ های سرب هم که شده می آید به سراغت تا مریضت کند ! باید خود را بتن پیچ کنی .
در ژاپن شهری آلوده وجود دارد ! افرادش آنجا را دوست دارند و ترک نمیکنند اما این دوست داشتن به بهای ماسک زدن برایشان تمام شده است ! از آن روزی که آن اتشفشان بی شعور فوران کرد هوا آلوده شد و همه فهمیدند باید ماسک بزنند . بیچاره ها مجبور بودند ، چاره ای دیگر نداشتند !! هوا آلوده شده بود ! حتی جرات نداشتند ماسک خود را برداشته و به میکروب ها بگویند یک دقیقه مرا مریض نکن تا یکم هوا بخورم !! همه جا بودند ، حتی باید در خواب هم ماسک میزدی تا مبادا بیایند به رویایت و مریضت بکنند ! در یکی از کتابهایی که در مورد آن جزیزه نوشته شده است آورده اند که مردم زیادی کشته شدند ! آن احمق ها فکر میکردند که میشود با میکروب مذاکره کرد ! میشود به میکروب فهماند که مریض نکن آدم باش بشین سر جایت ! مردم عادی بعد آن کشته شده ها یاد گرفته بودند دیگر هرگز با میکروب ها مذاکره نکنند ! میترسیدند ماسک را بردارند ! ماسک را که برمیداشتی و میگفتی سلام میکروب فوری قصد جانت را میکرد ! زمانه خرابی شده آقا ، به هر میکروبی نمیتوان اعتماد کرد !
اصلا چرا راه دوری میروی و خود من را نمی گویی ؟ همین زمستان سال پیش هوا سرد بود خودم را نپوشاندم سرما خوردم ! فکر میکردم سرما بحث و فکر حالی اش میشود !!! هرچقدر گفتم آقا نکن آقا دست نزن مگر حرف حالی اش میشد ؟ پاک قاطی کرده بود و آخرش موفق شد مریضم کند ! بعد آن زمستان ها چهار جوراب ، دو شلوار ، یک کلاه ضخیم به سر میکنم ! مجبورم چون جانم را دوست دارم ، چطور با سرما و میکروب از آزادی حرف بزنم ؟ حتی وقتی میخواهم کلاهم را برداشته و با آنها حرف بزنم فوری تمام میکروب ها به من نگاه میکنند و هجوم می آوردند برای مریض کردنم !