خواندن رمان باعث می شود یک نوع دیگر از زندگی را بیاموزیم. هر رمانی می تواند ما را به سمت زندگی جدیدی هدایت کند و در تازه ای برای ما باز کند که شاید از آن اطلاعی نداشته ایم. برخی معتقد هستند که خواندن رمان به مراتب از فیلم و موسیقی و یا تئاتر برای ما بهتر است.
اگر دانلود رمان و یا داستان، تبدیل به عادت روتین زندگی ما شود، می تواند قدم بزرگی برای رسیدن به خود شکوفایی باشد. می توان از بین تمام قالب های ادبی رمان را از همه مهم تر دانست. رمان ها می توانند به ما بیاموزند چطور به زندگی خود رنگ و بوی بهتری ببخشیم. رمان واقعیت ها را نشان می دهد و می آموزد که همه انسان ها در کنار شباهت هایی که به هم دارند، با هم نیز متفاوت هستند. نکته مهم این است که این تفاوت ها بشناسیم.
مهم ترین مزیت رمان این است که مارا بی واسطه به اصلی ترین مسائل وجودی روبرو می کند. همه امور انسان اعم از ترس، امید، شادی، خشم، نگرانی، نفرت، آرزو و... در رمان به زبان ساده تر بیان می شود. و به همین علت رمان تمام زاویه های روح را باز می کند.
رمان خواندن چه فوایدی دارد؟
یکی از لذت های خواندن رمان خیال پردازی است
انیشتین معتقد است تخیل از دانش برای انسان مهم تر است و بیشتر اختراعات در تکنولوژی حاصل تخیلات انسان ها بوده که به حقیقت تبدیل شده است. رمان دو کار را انجام می دهد:
1 - محصول رویاهای نویسنده است
2 - رویا را در ذهن خواننده به دنیا می آورد و تولید می کند
به همین علت می توان تخیل را در رمان هم فرآیند دانست و هم فرآورده. رمان قدرت تخیل را در انسان افزایش می دهد. زیرا با خواندن داستان آن را تجسم می کنیم و در نتیجه تخیل ما قوی تر می شود.
می توانید با شخصیت های داستان همزاد پنداری کنید
گوستا فلوبر معتقد است: «نوشتن کار هیجان انگیزی است. این که خود در داستان ها حضور نداشته باشید، ولی در جریان داستان قرار بگیرید بسیار هیجان انگیز است. مثلا دیروز سوار موتور در خیابان بودم. یک روز زمستانی بود. برف می بارید و هوا بسیار سرد بود. در این داستان هم موتور بودم، هم برف بودم و هم کلماتی که به زبان می آوردند بودم»
کار دیگر رمان، همزاد پنداری با داستان است. در داستان احساس می کنیم یکی از کارکترهای داستان هستیم و حتی بعد از اتمام رمان با او همرا هستیم. با او شاد یا ناراحت می شویم.
رمان به مرور شما را مجبور به کنش و واکنش می کند
به طوری که حس می کنیم این رمان سرنوشت ماست و ما نقش اول رمان هستیم. به همین خاطر می گویند رمان سرنوشت انسان را در موقعیت های گوناگون جلوی چشم هایتان می آورند.
احساس و عواطفی که در رمان وجود دارد باعث می شود حس همزاد پنداری در شما شعله بگیرد. نمی شود رمان «آس و پاس ها« به نویسندگی جورج اورول را بخوانیم و خود را در گرسنگی و بدبختی نگذاریم، حتی برای چند ساعت.
نمی شود رمان «آخرین روز یک محکوم» به نویسندگی ویکتور هوگو را بخوانیم و آن نگرانی های قبل از اعدام را نداشته باشیم.
نمی شود رمان «زن سی ساله» به نویسندگی دوبالزاک را بخوانیم، ولی ناراحتی ها و ناکامی های زندگی زناشویی را در خود احساس نکنیم.
نمی شود رمان «مرگ ایوان ایلیچ» به نویسندگی تولستوی را بخوانیم و ترس از مرگ را تجربه نکنیم. در این رمان وقتی می بینیم مرگ به ما خیره می شود، دیگر چیزی مانع نگاه ما به مرگ نمی شود و چیزی نیست که ما بتوانیم پشت آن پنهان شویم.
نمی شود رمان «مرد زیر زمینی» به نویسندگی داستایفسکی را بخوانیم و درد و مصیبتی که به انسان وارد شده را نبینیم و نشنویم.
نمی شود «جنایت و مکافات» را خواند و درگیر اخلاق نشد. آن زمانی که وجدان از بین می رود و تضاد درونی نقش اول جنایی رمان یعنی «راسکول نیکف» ما را به جایی می برد که درماندگی و رنج گناه را به دوش خواهیم کشید.
نمی شود «خاطرات خانه اموات» به نویسندگی داستایوفسکی را خواند و خود را به اردوگاه اجباری در سیبری نبرد. اردوگاهی که در آن گرسنگی، ستم و بی اعدالتی موج می زد. داستان داستایوفسکی شرایط بد و خرابی را ترسیم می کند تا به انسان بیاموزد داستان آن چیزی که در رمان ها می نویسند نیست. داستان یعنی انسان ها به دنیا می آیند، درد می کشند و در آخر می میرند.
انسانیت را در درون شما بیدار می کند
مگر امکان دارد داستان «قدیس مانوئل نیکوکار شهید» به نویسندگی اونامونو را خواند و متوجه نشد که کشیشی که تمام عمر خود را خدمت مردم می گذارد، چه رنج هایی را می کشد. همه عمر خود را صرف خیرخواهی می گذراند، آشتی دادن فرزندان با پدر و مادرهایشان، ازدواج های زنان و مردان و از همه مهم تر تسلی دادن کسی که در حال مرگ است.
اما همین کشیشی که کارهای خیر انجام می دهد خود از درون دچار تعارض هایی می بیند که جان او را از بین می برد. همین کشیشی که همه عمر خود را در فرازو نشیب طی کرده است مانند یک مسافر حیران زده و پریشان است که زمانی که دعا می خواند و به این آیه می رسد که من به رستاخیز بدن ها و حیات ابد ایمان دارم. صدای خود را کم می کند و رو به خاموشی و فراموشی می رود. حکایت مانوئل نیکوکار شهید را نمی توان خواند و این تردید را متوجه نشد.
نشان دادن عواطف در رمان ها اهمیت فراوانی دارد
رمان «کافکا در کرانه» به نویسندگی هاروکی موراکامی این نویسنده ژاپنی، شاهکاری است که اطلاعات گوناگونی در مورد جامعه ژاپن را در رمان خود آورده است. با خواندن این رمان هم روایت داستان را جلو می بریم و هم با اطلاعات ژاپن مواجه هستیم.
رمان باعث می شود الگو ای ذهنی از بین برود. یکی از اصلی ترین مانع اگاهی دوری از الگوها هستند. الگوها منشا تعصب هستند. ولی با کمک رمان می توانیم قسمتی از این الگوها را از بین ببریم. زمانی که نویسنده کارکترهای رمانش را مورد تحقیق قرار می دهد و آنچه در دلشان نهفته است را آشکار می کند. انسان هایی که رمان می خوانند در تشخیص مساوات و داوری بیشتر تامل می کنند. ولی کسانی که رمان نمی خوانند خیلی راحت انسان ها را به دو دسته خوب و بد تقسیم می کنند.
دوستان عزیز حال که با فواید زمان خواندن آشنا شدید، به شما توصیه می کنیم که این کار را هرگز ترک نکنید.