این رمان بیشتر به دل رئال پسند ها میشینه... کسانی که در صندوقچه ذهنشون دنیا دنیا شخصیت متداول رمانی به ثبت رسیده... کسانی که از مردان فول آپشنی که توانایی بازی کردن با روح و روان هر دختری رو دارن به ستوه آمدن و دلشون میخواد از مردانی بخونن که در جامعه کنونی ما در حال نفس کشیدنن، نه مردانی که صرفا ساخته ذهن عده ای نویسنده پندار هستن!!!!
تا حالا شده به تشابهی فکر کنین که بین همه مردان موجود در رمان های حال حاضر تلگرام وجود داره؟
( نکنه اکثرا نویسنده هامون برای خلق شخصیت هاشون با هم مشورت می کنن تا در نهایت به خلق چنین مردانی اقدام کنن؟ )
_مردانی که آیتم برجسته وجودشون غیرت و تعصبه و متاسفانه این آیتم رو در جهت مثبت به کار نمیگیرن!
_مردانی که ارزش و شخصیت زن رو در حد یک جنس بازاری پایین میارن و هیچ بهایی براش قائل نمیشن! ( چرا نمیان یه ذره فکر کنن که خواننده رمان هاشون اکثرا زن ها و دختران جوانی هستن که از قضا بعد فمینیستی وجودشون به این قبیل رفتار ها حساسیت نشون میده؟! )
_و البته مردانی که از احساس درونی شون همزمان با سال کبیسه رونمایی می کنن!
اگر قراره بعد از خوندن این معرفی، به سراغ وداع برید... لطفا نکات بالا رو ذهنتون هایلایت کنین... لطفا بدونید که توی این رمان قرار نیست از یه عشق دیوانه وار بخونید... قرار نیست از کل کل های بچگانه ای که در نهایت منجر به عشقی اسطوره ای میشه، بخونید... قرار نیست از یه دختر و پسری بخونید که جذابیت همه جانبه شون رو به حد اعلا رسوندن... نه!!!!
شما با خوندن وداع یه سفر جمع و جور به درون جامعه کنونی مون خواهید داشت... شما از چالش های زندگی زناشویی میخونین که حتما تا به حال، نظیرش رو در اطرافتون زیاد ملاحظه کردین... شما با خوندن وداع متوجه خواهید شد : زندگی مشترک فقط تو عشق خلاصه نمیشه... چرا، این که دو نفر به وجود همدیگه دل خوش کنن واقعا اهمیت داره اما این احساس خوب راهگشای همه چیز نیست چون تو زندگی اگر درک متقابل نباشه... اگر لجبازی و غرور پر رنگ بشه... اگر طرفین حاضر به ترمیم اخلاقیات نادرست خودشون نشن، اون موقع دیگه پایه های رابطه سست میشه... اون موقع ست که آرامش از اون رابطه فراری میشه... اون موقع ست که آژیر خطر به صدا درمیاد تا نکنه نفر سومی قراره وارد رابطه بشه و با ورودش، فاتحه اون رابطه رو هم بخونه و خلاص...؟
وداع در رابطه با زنی مدرن به نام رعناست که ازدواج سنتی با مردی به نام صادق داره... مردی که ساختار ذهنی سنتی و مغایر با رعنا داره... و همین تفاوت ها رابطه رعنا و صادق را با چالش هایی مواجه می کنه!
شخصیت پردازی این رمان کاملا خوب و به جا بود... من یه جاهایی از دست صادق حرصی میشدم که چرا درک نمی کنه حرفای رعنا رو؟ چرا تا این حد رو خواسته هاش پافشاری می کنه؟ یه جاهایی می گفتم کاش رعنا از موضعش پایین می اومد.. کاش چند قدم برای شناخت صادق بر میداشت... کاش مثل هر زن دیگه ای سیاست های رفتاری داشت.. اما اون رعنا بود... یه زنی که صلابت و خودکفاییش واقعا قابل تحسین بود.. زنی که شخصیت وابسته ای نداشت... زنی که تحصیلات و شغل براش ارزش بی نهایتی داشت... زنی که استایل های امروزی و در نهایت بافت ذهنیش مغایر با صادقی بود که یک جاهایی به اشتباه فکر میکرد، استایل شیک اون یک بخشش برای خودنماییه!!!
نویسنده با این رفتار صادق قصد داشت بگه : بابا یه دخترایی ( همشون نه) ولی یه دخترایی اگه شخصیت شون به مرور زمان مدرنیزه شده... اگه میرن جلوی آینه و به خودشون میرسن ( با رعایت آیتم اعتدال) اگه لباسشون شیکه این فقط واسه به چشم اومدن و به دست آوردن تحسین بقیه نیست، واسه این نیست که هر کی رد شد، یه جوووون بگه و رد شه... نه!!!!
شاید بگین ما از این نمونه ها تو جامعه مون داریم که هدفشون به قول کتاب های دینی دوران دبیرستان فقط و فقط تبرجه!!! ولی همه نه... من خودم اگه رنگ کیف و کفشمو ست می کنم... اگه دوست دارم رنگ مانتو و مابقی لباس هام دور از هم نباشه، به خاطر بقیه نیست... به خاطر خودمه... به خاطر دل خودم... نه برا تحسین و تمجید یه جنس مخالف!!!!
یه نکته خوب دیگه تو این رمان مانور دادن رو مسیله ازدواج سنتی بود... ببینید یه جاهایی این ازدواج واقعا نتیجه خوب و به جایی داره... یه جاهایی واقعا دو طرف دل به هم میدن و استارت یه رابطه عاطفی موفق رو میزنن... حتی ما شاید همین جا داشته باشیم دختر خانوم هایی که ازدواج این مدلی کردن و اتفاقا خیلی هم خوشبختن!!!
اما... ببینید همیشه یه جایی، یه امایی هست... درسته؟ تو یه جعبه میوه همه میوه ها سالمن دوستان؟ یعنی حتی یه میوه که بنا به دلایلی فاسد شده باشه نیست؟ پس بیاین قبول کنیم که تو این جامعه، هستن کسانی مثل صادق و رعنا که با یه ازدواج سنتی، هفت سال کنار هم زندگی کردن ولی به نتیجه دلخواه نرسیدن!!
رعنا با میل و علاقه شخصیش وارد رابطه با صادق، نشد... رعنا یه جاهایی وقتی با صادق به مشکل برمیخورد به این فکر میکرد که اگر عشق سابقش ( نوید) رو در کنار خودش داشت اون موقع ری اکشن نوید چی بود؟ در صورتی که اگر همین صادق رو با میل خودش انتخاب کرده بود اون موقع دیگه لازم نبود از مقوله خیانت ذهنی حرف بزنیم... نه؟
رعنا با نوید قرار گذاشت... حتی یه جاهایی بهش فکر کرد... خاطرات گذشته رو مرور کرد... ولی در نهایت حاضر به رها کردن زندگیش نشد... رو سقف یک زن دیگه برا خودش آشیونه نساخت. این جا هم نویسنده قصد داشت بگه : اگر تو دلتون به یه کسی حس خاصی دارین، لطفا... خواهشا... به سراغ یه رابطه جدید نرین... چون نه تنها هیچ دردی رو ازتون دوا نمی کنه، بلکه به دردای دیگه تون هم یه درد دیگه اضافه میشه!!!
از یه طرف دیگه قضیه بچه که نویسنده خیلی روش فوکوس کرده بود ... حتما همتون تا به حال جمله : بچه بیار جا پاتو محکم تر کن رو شنیدین؟ نه؟
اشتباه ترین جمله دنیاست به خدا... چرا فکر می کنیم یه بچه میتونه مشکلات رو کم تر کنه؟ چرا فکر می کنیم حضورش تنش ها رو کم میکنه؟ نویسنده میخاست بگه بچه با ورودش به یه زندگی پر از مشکل، به دنیایی از تنش ها پرتاب میشه!
از یه طرف خانم اولادی میخاست با وداع به خانم ها بفهمونه : تحصیلات بالا همه چیز نیست... شما امکان داره دکتری داشته باشی اما از نتونی از پس امور خونه بربیای درسته؟ پس بین شغل و کارای خانه و البته همسرداری تعادل ایجاد کنید... کار سختیه ولی اگه می بینین قادر به انجامش نیستین خب چه کاریه که ازدواج کنین... ازدواج قبول مسئولیت هاست... ازدواج گره زدن زندگیت به زندگی یکی دیگه ست... ازدواج حتی یه وقتایی مچ شدنت با برنامه یه آدم دیگه ست... پس وقتی نمی تونی از پسش بربیای نه زندگی خودتو خراب کن نه زندگی یکی دیگه!!!
پایان رمان کاملا خوب و به جا بود... یه سریا میگن بد تموم شد... ولی به نظر من مناسب ترین پایانی بود که می تونست برای رمان در نظر گرفته بشه. چون اولا بعد از سپری کردن اون حجم از مشکل و چالش، ترمیم رابطه صادق و رعنا کار سختی بود... از یه طرف دیگه با ورود یه زن به زندگی صادق، تو اون تایمی که از هم جدا شدن، ولی بنا به دلایلی مجبور شدن کنار هم زندگی کنن، بذر شک رو تو دل رعنا کاشته بود و تو یه رابطه جدید، این شک میتونست تبدیل به یه آفت واسه رابطه شون بشه!!!!
دلیل انتخاب نام رمان رو در پارت پایانی رمان متوجه میشین و همین یه پوئن مثبت واسه نویسنده بود!!!
* به دوستانی که رئال پسند هستن و میخان بیشتر با واقعیت های این جامعه آشنا بشن، وداع آخر رو توصیه می کنم!
* دوستان لطفا برای خوندن این رمان قضاوت رو بزارین کنار و فقط و فقط یک خواننده باشین.