ویرگول
ورودثبت نام
اخبار به روز ایران و کتاب
اخبار به روز ایران و کتاب
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

دانلود رمان بارش آفتاب | معرفی بهترین رمان عاشقانه ایرانی-رمان مذهبی

دانلود رمان
دانلود رمان

https://98ia.net/roman-barsh-aftab/

رمان بارش آفتاب

نویسنده نسترن اکبریان

ژانر: ازدواج اجباری- عاشقانه- مذهبی

خلاصه: آفتاب دختری که میخواد از شر خوانواده مذهبیش خلاص بشه مجبور به ازدواج با یه آخوند میشه. پارسا پسر عیاشی که دنبال افتاب افتاده و...

بخشی از رمان بارش آفتاب:

با لبخند تاییدش کردم و پس از کشیدن کارت کنار من قرار گرفت. به گلدان اشاره زد و در گوشم پچ زد:

- قشنگه؟ گفتم حیاط نداریم باغچه رو بیارم توی خونه.

بی اختیار من نیز سرم را نزدیکش بردم و در گوشش پچ زدم:

- عالیه سلیقت حرف نداره.

با کلام بعدی اش خون به گونه هایم دوید و آب دهانم به گلو پرید. انگار که اول سمانه و حال علی قصد خجالت کش کردنم را کرده بودند!

- از وجود تو کنارم میشه فهمید سلیقم حرف نداره.

خواستم از او دور شوم که باز ام را گرفت و من با ترس و خجالت اطراف را نگاه کردم که مبادا کسی ما را ببیند.

بازهم سرش را نزدیک گوشم آورد و من از برخورد نفس هایش قلبم داشت از تپیدن می ایستاد:

- خواستم بدونی قبل از خواستگاری هم شاید تو من رو ندیده بودی ولی من صبح های زودی که از خونه برای مدرسه بیرون میزدی همیشه توی مسیر مسجد مییدمت و میگفتم این دختر عقل نداره صبح به این زودی بیرون میاد.

داشت چه میگفت...

رسما که قلبم را به بازی گرفته بود و اگر بازو ام را ول میکرد از ضعف همانجا پس می افتادم. پس او مرا زیر نظر داشت و من متوجه اش نبودم؟ با تکان ریزی خود را از او جدا کردم و با آرام ترین صدای ممکن گفتم:

- هیس علی ولم کن الان یکی میبینه. بریم خونه حرف بزنیم.

باز هم سرش را نزدیک آورد که من ناچار از او فاصله گرفتم اما صدایش باز هم در گوشم پیچید:

- ببینه هم مشکلی ندارم. برای صحبت با زنم مگه باید به کسی حساب پس بدم؟

ازدواج اجباریبارش آفتابدانلود رماننسترن اکبریانرمان عاشقانه
مجله بهترین رمان های ایرانی و خرید رمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید