قبلاً در اینجا در مورد علل عمدهٔ «غیرمؤثر» بودن و توصیههایی برای تأثیرپذیری بیشتر یک اعتراض نوشته بودم.
در اعتراضات اخیر برای افزایش بهای بنزین (صرف نظر از اینکه چقدر بجا یا نابجا بود)، شاهد رفتارهایی بودیم که در رسانهها و تریبونهای رسمی از آنها به «اغتشاشات» یاد میشود. دیدگاه و موضع رسمی بطور معمول این رفتارها را به بصورت پیشفرض به «دشمن و بیگانه» ربط میدهد (چه بسا در مواردی هم درست است، یا درست از آب درخواهد آمد).
ولی آیا وقت آن نرسیده که به این توجه کنیم که تا زمانی که تشنج و اغتشاش یک الگوی رفتاری پذیرفته شده از سوی افراد یک جامعه نباشد، «بیگانه» توان ایجاد آن، یا در مواردی، سوار شدن بر موج آن را نخواهد داشت؟
حرکات تشنجآمیز گفتاری و فیزیکی یا بعبارت ساده حرکات خشونتآمیز، همواره (و به زعم من به غلط) بعنوان یکی از روشهای اعتراض یا مکمل اعتراض بکار رفته و میرود. از داخل خانواده گرفته تا سطح جامعه تا روابط میان حاکمیت و مردم.
اینکه یکسره این روشها را به عامل بیگانه نسبت دهیم، پاک کردن صورت مسئلهای است که همچنان در بستر جامعه بصورت زنده حضور دارد و هر بار با بروز یک بهانه برای اعتراض، مجدداً رخ مینماید و باز با انگ اتصال به بیگانه و سرکوب فیزیکی تا دورهٔ بعد به محاق میرود.
شاید در این میان دو موضوع کمتر از طرف گردانندگان امور کشور مورد توجه است:
- یکی این که
چه توقعی وجود دارد که معترضین خویشتندار باشند، وقتی همواره «مشت محکم بر دهان» این و آن را، نماد مبارزه و اعتراض شناختهاند؟ در این سالها چه آموزشی در خصوص روشهای مسالمتآمیز اعتراض دیدهاند، جز اینکه همواره هرجا «مبارزه»ای تحسین شده، با خشونت توام بوده، و سایر انواع مقاومتهای آرام و بیتشنج مدنی را، از سوی صدای غالب و نمایندگان گفتمان رسمی، مسخره یا بیاهمیت یافتهاند؟ مگر نه اینکه همیشه «ستاندن حق» با بکارگیری روش «قهری» ملازمت داشته، پس چه توقعی میشود داشت در فرونشستن مطالبهٔ «این حق» در «بستر قانونی»، به هنگام ستوده بودن حقطلبی «قهرمانانه»ٔ آن دیگری؟
- دوم این که
هر بار این تشنجات ابعاد جدیدی به خود میگیرد، و نه تنها خود را نسبت به سرکوبهای قبلی تا حدی ایمن میکند، بلکه به همین دلیل هر بار، حاکمیت باید برای فرونشاندن آن، از توان و جیب خود و ملت بهای بالاتری بپردازد:
در اعتراضات ۷۸ این مشکل صرفاً با برخورد انتظامی حل شد و در ۸۸ علاوه بر آن با اختلالات تلفن همراه و قطع پیامک برای چند روز، در ۹۶ با تشدید فیلترینگ و قطع پیامرسانها و امروز در سال ۹۸ علاوه بر برخوردهای گسترده انتظامی، با بستن کل اینترنت کشور (تا زمان نگارش این متن نزدیک به یک هفته) و تسری زیانهای ناشی از آن به تمامی مردم در گوشه گوشه کشور، حتی آنها که نه اعتراضی داشته اند و نه از نزدیکی آن عبور کردهاند. آیا بار بعد، راههای مواصلاتی کل کشور مسدود خواهد شد؟ برق قطع خواهد شد؟ بار بعدتر، بیرون هر خانه یک مامور گماشته خواهد شد محض کنترل تردد اهالی و بعدتر از آن داخل هر خانه یک دوربین و میکروفون مدار بسته کار گذاشته خواهد شد؟ آیا انتهایی برای این شیوهٔ کنترل امور و امنیت کشوری که بنا به تعریف آرمانهایش تا رفع ظلم و فتنه در عالم همواره در «موقعیت حساس کنونی» قرار دارد، متصور است؟
امیدوارم اشتباه فهمیده نشود، اتفاقاً من مخالفتی با ظلمستیزی کشورم ندارم، مشکل آنجاست که چه باید کرد تا این «ظلمستیزی در عرصهٔ بینالملل» مابهازایش تولید «مظالم ملّی» نباشد؛ ظلمی نظیر آنچه اکنون در قطع اینترنت و محرومیت میلیونها نفر از بدیهیترین حق یک شهروند قرن بیست و یکم، رخ داده است.
ممکن است کسی بگوید (که میگویند) مگر آنموقع که اینترنت نبود، چطور مردم زندگی میکردند؟ الآن هم همانطور زندگی کنند!
پاسخ ساده است: زمانی آب لولهکشی هم نبود، جادهٔ آسفالت و اتوموبیل هم نبود، برق و تلفن و وسایل ارتباط جمعی هم! مگر مردم در آن اعصار و ازمنه زندگی نمیکردهاند؟ حالا هم میتوانند؟
آیا میپذیرید که کشور ایران، اکنون، به هر دلیل مورد تصور، یکی از اینها را یک هفته نداشته باشد؟ آیا برای خودتان میپذیرید؟!
و اما چارهٔ کار به نظر این حقیر:
این مشکل دو سو دارد؛ یکی سوی مردم، یکی سوی حاکمیت، و هر دو باید برای حل این مشکل گامهایی بردارند.
اول- مردم باید بدانند که آسیب اموال عمومی، فروشگاههای غارت شده و بانکهای سوخته، واقعاً «هزینهٔ حاکمیت» نیست. چرا که جبران آنها به سادگی و از طریق افزایش نقدینگی ویا فروش بیشتر بخشی از سرمایههای ملی (که در واقع متعلق به تک تک آحاد جامعه است) امکانپذیر است. چند نفر هم پیمانکار و واسطه میشوند، شغلهایی هم موقتاً ایجاد میشود و عدهای هم (غیر از آسیبزنندگان و آسیبدیدگان) بهرهاش را میبرند. این شیوهٔ اعتراض جز ایجاد مشکلات موقت (چه برای حاکمیت، چه شهروندان- و بیشتر شهروندان)، هیچ نتیجهای عاید کسی نمیکند. پس برای اعتراض هرکار میکنید سراغ نابود کردن اموال عمومی نروید که حتی اگر بعداً بعنوان معاند و جاسوس و خرابکار و غیره هم بازداشت نشوید، دست کم خودتان در بازپرداخت خسارت آنها شریکید.
اگر سوال شود که پس چطور اعتراض کنیم که بهتر شنیده شود، پیشنهاداتی را در لینکی که در سطر اول همین مطلب گذاشتهام میتوانید ببینید.
دوم- حاکمیت باید بداند جامعه مزرعهٔ کشت دیم نیست. اینطور نیست که امروز تصمیم بگیریم گندم بعمل آوریم، تخمی بپاشیم روی زمین و چند ماه بعد بیاییم برای برداشت گندم و بعد هوس ذرت کنیم و این بار ذرت درو کنیم؛ کسی هم متعرضمان نشود. جامعه علاوه بر رسیدگی نیاز به آموزش دارد و هر دوی اینها «تخصص» میخواهد.
اگر آرمانهای بزرگی داریم، به اندازهٔ بزرگی آنها باید سواد و شعور برای بسترسازی و همراه کردن مردم داشته باشیم. با چند خطیب و واعظ و مداح و تئوریسین توطئه، دیگر نمیشود ملتی را حول آرمانی جمع کرد و نگه داشت. مردم رشید و فهمیدهاند و باید به فهم و انتخابشان احترام گذاشت.
برای اینکه نظرشان به سمت شما یا نظر شما برگردد باید عقلاً و منطقاً «قانع»شان کرد. باید به جای وعدهٔ رشوه و جایزه دادن، آموزش صحیح از پایه داد که چرا و چطور تصمیمی گرفته میشود و چگونه میشود صحت و سودمندی این تصمیم را ارزیابی کرد.
باید تفکر انتقادی را تقویت کرد و شیوهٔ نقد مفید را هم توصیه کرد، ولو به ضرر این شخص و آن شخصیت باشد؛ چرا که باعث ارتقاء حکمرانی میشود. باید رسانهها و مطبوعات را به کوچکترین بهانهای خفه نکرد که گوش و چشم مردم به سمت بوقهای بیبیسی و منوتو و ایران اینترنشنال نچرخد و ... بسیاری از این قبیل که پیشتر بسیار گفته و نوشتهاند.
خلاصه که حضرات، از ما که گذشت برای خیر آیندگانمان میگویم، با روش صد سال پیش، نمیشود مملکتداری کرد. اگر روشهای امروزی را بلد نیستید، اجازه دهید کسانی که بلد هستند یا میتوانند خلاقیتی داشته باشند، کمکتان کنند (نه از دور و بیگانه، از همین دور و بر خودتان هم میتوانید پیدا کنید، اگر تکبر و غرور را کنار بگذارید).
والسّلام