Roozbeh
Roozbeh
خواندن ۱۲ دقیقه·۶ سال پیش

خاطرات مدیرعامل - خودبزرگبینی مدیریتی

 -: سلام علیکم

سلام آقا روزبه عزیز و گل

-: اون دفعه گفتین که قسمت دومی از همون پروژه رو می خواهید تعریف کنید

بله قسمت دوم از همون پروژه و در مجموع شماره پنج از خاطرات. تو این قسمت، تیترش "خودبزرگ بینی های مدیریتی " است.همیشه باید مراقب خودبزرگ بینی های مدیریتی باشید.


واقعیت اینه که باید همیشه به جای به به و چه چه گفتن، به جای دریافت گواهینامه این جور و آن جور، باید کیفیت قضایای یک پروژه رو درک کنیم و بهش احترام بزاریم. در دوره حاضر طوری شده که باید چیزهای کهنه و قدیمی رو دور ریخت. موفقیت صرفا دانستن رازهای پیروزی نیست. بلکه به این معنی هست که اسرار شکست رو بشناسیم، و این خیلی بیشتر از دانستن اسرار موفقیت، به ما کمک می کند. معمولا حواسمون به عوامل شکست نیست، و خیلی وقتها از همین ضربه می خوریم و شکست میخوریم. تجربه دیگران هم مهمه، ولی چرا و چگونه در تجربه دیگران خیلی بیشتر اهمیت داره. وقتی تو کار گروهی چند نفر با هم کار می کنند، باید به هم سینرژی(هم افزایی) بدهند. ولی چنانچه حواسمون نباشه، یکی از نظر کمی خوب کار کنه، حواسش به کیفیت کار نباشه، یکی دنبال کار کیفی باشه و کارش راندمان نداشته باشه، به هر حال باید حواسمون به کل قضیه باشد. میگن مدیران موفق، مدیرانی هستند که در ۲۰ درصد از مسائل ۸۰ درصد موفقیت رو بدست می آورند . در ۸۰ درصد موارد بقیه که حاصل ۲۰ درصدی داره، بیشتر در حال مراقبت و نظارت هستند. چیزی که این دفعه می خوام براتون بگم، ادامه –بخش دوم- همون پروژه است منتها تو قسمت حساس گودبرداریهای عمیق.

اون پروژه که طراحی شد، در اجرا، اولین بحثی که داشتیم گود برداری بود. ما در حدود ۲۶ متر باید گودبرداری می کردیم. ۷ طبقه به علاوه ضخامت پی رو باید میرفتیم زیر زمین. از چهار ضلع زمین، دو ضلعش ساختمانهای بسیار فرسوده بودند. یک ضلع غربی زمین ما مدرسه بود، که سه طبقه ساختمان داشت و به لحاظ حضور دانش آموزان در کلاس، خیلی خطرناک بود. ما کنار این ساختمانهای قدیمی که همینطوری هم به زور سر پا بودند و داشتند میریختند، ما باید مثل پنیر ۲۶ متر از کنار دیوار(محاذات) میبریدیم و گود را برمیداشتیم و میرفتیم پایین. خوب در این پروژه کار حساس و خیلی سختی بود.

نمایی از پی کنده شده
نمایی از پی کنده شده

اولین کاری که کردیم، همسایه ها رو براشون خونه اجاره کردیم و اونها رو جابجا کردیم. گفتیم ریسک موضوع بالاست و باید مراقب بود. گفتیم اگر خدای نکرده اتفاقی افتاد، خسارت جانی نداشته باشه. ولی با همه تلاشی که داشتیم، مدرسه رو نتونستیم کاری بکنیم. نشد جابجا بشوند.

-: یعنی هر روز بچه ها میومدند سرکلاس تو همون مدرسه؟

بچه های میومدند. کلی شیطونی هم میکردند. در زنگ تفریح ، دیوار ها را هل میدادند تا بریزه در گود. ولی ما از مسولین مدرسه خواهش کردیم که حداقل کلاسهایی که در لب گود بود را کلاس تشکیل ندهند و جابجا کنند. آنها هم تا حدودی رعایت کردند. به هر حال پروژه از این زاویه خیلی حساس بود. ما سعی کردیم ساختمانهای همسایه رو بیمه کنیم. کارهای مطالعاتی زیادی هم انجام دادیم . مترو در موازات ضلع شمالی زمین عبور میکرد. در نزدیکی زمین ما رد میشد، و اتعاشاتی ایجاد می کرد. سعی کردیم اثر اون ارتعاشات رو تو محاسبات لحاظ بکنیم. لوله اصلی آب شهر از اون نزدیک رد می شد، خوب ما دیدیم اگر تو گود برداری مراقب نباشیم، ممکن بود لوله آب مکیده شده و کج بشه و سقوط بکند توی زمین ما. مسیر لوله گاز و مخابرات را نیز بررسی کردیم.

به هر حال گود برداری رو شروع کردیم. وقتی که عمق زیاد میشه برای جلوگیری از ریزش دیواره گود و ساختمانهای مجاور از سازه نگهبان با روشهای نیلینگ استفاده می کنند. تو این روش، اون خاکی که میخواد بریزه، اینو میگیریم با دریل چندین متری سوراخ کرده و با میله گرد گذاری و پر کردن سوراخ با بتن، به زمین پشت خاکی که امکان ریزش دارد، میدوزیم.

نیلینگ
نیلینگ

یه چنین چیزی. در بعضی از قسمتهای دیواره گود که آسیب پذیری بیشتری دارد ،‌ انکوراژ (یا مهار کششی. همان نیلینگ است ولی در سر میگرد در فضای گود ناودانی یا تیرآهن میگذاریم و میلگرد را پس کشیده میکنیم) . اجرا میکنیم. و در نهایت و دیواره گود رو بتن پاشی (شاتکریت)می کنن .

انکور
انکور

ما با این روش پیش رفتیم، و اتفاقا با یک شرکت مهندسان مشاوری هم قرارداد بستیم که مطالعات خاک پروژه را انجام میداد و طراحی و نظارت سازه های نگهبان-سیستم نیلینگ- رو انجام میداد و یک شرکت پیمانکاری هم خاک برداری می کرد و نیلینگ رو انجام میدادند. پروژه به این شکل پیش میرفت.

-: حالا این نیلینگ رو فقط رو دیوارهای مدرسه زده بودین؟

نه روی هر چهار طرف زمین طبق محاسبات نصب و اجرا کرده بودیم، چون گود خیلی عمیق بود و ممکن بود ریزش بکنه.

پروژه در حال احداث
پروژه در حال احداث

-: چرا حالا اینقدر رفته بودین پایین؟

توی قاعده شهرسازی تهران، سطح محدودی از ارتفاع رو اجازه میدن ولی تو پایین(عمق) زمین شما آزادید که هر چند طبقه می خواهید بسازید. زیرزمین، پارکینگ، انباری و تاسیسات رو وقتی زیرزمین بیشتری داشته باشی راحت تر میشه ساخت و آنها را جا داد. از نظر حقوقی مالک زمین ، مالک هوا و زیر مساحت زمین مورد مالکیت خودش است، هرچه قدر بتواند بالا برود و هرچقدر بتواند پایین برود.

-: پس شما برای پارکینگ و تاسیسات لازم بود که اینقدر پایین بسازین

بله، تا ۷ طبقه یا ۲۶ متر رفتیم پایین. مساحت زمین هم کمتر از ۳۰۰۰ متر بود.

یک مهندسان مشاور فنی خیلی خوبی گرفتیم که متخصص مکانیک خاک بود. پیمانکار و خاک بردار هم آدمهای خوبی بودند و گودبرداری و استحکام دیواره گود رو با همین روش نیلینگ، سازه نگهبان اسمش هست انجام میدادند.

در حد پنج متر گود برداری کرده بودیم. یک روز معاون پروژه های اجرایی شرکت نبود، یادم نیست که چرا نبود، مرخصی داشت و یا کار دیگری داشت. جلسه ای در شرکت ما تشکیل شده بود، که مدیر پروژه و بچه های فنی شرکت ما و بزرگترهای مهندس مشاور سازه نگهبان (یه خانم دکتر و یه اقای دکتر و چند نفر دیگه از شرکتشون) حاضر بودند. من هم چون وقتم آزاد بود و کاری نداشتم. خودم بیخبر رفتم و توی جلسه شرکت کردم تا هم بتوانم خلاء ناشی از غیبت ایشون رو پر کنم، و هم ببینم اوضاع چطوره. به جلسه رفتم و نشستم.

یه مقداری که از جلسه گذشت، دیدم که خانم دکتری که مدیر عامل شرکت مهندسان مشاور سازه نگهبان بود آدم با سوادی بود و علمی و فنی صحبت می کرد. ایشون و همکارانشون خیلی حرفهای منطقی می زدند و من خیلی خوشحال شدم که آنها چقدر باسواد و با اطلاعات هستند. و کارشون را بلد هستند.

-: این جلسه اصلا برای چی بود؟

جلسه هماهنگی بود بین مدیر پروژه شرکت ما ، پیمانکار خاکبرداری و مجری نیلینگ و مهندسان مشاور خاک و پی. می خواستند کارهای اجرا و نقشه و نکات رو با هم هماهنگ کنند.

دیدم که افراد این شرکت مهندسان مشاور خیلی درست استدلال می کنند و از اون طرف دیدم که مدیر پروژه ما، که در سابق یکی از مقامات مهندسی ارتش هم بود ، بازنشسته شده بود و اومده بود پیش ما، خیلی حرفهای بی ربطی می زد. نماینده ما بود، مدیر پروژه ما بود. سعی کردم یک دو باری به ایشان بفهمانم که آقای عزیز، این بحث هایی که شما می کنین خیلی ربطی به مسائل فنی نداره، ولی ایشون هر دفعه حرف خودشو می زد. نظامی و تکمی حرف می زد. میگفت : بچه های شما دیر آمدند. به جای نیم ساعت ، یکساعت برای صبحانه معطل کردند و از این جور چیزها. من خیلی ناراحت شدم، احساس بدی بهم دست داد. همون جا توی جلسه از حرفهای مهندسان مشاور حمایت کردم و بهشون – مدیر پروژه- گفتم، آقای مدیرپروژه، شما از این به بعد، از نظر فنی و مهندسی هیچ کاری به کار گود برداری و سازه نگهبان نداشته باشید. من از فردا یک نفر نماینده انتخاب یا استخدام می کنم که نماینده مدیر عامل بر کار گودبرداری باشد و با کنترل مضاعف بر حسن انجام کار نظارت کند. شما کارهای دیگه سازمانی و روابط شرکتی را هماهنگی و پیگیری کنید.

-: یعنی شما اخراجشون کردید؟

نه، اخراج نکردم. گفتم اگر کارهای تدارکاتی دارند، کمک کنید. مثلا اگر آهن می خواهند براشون بخرید یا سیمان و ماسه می خواهند ،شما بخرید. ولی از نظر طراحی و نقشه، به کار اینها کاری نداشته باشید. نگویید نقشه را چیکار بکنند یا چکار نکنند. چون دیدم اگر ایشون بخواد همینطوری پیش بره، اونها حرفهای علمی میزنن و ایشون حرفهای پادگانی می زنه. چونکه مدیر پروژه و دانش کافی هم نداره، موجب میشه که کار مختل شه و احیانا این دیوار بریزه و آبروی همه ما بر باد برود.

خلاصه سرتون را درد نیاورم ، ایشون هم به احترام ، سکوت کرد و حرفی نزد. خیلی ناراحت شده بود. ولی من همان جا قاطع و شفاف تصمیمم رو اعلام کردم.

-: یعنی یک نفره دیگه مدیر پروژه شد، سمت این آقا عوض شد؟

نه ایشون مدیر پروژه باقی ماند ولی در حوزه طراحی و نقشه و نظارت و کنترل مضاعف ، یه نفر دیگر را به عنوان نماینده مدیر عامل انتخاب کردم. تا در این قسمت کار نظارت داشته باشد.

-: خوب مگه چند ماهی کار استخدام طول نمیکشه؟

خوشبختانه ما در عرض یک هفته تونستیم یه آقای مهندسی که کارشناسی ارشد عمران-خاک و پی بود، دعوت به همکاری کنیم و قراداد بستیم و فرستادیم توی کارگاه. ایشون میرفت تو کارگاه و روزانه گزارش میداد. نظارت بر کارهایی که پیمانکار و مهندسان مشاور انجام میدادند داشت، و کنترل مضاعف فنی خودش رو انجام میداد.

پروژه در حال احداث
پروژه در حال احداث


-: کارهای علمی رو یکی دیگه انجام میداد ولی کارهای تدارکاتی رو آقای ارتشی کماکان انجام میداد، درسته؟

بله. به مدیر پروژه گفتم ، شما مدیر پروژه هستی ولی در این قسمت از کار – نیلینگ- دخالت مهندسی و اظهار نظر فنی نمی کنی. ایشون یه خودبزرگبینی زیانباری داشت و فکر می کرد چون مدیر پروژه هست، پس حتما نظراتش هم درست است. وزارت و صدارت با یک برگ کاغذ به نام ابلاغ برقرار میشه (چه انتخابی و چه انتصابی)، اما دانش و تخصص و مهارت مقوله دیگری است. این افراد تصور میکنند چونکه صاحب عنوان و دارای صندلی هستند پس همه باید از همه حرفهای آنها اطاعت کنند. و ایشان هر حرفی رو میتونه به اونها بگه و اونها باید اطاعت بکنند. حرفها شاید علمی و فنی نباشه. بحث دو دو تا چهارتاست، جواب دو دو تا چهار تایی می خواد. مدیر باید این شعور را داشته باشد. میگویند مدیر موفق، مشاوران و همکاران متخصصی دارد.

خلاصه این داستان مطابق نظر من انجام شد، نماینده انتخاب کردیم و به همین شکل کار جلو رفت. جالب بود که این گود اینقدر حساس شده بود که نظام مهندسی تهران دو سه بار بازدید اومدند . جالبه هر باری که اومدن بازدید بدون اینکه هیچ ایرادی بگیرند رفتند. از طرف شهرداری چند بار اومدن بازدید، همه آنها هم از نظر شرح وظایف خود ، نگران بودند و اومدند ببینند چه خبر است. اونها هم اتفاقا از روش کار پروژه خیلی راضی بودند و با رضایت رفتند.

به هر حال این پروژه مشکلاتی داشت، یکبار از دیواره غربی چاه فاضلاب همسایه نشت کرد و سرازیر شد، و احتمال داشت خاک را بشوید و با خودش به سوی گود بیاورد. بچه ها اومدن و آنرا بستند. معاون پروژه های اجرایی شرکت ،مهندس با هوش و قابل اعتمادی بود و مراقب اوضاع بود. نیلینگ و انکوراژ و پیسازی ها را اجرا کردند. پی هم گسترده(مت فوندیشن) بود و دیوارهای بتنی اطراف زیر زمین را هم اجرا کردند. اسکلت فلزی را هم نصب نمودند و سقفها رو هم زدند تا به سقف بالای همکف رسیدند، تازه من یه نفس راحت کشیدم که این پروژه بدون سرشکستگی پیش رفت.

پی سازی کامل شده
پی سازی کامل شده

من فکر می کنم بهتر شد اون جلسه معاون شرکت مرخصی بود و من تونستم تو جلسه حاضر باشم و اون تصمیم رو گرفتم. اگر اون تصمیم رو نمی گرفتم، احتمالا بقیه بچه ها مرعوب می شدن و مشکلاتی پیش میومد. اگر اون دیواره گود میریخت آبروی همه ما میرفت. ما مهندسهای ایرانی چرا نتونیم کارمون رو با دقت و خوبی انجام بدهیم؟

-: من یه خورده زوم بشم روی اون جلسه. ایشون دقیقا چه جمله ای رو گفت که شما فهمیدین ایشون داره ارتشی بازی درمیاره، و علمی برخورد نمی کنه با قضیه؟

همه جزییات اون جلسه یادم نیست.اما افراد مهندسان مشاور آمارهایی از دیواره گود ارایه میدادند، روزی دو بار نقشه برداری می کردند. بعضی از نقاط را حساس می یافتند. متوجه میشدند که خاک این گود یک میلیمتر یا دو میلیمتر یا سه میلیمتر جابجا میشه. یعنی این اندازه دقیق را با نقشه برداری اندازه می گرفتن و روی کیفیت خاک بحث می کردند. و راه چاره ارائه میدادند و روی آن استدلال میکردند. نگهداری و راه چاره ها رو بررسی می کردند. ایشون _مدیر پروژه- حرفهایی که میزد، به جایی اینکه با بحثهای اینها ارتباط برقرار کنه، میگفت شما که قبلا نقشه رو ارائه دادید، پس چرا باید اصلاح بشه یا عوض بشه؟ از این حرفهای این مدلی.

-: باز من برام جالبه که چه اتفاقی دقیقا افتاد که شما این نتیجه گیری رو کردید.

ببین من الان یه مثال می زنم. شماکه متخصص هوش مصنوعی هستید. شما از هوش مصنوعی صحبت می کنید، من دارم نسبت به قفل و یراق و ایمنی های درب صحبت می کنم. اینها اصلا ارتباطی با هم ندارن. ولی خوب بحث شما کیفیتش با این بحث فرق می کنه. خوب من اگر بخوام ارتباط برقرار بکنم با بحث شما، باید بگم خوب من راجع به هوش مصنوعی چیزی نمی دونم، یا اجازه بدین از یه نفر دیگه بپرسم ببینم حرف شما چقدر درسته و تصمیم بگیرم، یا اینکه یک مشاوری را به مشورت بگیرم و به او اعتماد کنم. راه حل دیگه ای که وجود نداره. وقتی که من هوش مصنوعی رو نمی شناسم، چرا باید با شما بحث بکنم؟ کاری که مدیر پروژه ما میکرد، این بود. به جای اینکه با بحثهای فنی اونها ارتباط برقرار بکنه، بهشون میگفت من بهتون میگم تغییر نقشه درست نیست. یا اینکه چرا نقشه قبلیتون این بود دارین عوض می کنین؟ ولی خوب اونها می گفتن با توجه به نقشه برداری هایی که کردیم، و وقتی که داریم پایین میریم و تازه می فهمیم که کیفیت خاکش تغییراتی داشته. پس با توجه به تغییرات ما باید محاسباتمون رو تغییر بدیم. بحثهای فنی از این دست راجع به خاک و نیروهای خاک .

در روزهای بعد از انقلاب چند نفری توی انقلاب بحث میکردند، من هم از آنجا رد میشدم ایستادم و تماشا میکردم. چند نفر یک طرف بحث بودند و یک نفر جوان کتاب خوانده طرف دیگر بحث. آن چند نفر وقتی در برابر این یک نفر خیلی کم آورده بودند، به این جوان گفتند: اول برو زیپ شلوارت را درست کن بعد بیا بحث بکن.

خیلی مهمه واقعا که بعضی وقتها مدیران به خاطر سمت مدیریتی خودشون فکر می کنن که متخصص هم هستند در همه رشته ها. این بیماری بدی است، من با تمام اطلاعات کلی که توی رشته هایم داشتم، اصلا ابراز تخصص نمی کردم. میگفتم معماری یه تخصص جداییه. راجع به معماری اتفاقا همه حرف می زنند و نظر می دهند، سلیقه دارند، که اینجا ارتفاعش کمه یا زیاده، پنجره اینجا بیخوده یا از این حرفها. من سعی می کردم که تقریبا این کار رو نکنم.

توی این پروژه، این گود واقعا ترسناک بود. وقتی که می ایستادیم و نگاه می کردیم، ترس تمام وجود ما را فرا میگرفت. ولی موفقیتش یکی از بهترین شیرینی هایی بود که زائقه حرفه ای شرکت ما را شیرین کرد.

عمرانپی ساختماناسکلتنیلینگمدیریت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید